شین میم شین
اکنون برو، روان و تنت پاک و شاد باد!
همواره از منت
با مهر یاد باد!»
·
معنی تحت اللفظی:
·
اکنون برو!
·
به امید اینکه تنت پاک باد و روانت شاد!
·
و به امید اینکه یاد مهرآمیزی از من همیشه به خاطر داشته
باشی.
·
این دعای واپسین سهراب در حق گردآفرید است.
·
این ضمنا آرزوی واپسین سهراب است:
·
آرزوی تنی پاک و روانی شاد برای گل پرخاشجو و یادی مهرآمیز
از خویش بر لوح خاطر او.
·
سیاوش در همین بند شعر از معیارهای ارزشی استه تیکی و اتیکی
(زیبائی شناسی و اخلاقی) خود پرده برمی دارد:
·
وقتی می گوییم که اثر هنری هر کس، آئینه جهان بینی او ست،
منظورمان همین است.
·
انسان ایدئال (آرمانی) سیاوش دارای سه خصیصه زیرین است:
الف
·
پاکی و پارسائی
ب
·
شادی روحی ـ روانی
ت
·
به میراث نهادن یادی مهرآمیز در لوح خاطر همنوعان
· هوشنگ ابتهاج (سایه) ـ همسنگر و همرزم مادام العمر سیاوش ـ
نیز در شعری زیبا به برخی از این خصیصه ها اشاره می کند:
امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور
گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور
از جهان هیچ ندیدیم، به عبث عمر گذشت
ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور
تو عجب تنگه ی عابرکُشی ای معبر عشق
که بجز کشته ی عاشق، نکند از تو عبور
در فرو بند بر این معرکه، کان طبل تهی
گوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور
تیز برخیز، از این مجلس و بگریز چو باد
تا غباری ننشیند به تو از اهل قبور
مرگ می بارد از این دایره عجز و عزا
شو به میخانه که آنجا همه سور است و سرور
شعله ای برکش و برخیز ز خاکستر خویش
ز آنکه تا پاک نسوزی، نرسی «سایه» به نور
پایان
صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور
گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور
از جهان هیچ ندیدیم، به عبث عمر گذشت
ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور
تو عجب تنگه ی عابرکُشی ای معبر عشق
که بجز کشته ی عاشق، نکند از تو عبور
در فرو بند بر این معرکه، کان طبل تهی
گوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور
تیز برخیز، از این مجلس و بگریز چو باد
تا غباری ننشیند به تو از اهل قبور
مرگ می بارد از این دایره عجز و عزا
شو به میخانه که آنجا همه سور است و سرور
شعله ای برکش و برخیز ز خاکستر خویش
ز آنکه تا پاک نسوزی، نرسی «سایه» به نور
پایان
·
در سه بیت واپسین همین شعر سایه نیز پاکی تن، شادی روان، و پاک
سوزی ققنوس واره و استحاله به نور به مثابه معیارهای ارزشی استه تیکی و اتیکی ایدئالیزه و عرضه
می شوند.
در «پیچ و تاب» های پرندینه با نسیم
گرد آفرید
چون شبحی دور می شود.
شب رخنه ها و روزنه می بندد
شب کور می شود.
·
معنی تحت اللفظی:
·
گردآفرید چون شبحی همراه با نسیم در «پیچ و تاب» های ابریشمین
دور می شود.
·
شب رخنه ها و روزنه ها را می بندد و کور می شود.
1
در «پیچ و تاب» های پرندینه با نسیم
گرد آفرید
چون شبحی دور می شود.
·
تصور سیاوش از ترک صحنه گفتن گردآفرید، فوق العاده تصویرمند، تخیل مند و ستایش انگیز
است:
الف
·
گردآفرید در دید سهراب، بسان شبحی دور می شود و از نظر او
نا پدید می گردد.
ب
·
شاید سیاوش بدین طریق از حضور مجازی و خیالی گردآفرید در
صحنه پرده بر می دارد، تا نشان دهد که سهراب در حال هذیان گوئی است و با روح شیفته
خویش در گفتگو ست.
ت
·
گردآفرید از سوی دیگر به همراهی نسیم دور می شود.
·
سیاوش شاید با به خدمت گرفتن نسیم از آرامش حضور گردآفرید برای
سهراب پرده برمی دارد.
2
شب رخنه ها و روزنه می بندد
شب کور می شود.
·
سیاوش از سوی دیگر حضور گردآفرید را به رخنه و روزنه در
ظلمات شب تشبیه می کند.
·
از این رو ست که با رفتن گردآفرید، شب ـ بسان مادری ـ در و
پنجره خانه را می بندد و جهان در ظلمات قیرگون فرو می رود.
3
·
شاید بتوان گفت که سیاوش، گردآفرید را به چشم فروزان شب
تشبیه کرده است.
·
از این رو ست که با رفتن او، شب کور می شود.
·
این تصاویر و تصورات در هر صورت فوق العاده زیبا و بی همتا هستند.
آوای بال های شگفتی
سهراب را که یک دو دم از خویش رفته بود،
بر جای خود نشاند
بگشود چشم و سقف سیه را نظاره کرد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
سهراب که لحظاتی چند بیهوش گشته بود، با شنیدن صدای بال
هائی برمی خیزد و چشم در آسمان تیره می دوزد.
می دید
در چشم با گمان
در چشم با گمان
درهای آسمان، چو گلی باز می شود
و از سایه روشن دل ابری سیه، حکیم
دستار بسته، خامش و
موی و محاسنش
چون پاره های مه
آذین روی و سر،
بر هودجی ز بال عقابان
می آید هر دم بزرگتر
·
معنی تحت اللفظی:
·
سهراب در چشم خیال خویش می دید که درهای آسمان ـ بسان گلی
ـ باز می شوند و حکیم دستار بر سر، خاموش،
با آذینی از موی و محاسن سپید به رنگ ماه بر سر و روی، سوار بر هودجی از بال
عقابان از سایه روشن دل ابری سیاه پدیدار می شود و لحظه به لحظه بزرگتر و آشکارتر
می گردد.
·
سیاوش بدین طریق جای خالی
گردآفرید را با حکیم حماسه سرای طوس پر می کند و زمینه را برای تئوریزه کردن
تراژدی فراهم می سازد.
می آید
با دفترش به دست
با پرچمی زشعله آتش فراز سر
مرغان به جای فرشش
می گسترند پر
·
معنی تحت اللفظی:
·
حکیم طوس شاهنامه بدست می آید با پرچمی از شعله آتش فراز
سر.
·
عقاب ها در زیر پایش به جای فرش، پر می گسترند.
·
تصور و تصویر پرچم سرخی از شعله آتش بر بالای سر حکیم طوس از
بازتعریف فردوسی و کاراکترهای شاهنامه از سوی سیاوش پرده برمی دارد.
·
در آثار و اشعار سیاوش می توان به این بازتعریف خاص سیاوش
برخورد.
·
سیاوش فردوسی دیگری را تصور و تصویر می کند.
·
به همان سان که سیمرغ و زال و رستم و تهمینه و سهراب و
افراسیاب دیگری را.
·
می توان به جرئت گفت که هر اثر هنری پس از انتشار، به کسب استقلال
نسبی نایل می آید و در پیوند با مصرف کننده آن، در پیوند با خواننده،
شنونده و بیننده آن، کیفیت و محتوا و زندگی نوینی کسب و پیام نوینی ابلاغ می کند.
·
به همین دلیل است که تراژدی رستم و سهراب در آئینه ضمیر
اساتید فئودالی ـ بورژوائی دانشگاه ها، انعکاس بکلی متفاوت و متضادی پیدا می کند تا
در آئینه ضمیر شاعر توده ها.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر