خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی
(۷۲۴ ـ ۷۹۲)
درنگی
از
شین میم شین
۱
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز (گذرگاه سیل) از نظرم رهگذری نیست که نیست
معنی تحت اللفظی:
برای اینکه به دامن معشوق، گردی حتی ننشیند،
هر گذرگاه او را با سیل اشک آبپاشی کرده ام.
در این بیت غزل خواجه
فلاکت و نکبت عاشق جماعت در ایده ئولوژی فئودالی
آشکار می گردد:
عاشق
همه چیز می تواند باشد، به غیر از آدم.
این زباله فکر و ذکر و هم و غمی جز رقصیدن به ساز معشوق ندارد.
معشوقی
که
حتی
محل سگ به او نمی گذارد.
معشوقی
که
چه بسا
او
را
مورد تحقیر و توهین و ضرب و شتم قرار می دهد.
علیرغم همه این مصائب
عاشق کذایی
دست از سر معشوق برنمی دارد.
اگر تیز بنگریم،
عاشق کذایی
نه
آدم
بلکه آشغال است.
نه شعور دارد، نه شرم و نه شخصیت.
عاشق کذایی در جوامع برده داری و فئودالی
شبیه گدا
و
معشوق مورد نظر،
شبیه توانگر
است.
عاشق
جزو لومپن پرولتاریا ست.
تا گدا و جنده و جاسوس و لات و لاشخور
فاصله ای نیست وی را.
این اما مانع آن نمی شود
که
عشق
در ایده ئولوژی نظامات برده داری و فئودالی
مورد تجلیل و تقدیس قرار گیرد.
هرگز نمیرد، آنکه دلش زنده شد به عشق
بدین طریق
توده ذلیل بی همه چیز در این طوایل طبقاتی
بهانه ای بند تنبانی
برای بردگی و نوکری و جاکشی و جندگی و جاسوسی اعضای طبقات حاکمه
پیدا می کند.
هر ذلتی را به عنوان عشق قلمداد می کند.
یکی از دلایل تجلیل از عشق کذایی
همین است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر