۱۳۹۹ بهمن ۱۵, چهارشنبه

درنگی در شعری از یغما جندقی (۵)

ابوالحسن یغمای جندقی
 
میرزا رحیم یغمای جَندَقی
(۱۱۹۶ ـ ۱۲۷۶ قمری) 
  اهل خور و بیابانک
معاصر با محمد شاه قاجار
هجوسرا
از مؤسسین ادبیات اجتماعی و انتقادی 
 
درنگی
از
یدالله سلطان پور
 
۱
چشم زاهد به شناسائی سِرّ رخ و زلف
دیدن روز و شب و اعمی مادر زاد است

 
معنی تحت الللفظی:
زاهد در شناخت راز رخ و زلف
شبیه کور مادرزاد در دیدن روز و شب است.
 
یغما 
در این بیت شعر،
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت
را
نخست 
به شکل دیالک تیک زاهد و سر رخ و زلف،
بعد
به شکل دیالک تیک اعمای مادرزاد و روز وشب
بسط و تعمیم می دهد
و
زهاد را ناتوان از کشف زیبایی های هستی می داند.
 
 بدین طریق به تفاوت طبقاتی معرفت استه تیکی اشاره می کند.

۲

گفتمش خسرو شیرین که ای دل بنمود
کانکه در عهد من این کوه کَنَد، فرهاد است

این بیت شعر یغما
احتیاج به ویرایش دارد.
به
همین دلیل معنی کردن آن دشوار است.
 
گفتم:
خسرو شیرین که هستی؟
دلم نشان داد که کوهکن در عهد من فرهاد است.

یغما
در این بیت شعر
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
 را
 به شکل دیالک تیک خسرو و فرهاد بسط و تعمیم می بخشد 
و
 نقش تعیین کننده
 را
 از آن توده (فرهاد) می داند.
 
۳
 هر که یغما، شنود ناله‌ی گرمم گوید
آهن سرد چه کوبی، دلش از فولاد است
 
معنی تحت اللفظی:
یغما
هر کس ناله گرمم را بشنود،
خواهد گفت:
برای چه آهن سرد را پتک می زنی.
دل او از پولاد است.
 
آهن گداخته را قاعدتا می توان روی سندان نهاد و پتک زد و فرم بخشید.
ولی کوبیدن آهن سردی که پولاد است،
 شبیه آب در هاون کوبیدن است.
بیهوده است.
 
خیلی زیبا ست.
 
پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر