۱۳۹۹ آذر ۲۲, شنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۲۲۳)

 اشعار فروغ فرخزاد

میم حجری
 
۱۹۲۲
سنگ سخنگو
 
ای برادر تو همان اندیشه‌ای
 ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای
 گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی 
ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی
 
سگ سخن جو
 
مولانا شباهت غریبی به ایرانی جماعت دارد:
همه چیز است و هیچ چیز نیست
عرفان اصولا فرقی بین خلق و خدا و خورجین و خرما نمی بیند.
حالا مولانا میگه
آدم اندیشه است و بس
اندیشه را بعد از فرط حواسپرتی
به گل و خار
طبقه بندی می کند.
حالا بیا
و
گل و یا خار بودن همین اندیشه خود او را تعیین کن
 
۱۹۲۳
سنگ سخنگو
 
غربت آن‌ است که با جمعی و جانانت نیست
 
سگ سخن جو
 
گنجشک ها
خر نیستند
تا محتاج جانان باشند
هر گنجشکی برای خودش کافی است
گنجشک
پرنده ای خودمختار است:
خودش خودش را میشوید
خشک میکند
تغذیه میکند
گرم میکند
بغل می کند
گنجشک بی نیاز از این و آن است و فخر انگیز است.
فروغ به هیمن دلیل شیفته آنها ست
مرا کسی به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
 
۱۹۲۴
سنگ سخنگو
 
 از اوني كه ميگفت بخاطرت با كل دنيا ميجنگم چخبر
هنوز داره ميجنگه يا شهيد شده؟
 
سگ سخن جو
 
این رجز حریف
فاقد اکتوئالیته (فعلیت) است
کهنه و نامعاصر است
مال قبل از عنگلاب اسلامی است
زنان جماران
دیگر تحفه نیستند تا نران جماران برایشان با رقیبان بجنگند
زنان جماران
ذلیل شده شده اند و در به در به دنبال بغل می گردند و از روی جسد یکدیگر می گذرند
نان نران و سران جماران در روغنه

۱۹۲۵
سنگ سخنگو

اردوغان هرچی ک میخواد گفته باشه ولی فکر کنم یه سری از مردم
(خصوصا مردم همون نواحی) 
از این شرایط‌ همچین ناراضیم نباشن! 
بیکاری، تورم، تجاوز، بی‌پولی، فساد و فحشا 
خیلیاش با جدا شدن از ایران یا از بین میره یا کم‌رنگ میشه چرا نباید بخوان؟ 
خاک ایران مقدسه ولی دولت ایران ریده ب همش
 
سگ سخن جو
 
نه.
مسئله چیز دیگری است.
تجزیه به بهانه ترکیب
استراتژی ژئوپولیتیکی امپریالیسم است.
فقط جماران که نیست.
روسیه و چین هم است.
عردوغان مثل جماران نه مسلمان است و نه نماینده خلق ترک.
اینها فاشیسم و فوندامنتالیسم و پانیسم را نمایندگی می کنند
ضد مذهبی و ضد خلقی اند
 
۱۹۲۶
سنگ سخنگو

ولی هر جا از ایران جدا کردید منم با خودتون ببرید بندازید بیرون از این خراب شده


سگ سخن جو
 
هی قندک
بالکانیزاسیون کشورهای چند قومیتی در بین است
کجا می خواهی بروی
چندین میلیون نفر در خطر مرگ از گرسنگی اند.
هدف امپریالیسم
تجزیه کشورها و تشکیل کشورک های کوچولو موچولو و چپاول دار و ندارشان است
 
۱۹۲۷
سنگ سخنگو
 
 بابایِ شما هم ساز موسیقیتونو از خودتون بیشتر دوس داره؟ 
یه بار خوردم زمین، بابام اول گیتارمو برداشت بعد دست منو گرفت.
 
سگ سخن جو
 
مشخصه جوانان جماران
(مشخصه فاشیسم و فوندامنتالیسم)
دیالک تیکی از اوتوریته طبیعی ستیزی ـ اوتوریته فاشیستی پرستی
است:
نفرت از مادر و پدر
و
عشق به پیشوا و امام و رهبر.
 
اولا
دلیل برداشتن گیتار قبل از برداشتن فرزند
می تواند این باشد 
که
گیتار چیزی بی شعور و بی اراده و پاسیو و مرده است
و
فرزند
موجودی با شعور و با اراده و اکتیو و زنده.

ثانیا
این واکنش ها
نه
واکنش های آگاهانه
بلکه
واکنش های خودپو هستند.
خود پدر و مادر اصلا نمی دانند که چه می کنند.
کسی
اصولا و اساسا
عاشق تر از مادر و پدرش
عاشقی ندارد و نخواهد داشت.
 
۱۹۲۹
سنگ سخنگو
 
‌چه جمله ای بیشتر از همه بهت انگیزه میده؟
 
سگ سخن جو
 
آدمیان
انگیزه را نه با حرف این و آن
بلکه با نیاز شان و آماج گزاری های شان
می گیرند.
و گرنه حرف بسان یاسین بر گوش خر خواهد بود.
بهتر از نیاز
موتور انگیزشی ئی وجود ندارد.
 
۱۹۳۰
سنگ سخنگو
 
با پارتنرت برنامه بچينين كه باهم درس بخونين
خودت امتحانش کرده ای؟


سگ سخن جو
 
با پارتنر کذایی نمی شود درس خواند.

درس باید بدون مزاحمت این و آن و به تنهایی خوانده شود

یعنی
با پارتنر درونی خویش خوانده شود
  
۱۹۳۱
سنگ سخنگو
 
 هر روز یچیز جدید میاد بازار و ما هروز یچیز جدید به نداشته هامون اضافه میشه
 
سگ سخن جو
 
کالا که تعیین کننده نیست.
کالا چیست؟
کالا وسیله رفع نیاز است.
تعیین کننده
نه
کالا
نه
وسیله
بلکه خود نیاز است.
داشتن ۱۰۰ جور کفش
فرقی با داشتن یک و یا دو جور کفش ندارد.
کالاپرستی نوعی بت پرستی است.
دلیل این پرستش چیست؟
 
۱۹۳۲
سنگ سخنگو
 
پسری که میگه عاشقتم ولی از بقیه قایمت میکنه و به کسی معرفیت نمیکنه چیه  
 
سگ سخن جو
 
عشق
با
تصاحب معشوق
توأم است.
عاشق
اگر
معشوقش را حراج کند
چه زن باشد و چه نر
نه
عاشق
بلکه جاکش است
و
معشوق
نه
معشوق
بلکه جنده است.
 
۱۹۳۳
سنگ سخنگو
 
«خاک میخوریم، اما یک وجب خاک نمی‌دهیم.»
 
سگ سخن جو
 
عردوغان که فرقی با سیدعلی و عردبیلی و موسوی ندارد.
همه سر و ته یک کالباسند.
خاک کشور مال کیه؟
توده زحمت
فقط
خاوران دارد
و
نه خاک و خانه.
در گور
و
در کارتن
می خوابد
و
در زباله دانی
قوت لایموت می جوید

۱۹۳۴
سنگ سخنگو

آدم در تنهایی آدم‌تره
 درخت در تنهایی درخت‌تره هستم.

سگ سخن جو
 
منظور از تنهایی چیست؟
آدم که سهل است
میمون تنها
حتی
میمون نیست
آدم به تنهایی نمی تواند حتی جرعه آبی و لقمه نانی به کف آورد و بخورد
ابر و باد و مه و خورشید و بشر در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت بخوری
درخت که تنها نیست
شاخه را از جدایی گر غم است
ریشه ها را دست در دست هم است

۱۹۳۵
سنگ سخنگو
 
یا درس نمیخونم یا اگه بخونم باید ۲۰ شم..
کمال گرایی پدر ادمو درمیاره
 
سگ سخن جو
 
معیار کمال که نمره نیست.
هر خری و خرخوانی می تواند نمره ۲۰ بگیرد.
کیفیت آموزش تعیین کننده است
اساتید جماران چه بسا
عاجز از تمیز «هر» از «بر» اند.
ما صدها مطلب از انان را تحلیل و منتشر کرده ایم.
 
۱۹۳۶
سنگ سخنگو
 
گفت آن یار کزوگشت سردار بلند 
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
 
سگ سخن جو
 
سر دار و نه سردار
منصور حلاج را میگه.
اسرار منصور چی بود؟
می گفت:
انا الحق
من خدا هستم.
خواجه دشمن سرسخت عرفان است.
سؤال از سایه:
چرا خواجه از حلاج خوشش می آید و نه از بقیه عرفا؟
 
۱۹۳۷
سنگ سخنگو
 
 یکیتون بیاد بگه 
(ضرص قاطع )
درسته 
یا 
(زرس قاطع)؟
 
سگ سخن جو
 
هیچکدام.
ضرس قاطع
درست است.
یعنی با اطمینان کامل
با یقین جمارانی ـ جمکرانی ـ عردوغانی
 
۱۹۳۸
سنگ سخنگو
 
قوی ترین آدم دنیا هم که باشی در مقابل کسی که دوسش داری ضعیف ترینی
 
سگ سخن جو
 
اگر کسی
کسی را دوست داشته باشد
در مقابلش همان است که است.
ضعیف نمایی فرمی از ضعیفه فریبی است.
فرمی از گرم و نرم و خام و خر کردن ضعیفه است
برای رفع حاجات
 
۱۹۳۹
سنگ سخنگو
 

آن درد ندارم که طبیبان دانند

دردی است محبت که حبیبان دانند

ما را غم روی آشنایی کشته است

این حال نباید که غریبان دانند

 

سگ سخن جو

آره.
مش سعدی
همسرت ۳۰ سال آزگار با توله هایت تنها زیست و
«زن سعدی» به طعنه مفهومی شرم انگیز مبدل شد
و
تو
غم حبیبان را داری که با غریبان گفتن نتوانی.

۱۹۴۰
سنگ سخنگو
 
من هدف دارم و هدف من صدای من است.

سگ سخن جو
 
منظورز فروغ از صدا که صدا نیست
منظور فروغ سخن است
و
سخن
غلاف است.
سخن غلاف خنجر اندیشه است.
و گرنه همه نوحه خوان ها و مرثیه خوان ها صدا دارند.
 
توانا بود هر که دانا بود
خر خوش صدا بهر خرها بود.
 
۱۹۴۱
سنگ سخنگو
 
اقای عزیز دستتو می بوسم
 
سگ سخن جو
 
دست بوسی
میراث شرم انگیز نظامات برده داری و فئودالی است.
دست بوسی در شأن انسان عصر روشنگری و سوسیالیسم نیست.
 
۱۹۴۲
سنگ سخنگو
 
ما از امام حسین شهید جنگیدن می آموزیم.
حریفه
 
سگ سخن جو
 
حریفه نانش در روغن است.
اگر جنگ بشود
آخوندهای با همه چیز
باید بجنگند و نه توده بی همه چیز
 
۱۹۴۳
سنگ سخنگو
 
همه اونایی که میگن هیچکس منو دوست نداره فقط یه نفر خاص که دوستشون نداره رو میگن
 
سگ سخن جو
 
نفس گفتن این سخن
در شآن آدم نیست.
شرم انگیز است.
توهین به آدمیت آدمی است.
چرا و به چه دلیل؟
 
۱۹۴۴
سنگ سخنگو
  
من تورکم
 
سگ سخن جو
 
ترک
نه
تورک.
کرد
نه
کورد

اگر کسی بخواهد به ترکی اعلام ملیت کند و یا به کردی
مسئله دیگری است.
افتابه بر داشتن بر زبان فارسی شرم انگیز است.
 
 
۱۹۴۵
سنگ سخنگو
 
این کتاب تسلی بخش های فلسفه رو خوندم گذری به زندگی و دیدگاههای شش فیلسوف بزرگ از جمله سقراط، اپیکور، مونتنی، سنکا، شوپنهاور و نیچه بود. روی شوپنهاور کراش زدم و چقدر دلم برای نیچه سوخت که ده سال آخر زندگیش رو روانه تیمارستان کردن بینظیر بود این کتاب
 
سگ سخن جو
 
شوپنهاور معلم نیچه بوده
و
نیچه معلم معنوی هیتلر و آدمکشان دیگر
نیچه فیلسوف چلقوذ فاشیسم بوده و زباله هایش در زمان هیتلر جزو کتب درسی بوده اند.
فلسفه نیچه
زمینه فکری لازم برای قتل عام ۶ میلیونی خلق یهود را و قتل عام ۶۰ میلیونی خلق های دیگر را فراهم اورده است

۱۹۴۶
سنگ سخنگو
 
عینکمو که تمیز میکنم چقد زشت میشین
 
سگ سخن جو
 
این طنز تو شاهکار است و خیلی زیبا ست.
ولی
دو نکته قابل ذکر:
اولا
زشتی خلایق
ربطی
به
عینک این و آن و تعویض عینک توسط آن و این ندارد.
یعنی
عینی است.
آیینه مقصر نیست.
ثانیا
تعویض عینک به معنی واقعی کلمه
به تحمل مشقت فکری عظیمی
نیاز دارد.
یعنی آسان نیست.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر