۱۳۹۹ آذر ۱۵, شنبه

نامه رسان کوچولو و پست!


 Der Fünfliber zeichnet sich zwar noch auf dem Couvert ab, angekommen ist es aber leer: So sieht der Brief aus, den eine Leserin verschickt hat.قصص نامه رسان کوچولو

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری 
 

·    نامه رسان کوچولو هر روز نامه ها و بسته های مردم را به آنها می رساند.

 

·    اما خود او هرگز نامه دریافت نمی کند.

 

·    «اما افسوس که کسی به یاد من نیست»، نامه رسان کوچولو آهکشان می گوید.

 

·    روزی از روزها تصمیم می گیرد که نامه ای برای خودش بنویسد.

 

·    «برای نامه رسان کوچولو!»، می نویسد.

 

·    بعد چشمانش را می بندد و می نویسد.

 

·    چون او از محتوای نامه باید پس از خواندن آن با خبر باشد.

 

·    روزی از روزها، وقتی نامه را باز می کند، مطلبی بی معنا و  نامفهوم در آن می یابد و این امر سبب می شود که نامه رسان کوچولو ـ حتی ـ غمگین تر از قبل گردد.

 

·    اما طولی نمی کشد که او ـ واقعا ـ نامه ای دریافت می کند.

·    نامه ای زیبا با مهر اداری بزرگی در بالایش.

 

·    «از این روز به بعد نامه رسان کوچولو به مقام رئیس نامه رسان های اداره پست ارتقا می یابد.»

 

·    نامه رسان کوچولو نامه را برای مردم می خواند.

 

·    مردم تعجب می کنند.

 

·    آنگاه نامه رسان کوچولو به خانه می رود و چهار دگمه طلائی بر اونیفورم خود می دوزد.

 

·    «اداره پست ـ روی هم رفته ـ لطف دارد!»، نامه رسان کوچولو موقع خواب با خود می اندیشد.

 

·    آنگاه دوباره پا می شود و نامه ای می نویسد.

 

·    «اداره محترم پست!»، نامه رسان کوچولو نامه را با این عبارت آغاز می کند.

·    «من تو را ـ از صمیم قلب ـ به نان و پنیر و چای دعوت می کنم.

·    با احترامات فائقه.

·    نامه رسان کوچولو که اکنون رئیس نامه رسان ها شده است.»

 

·    از این به بعد چشم به راه مهمان خویش می ماند.

 

·    هر روز صبح پیراهن تمیزی می پوشد و هر روز عصر شمعی لب پنجره می گذارد، تا پست بتواند او را پیدا کند.

 

·    بعد از ظهر یکی از روزها ـ واقعا هم ـ ماشینی جلوی در خانه اش توقف می کند و چهار نامه رسان از ماشین پیاده می شوند.

 

·    «و سلامی به صفا!»، نامه رسان کوچولو داد می زند.

·    «خوش آمدید، صفا آوردید!»

 

·    آنگاه ماشین دیگری هم توقف می کند.

 

·    ماشین سوم، چهارم، پنجم، ششم و الی آخر.

·    و از هر ماشین نامه رسانی پیاده می شود.

 

·    «چه خوب که آمده اید»، نامه رسان کوچولو می گوید و برای شان چای می ریزد.

 

·    «اما»، نامه رسان کوچولو از نامه رسان ها می پرسد.

·    «پس اداره پست نیامده؟»

 

·    مهمانان او به یکدیگر نگاه می کنند و آنها هم نمی دانند.

 

·    تا اینکه ـ بالاخره ـ یکی از مهمانان می گوید:

·    «پست ـ در واقع ـ کلمه ای است برای همه ماها.

·    پست یعنی ماها همه با هم!

·    هر کدام از ماها جزئی از پستیم!»

 

·    نامه رسان کوچولو از شنیدن این مطلب خیلی خوشحال می شود.

 

·    چای دیگری برای مهمانان می ریزد و نان و پنیر تعارف شان می کند.

 

·    از این روز به بعد پیوند دوستی میان نامه رسان ها بر قرار شده است و نامه رسان کوچولو هر از گاهی نامه ای از یکی از آنها دریافت می کند.

 

·    «چه خوب که کسی در جائی به یاد من است!»، نامه رسان کوچولو زیر لب می گوید.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر