شین میم شین
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
حکایت یازدهم
۱
سعدی برای سرعقل آوردن زشتنامان (که دلیل زشتنامی شان معلوم نیست) پند و اندرز می دهد:
اگر بد کنی، چشم نیکی مدار
که هرگز نیارد گز، انگور، بار
نپندارم، ای در خزان کشته جو
که گندم ستانی به وقت درو
درخت زقوم ار به جان پروری
مپندار، هرگز کز او بر خوری
رطب نآورد چوب خرزهره، بار
چو تخم افکنی بر همان چشم دار
۲
درخت زقوم ار به جان پروری
مپندار، هرگز کز او بر خوری
معنی تحت اللفظی:
اگر درخت دوزخی زقوم را با همه دقت و زحمت و محبت بپروری، محال است که میوه شیرین دهد.
سعدی
در این بیت شعر، برای اثبات تئوری (۱)، سری به عالم نباتات می زند و مثالی از قرآن کریم پیدا می کند و آن اینکه درخت زقوم علیرغم پرستاری باغبان میوه نخواهد داد.
جواب
سعدی
در این بیت شعر، برای اثبات تئوری دیدن سزای عمل بد، سری به عالم نباتات می زند و مثالی از قرآن کریم پیدا می کند و آن اینکه درخت زقوم علیرغم پرستاری باغبان میوه نخواهد داد.
این همان دیالک تیک داد و ستد است که به شکل دیالک تیک (۲) بسط و تعمیم داده می شود.
جواب
این همان دیالک تیک داد و ستد است که به شکل دیالک تیک کشت و برداشت توسعه و تعمیم داده می شود.
ولی علیرغم درستی بی چون و چرای این ادعاها، تئوری دیدن سزای عمل بد، در جامعه طبقاتی، اعتبار مطلق ندارد و توده مولد و زحمتکش چه بسا برای داد خود، ستد درخور دریافت نمی کنند و انباشت ثروت در دست اقلیتی انگشت شمار دال بر این حقیقت امر است.
اقلیت ستمگر هم همیشه و به سادگی به سزای عمل بد خود نمی رسند و حتی پس از قیام تودها بخش مهمی از ثروت غصبی خود را به خارج منتقل می کنند و به زندگی تجملی خود ادامه می دهند.
۲
رطب نآورد چوب خرزهره، بار
چو تخم افکنی بر همان چشم دار
معنی تحت اللفظی:
درخت خر زهره
(درختی که در پارک ها به نیت زینت کاشته می شود)
خرما بار نمی آورد.
هر تخمی بکاری، درخت مربوط بدان خواهد رویید.
سعدی
در این بیت شعر،
برای اثبات تئوری دیدن سزای عمل، مثال دیگری از جهان نباتات ذکر می کند و آن اینکه درخت خرزهره نمی تواند خرما بار آورد.
سعدی
بر مبنای این مثال دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک کشت و برداشت بسط و تعمیم می دهد.
لب تئوری دیدن سزای عمل سعدی همین است:
انسانها سزای عمل خوب و بد خود را ناگزیر خواهند دید.
به نظر سعدی
این واقعیت امر همانقدر (۳) است، که انگور بار نیاوردن درخت گز، جو کاشتن و گندم درو نکردن، میوه شیرین نیاوردن درخت زقوم، خرما بار نیاوردن درخت خرزهره.
جواب
به نظر سعدی
این واقعیت امر همانقدر قانونمند است، که انگور بار نیاوردن درخت گز، جو کاشتن و گندم درو نکردن، میوه شیرین نیاوردن درخت زقوم، خرما بار نیاوردن درخت خرزهره.
هرچه بکاری، همان را درو خواهی کرد و لاغیر.
در صحت مثال هائی که سعدی مثل (۴) تمام عیار، از کشاورزی گلچین می کند و تحویل خواننده می دهد، نمی توان تردید کرد.
جواب
در صحت مثالهائی که سعدی مثل امپیریستی تمام عیار، از کشاورزی گلچین می کند و تحویل خواننده می دهد، نمی توان تردید کرد.
اما دو نکته بسیار مهم را باید در نظر گرفت:
اولا
انسان ها در هر همبود اجتماعی (جامعه) وارد مناسبات واقعا موجود مادی و فکری معینی با یکدیگر می شوند.
قرار گرفتن انسان ها در شبکه ای از مناسبات اجتماعی سبب می شود که آنها منافع متضاد و یا مشترک با یکدیگر داشته باشند.
بدین طریق (۵) اجتماعی تشکیل می یابند.
جواب
بدین طریق طبقات اجتماعی تشکیل می شوند.
مثلا گروهی به قول سعدی طبقه «خداوندان نعمت» را تشکیل می دهند و گروهی دیگر طبقه «بنده ها»، «رعایا» و طبقه متوسط (اصناف، تجار و پیشه وران) را.
سعدی
در طبقه بندی اجتماعی خویش مسئله را بر مبنای میزان ثروت ساده می کند و به غلط (۶) و (۷) می نامد.
جواب
سعدی
در طبقه بندی اجتماعی خویش مسئله را بر مبنای میزان ثروت ساده می کند و به غلط توانگر و درویش می نامد.
میان خداوندان نعمت و رعایا و بنده ها و طبقه متوسط رابطه حاکم و محکوم برقرار است.
یعنی رابطه مبتنی بر تضاد منافع، مبتنی بر استثمار یکی به وسیله دیگری، ستم یکی بر دیگری
برقرار است.
این تضاد منافع سبب دشمنی آنها با یکدیگر می شود.
یکی دیگری را خانه خراب می کند، ملک و مالش را به زورغصب می کند و یا حاصل کارش را تصاحب می کند و مرد بی خانمان چاره ای جز کندن چاهی بر سرراه او نمی بیند.
این «بالا و شیب» به قول سعدی، بعدها حتی قانونی می شود و «خداوندان نعمت» برای املاک غصبی خود سند و قباله تهیه می کنند و به ثبت می رسانند.
حالا بیایید چاهکن های سعدی را از زندان انفرادی تجردشان بیرون آوریم و به آنها جامه مشخص بپوشانیم.
چاهکن نیکمحضر می تواند «خداوند نعمتی» باشد که برای عوامفریبی اندکی از ثروت غصبی اش را برای کندن چاهی صرف می کند و چاهکن زشتنام می تواند تهیدست بی خانمانی باشد که همه دار و ندارش را، حتی نامش را از دست داده است.
با ساده کرن مسائل اجتماعی، نمی توان انتظار داشت که آنها ساده شوند.
سعدی از سیر تاریخ بشر خبر ندارد.
«بزرگان» و «خداوندان نعمت» مورد علاقه او
ثروت و املاک خود را از شکم مادر نیاورده اند، این املاک، وسایل تولید و اموال و نعمات
نتیجه سلب مالکیت و ثروت از انسان های دیگر بوده است.
آنها نه تنها سزای عمل خود را نمی بینند، بلکه خرمن ثمرات عمل خود را درو می کنند و هر روز قوی تر و ثروتمندتر می شوند.
تئوری دیدن سزای عمل سعدی، تئوری بی پایه ای است و همان ارزش توجیهی را دارد که بلای الهی قلمداد کردن زلزله و سیل و آتشفشان.
چیزهای بی ربط را نباید باهم (۸) کرد و نتیجه های دلبخواهی از آن گرفت.
جواب
چیزهای بی ربط را نباید باهم مقایسه کرد و نتیجه های دلبخواهی از آن گرفت:
خراج گرفتن سلطانی از رعیتی با رطب نیاوردن درخت خرزهره قابل مقایسه نیست.
اشراف بنده دار و فئودال دوهزارسال حاصل زحمت بنده ها و رعایا را غصب کرده اند، بی آنکه سزای عمل بد خود را ببینند.
توده های میلیونی بنده و رعیت برای اقلیتی انگل هزاران سال جان کنده اند و اسباب رفاه و عیش و نوش آنها را تولید کرده اند، بی آنکه برای عمل خیر خود پاداشی جز مرگ زودرس خود و کودکان خود، جز شکنجه و آزار و تحقیر و خفت دریافت کنند.
اگر اتفاقا چاهکنی به چاه خود کنده می افتد،
حادثه ای تصادفی است، نه قانونمند.
پدیده ای استثنائی است، نه قاعده مند.
سعدی، اگر قصد عوامفریبی ندارد، نباید (۹) را ضرورت جا بزند و (۱۰) را قاعده قلمداد کند.
جواب
سعدی، اگر قصد عوامفریبی ندارد، نباید تصادف را ضرورت جا بزند و استثناء را قاعده قلمداد کند.
تئوری دیدن سزای عمل وسیله ای برای تحمیق و تسکین و تخدیر توده های مولد و زحمتکش و برای تبلیغ تسلیم طلبی و رضا ست.
در جامعه بشری (۱۱) وجود ندارد.
جواب
در جامعه بشری اوتوماتیسم وجود ندارد.
تحول بی (۱۲) در جامعه بشری امکان پذیر نیست.
جواب
تحول بی سوبژکت در جامعه بشری امکان پذیر نیست.
حتی در قلب عینی ترین موتور توسعه اجتماعی، یعنی (۱۳)، انسان مولد قرار دارد.
جواب
حتی در قلب عینی ترین موتور توسعه اجتماعی، یعنی نیروهای مولده، انسان مولد قرار دارد.
بدون فاعلیت (سوبژکتیویته) و فعایت (اکتیویته) انسانی جامعه و تاریخ نمی تواند ساخته شود.
در همه تئوری های من در آوردی سعدی و حافظ و شیادان امپریالیستی این نقش تاریخساز و تعیین کننده انسانی نادیده گرفته می شود و دیالک تیک جبر و (۱۴)، دیالک تیک فرد و (۱۵)، دیالک تیک رهبر و (۱۶)، دیالک تیک عینی و (۱۷)، دیالک تیک (۱۸) و جهان فراموش می شود.
جواب
در همه تئوری های من در آوردی سعدی و حافظ این نقش تاریخساز و تعیین کننده انسانی نادیده گرفته می شود و دیالک تیک جبر و اختیار، دیالک تیک فرد و جامعه، دیالک تیک رهبر و توده، دیالک تیک عینی و ذهنی، دیالک تیک انسان و جهان فراموش می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر