۱۳۹۹ آذر ۲۲, شنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۲۲۴)

 اشعار فروغ فرخزاد

میم حجری
 
 ۱۹۴۷
سنگ سخنگو
 
عموم رفته زن سوم
(اولیو طلاق داده) 
گرفته
 بعد 
این زن 
دوست صمیمی زنعموم 
بوده
 
سگ سخن جو
 
این سخن تو
دقیق و روشن نیست و خواننده را به طرح سؤالات زیر برمی انگیزد:
زن سوم گرفته
یکی طلاق گرفته
دومی زنده است و یا مرده؟
زن سوم دوست زن اول بوده و یا دوست زن دوم؟
حالا زن دوم با زن سوم
زیر یک سقفند؟
 
۱۹۴۸
سنگ سخنگو
 
مرام المصری
دختر: 
مادر، آزادی چیست؟
 مادر: 
آزادی چیزی گرانبهاست
 دختر: 
 پس ما نمی‌توانیم آن را بخریم؟ 
مادر: 
آن‌ها کاری می‌کنند که بهایش، زندگیمان باشد.
 
سگ سخن جو
 
آزادی
مثل مفااهیم عشق و دل و اسلام و غیره
از مفاهیم تحریف شده و هتک حرمت شده است.
کسی نمی داند که معنی اینها چیست.
آزادی در این شعر شاعر سوری
کالا ست.
مثل یک گونی سیب زمینی است.
شعرا عوامفریبانند
و
شعر بهترین وسیله برای خر پروری است

۱۹۴۹
سنگ سخنگو
 
من همون آدمی ام که حوصله ندارم از جام بلند شم در اتاقمو ببندم
 ولی حوصله دارم چهارتا خیابون دنبال داداشم بدوام و کتکش بزنم 
چون ازش خواستم در اتاقمو ببنده و نبسته
 
سگ سخن جو
 
خیلی زیبا می نویسی.
با این استعداد نویسندگی باید نویسنده شوی.
سعدی بر آن بوده که جمال نشانه کمال است و ناشی از کمال است.
دیالک تیک جمال و کمال
روی و خوی
 
اگر زنده بود
برای اثبات صحت ادعای خود
تو را و نوشته ات را نشان جهانیان می داد.
 
۱۹۵۰
سنگ سخنگو
 
هممون به خوبی اینو میدونیم که دوست داشتن کافی نیس  
 
سگ سخن جو
 
جمارانیان عاجز از تبیین دقیق اندیشه اند.
دوست داشتن برای چی کافی نیست؟
برای همزیستی؟
برای عوامفریبی؟
برای تیغ زدن؟
برای ترقی اجتماعی؟
 
۱۹۵۱
سنگ سخنگو
 
هيچوقت قرار نيست وضعيت بهتر بشه، اين ماييم كه پوست كلفت تر ميشيم و خودمونو با شرايط وفق ميديم‌
 
سگ سخن جو
 
این سخن تو
رئالیستی است
ولی راسیونالیستی نیست.
وضع
چنین خواهد بود
اگر در ط. به همین لولای مولا بچرخد
و
تحول خواهد یافت
اگر توده برخیزد
و
تحت رهبری حزب توده
طبقه حاکمه را بر اندازد و طرح نو دراندازد.

۱۹۵۲
سنگ سخنگو
 
زبان بزرگترین سلاح
 
سگ سخن جو
 
زبان در جهان
ای خردمند چیست؟

زبان ابزار تبیین اندیشه است.
ابزار خشک و خالی که تعیین کننده نیست.
مغز باید که بیندیشد
تا
اندیشه تشکیل یابد
و
اندیشه
جمله شود و بر زبان آید.
وگرنه زبان که اعجاز نمی کند.
توانا بود هر که دانا بود

۱۹۵۳
سنگ سخنگو
 
مغزم گوز پیچ شد
 
سگ سخن جو
 
شاهکار.
بازهم جای شکرش باقی است که مغزی هنوز در کله باقی است.
۹۹ درصد خلایق در جهان مجازی
مغز ندارند
 
۱۹۵۴
سنگ سخنگو
 
شاه اله بود و به له بود.
 
سگ سخن جو
 
نه.
خود شاه به ارتش دستور عقب نشینی در مقابل آخوندها داد
به خود شاه هم امپریالیسم امریکا دستور عقب نشینی داد
شاه حتی سران حکومت را بازداشت کرد و به کشتن داد.
سطل ننه ات طلب ها حافظه ندارند
 
۱۹۵۵
سنگ سخنگو
 
واقعن زمان چیه؟
 
سگ سخن جو
 
زمان همشیره همیشگی مکان و ماده است.
ماده و یا واقعیت عینی
مثلا خود باران دلپذیر
فقط در زمان و مکان می تواند وجود داشته باشد.
زمان و مکان ظرفند
و
واقعیت عینی ویا ماده مظروف است.
زمان
حرکت (تغییر) مدام ماده را نمودار می سازد
و
مکان
سکونش را
 
 
۱۹۵۶
سنگ سخنگو
 
بى عشق چگونه امنيت دارى؟!
  
سگ سخن جو
  
امنیت به عشق چه ربطی دارد؟
خلایق از عشق کذایی
باب الحوایج
اختراع کرده اند.
عشق
همشیره جنون است
این بدان می ماند که کسی از جنون باب الحوایج اختراع کند.
سکنه جماران از شاعر تا شاطر
جای عقل اندیشنده را با عشق ضد عقلی و چه بسا با هوس بند تنبانی
پر می کنند.
این چیزی جز عوامفریبی نیست

۱۹۵۷
سنگ سخنگو
 
چرا بابام منو دوست نداره؟
 
سگ سخن جو
 
چنین چیزی محال است.
مادر و پدر عاشق فرزند خود هستند.
عشق اما با انتقاد توأم است
به همین دلیل فرزندان خیال می کنند که آنها دوستشان ندارند.
آنها رنج می برند.
هرلحظه نگران فرزندان خود هستند.
درد مادران و پدران را کسی داند
که مادر و پدر شود.
 
۱۹۵۸
سنگ سخنگو
 
یادمه با یه پسره دوست شده بودم,روز دوم گفت عاشقتم بهش گفتم نه تنها طبیعی نیس
 ترسناکم هس
بای
 
سگ سخن جو
  
چرا؟
عشق که خبر نمی کند؟
البته خیلی ها معنی عشق را نمی دانند.
عاشق شدن
لیاقت می خواهد.
هوس بازی اما از عهده هر کس و ناکس برمی آید
 
۱۹۵۹
سنگ سخنگو
 
تورافراسوی مرزهای تنت دوست دارم
 
سگ سخن جو
 
اولا
چنین چیزی محال است.
اصلا شدنی نیست.
چون
کسی نمی تواند در فراسوی سرحدات تنش وجود داشته باشد.
ثانیا
شاملو
فردی معتاد به هروئین بوده و این مزخرفات ضد عقلی و ضد واقعی را در عالم هپروت سرهم بندی کرده است.
 
۱۹۶۰
سنگ سخنگو
 
خصومت شخصی ای چیزی دارین با من که انقدر ازم بدتون میاد؟
 
سگ سخن جو
 
۱
تو خیلی زیبا هستی
اگر شک داشتی از آیینه بپرس
۲
زشتی و زیبایی تو
به این و آن ربطی ندارد
آدم ها که کالا نیستند تا هر زباله ای راجع به ظاهرشان هارت و پورت کند
۳
حتما محلش نگذاشته ای و دق دلش را خالی کرده
۴
بضاعت لغوی بعضی ها
همین مزخرفات اند
و
تحویل هر همنوعی
به هر بهانه ای میدهند

۱۹۶۱
سنگ سخنگو
 
صائب تبریز
به چه مشغول کنم دیده و دل را 
که 
مدام ،
 دل
 تورا میطلبد
 دیده 
تورا میجوید
 
سگ سخن جو
  
این بیت شعر صائب
واقعا
زیبا ست.

خوش به حال کسانی که
دل و دیده شان سیر است.
یعنی نه دل شان کسی را می طلبد و نه دیده شان کسی را می جوید.
سیری
ضامن سعادت آدمی است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر