
ریتا تورن کویست ـ فرشور
(متولد ۱۹۳۵)
آمستردام، هلند
برنده جایزه «بوم طلائی»
(۱۹۹۳)
برگردان
میم حجری
· دفتر حساب تیلی (تیلی در هلند اسم دختر است) اشتباها درکیف من گذاشته شده بود.
· خانه آنها در خیابان فینکن است و با دوچرخه راه درازی است.
· تیلی مرا به اتاق خود می برد و نقاشی ئی را از خیابانی با خانه ها و پرچم ها نشانم می دهد.
· پرچم ها از پنجره خانه ها به بیرون آویزان اند.
· خیابانی مستقیم با خانه های مستقیم و با پرچم های مستقیم.
· مستقیم شبیه شمع.
· تیلی باید همه خطوط را با خط کش کشیده باشد.
· و گرنه با دست نمی توان خطوطی این چنین مستقیم رسم کرد.
· «این تصویری است که من کشیده ام»، تیلی می گوید.
· «تصویر تو!
· چطور می تواند این تصویر تو باشد؟
· مگر تصویرت را تحویل نداده ای؟»، می پرسم.
· «تحویل داده ام.
· اما این را در خانه از حافظه ام کشیده ام و مو به مو مثل تصویری است که در مدرسه تحویل داده ام.
· مادر و پدرم می گویند که تصویر زیبائی است.
· نظر تو چیست؟»، تیلی می پرسد.
· من تصویر تیلی را با خیابان مستقیم، خانه های مستقیم و پرچم های مستقیم تماشا می کنم، تماشا می کنم و تماشا می کنم و به رهائی می اندیشم.
· «چرا حرفی نمی زنی؟»، تیلی می پرسد.
· «دارم نگاهش می کنم»، می گویم.
· «روز رهائی را اصلا دیگر به یاد نداری؟»، تیلی می پرسد.
· «چرا!»، جواب می دهم.
· «از پرچم خوشت نمی آید؟»، تیلی می پرسد.
· «چرا!»، می گویم.
· «پس چرا راجع به تصویر من نظر نمی دهی؟»، تیلی می پرسد.
· «برای اینکه من باید قدری راجع آن فکر کنم»، می گویم.
· «فکر کنی؟
· برای چی؟
· تو که تصویر را می بینی!»، تیلی می گوید.
· می گویم که به نظر من هم تصویر خوبی است.
*****
· من به تیلی نظر حقیقی ام را نگفتم.
· برای اینکه نقاشی او مرا اصلا به یاد روز رهائی نینداخت.
· به نظر من نقاشی دل به هم زنی بود.
· اما چگونه می توان به کسی گفت که نقاشی اش کسالت بار است؟
· تیلی اکنون شاد است، برای اینکه من نقاشی کسالت بارش را پسندیده ام.
· شاید او باز هم با خط کش نقاشی های دیگری بکشد و کمدش را از تصاویر کسالت بار پر کند.
· حالا که مادر و پدرش و من نقاشی او را ستوده ایم، حتما وقتی ببیند که جایزه به او تعلق نگرفته، دلخور خواهد شد.
· چرا نتوانستم به تیلی بگویم که او نباید همه چیز را با خط کش بکشد؟
· چرا نتوانستم بگویم که پرچم هائی که با خط کش رسم نشوند، اصیلتر به نظر می رسند و بهتر به اهتزاز در می آیند؟
· گفتن حقیقت نه توهین به کسی، بلکه لطفی در حق او ست.
*****
· پارسال پسرکی در کلاس ما بود که دست راستش از کار افتاد.
· اسمش کیس بود.
· اکنون در شهر دیگری سکونت دارد.
· کیس مجبور شد که با دست چپ نقاشی کند.
· همه می گفتند که او با دست چپش خیلی خوب نقاشی می کند.
· جدی می گفتند، نه الکی.
· با اینکه او با دست چپ نقاشی می کرد، تصاویرش شاهکار بودند.
· من حالا، از خود می پرسم، چی می شد اگر کیس در کلاس ما بود و در مسابقه شرکت کرده بود.
· آیا هیئت داوری در نظر می گرفت که او با دست چپ نقاشی کرده است؟
· و نقاشی او قاعدتا نمی تواند به زیبائی نقاشی او با دست راست باشد؟
· مگر نقاشی کردن با دست چپ آسان است؟
· من چپ دستم.
· با دست چپ نقاشی کردن من امری عادی است.
· اما اگر هم کسی در تمام عمرش راست دست بوده، احتمالا نقاشی با دست چپ مشکلتر از نقاشی با دست راست است.
· چون در آنصورت، دست تو سدی بر سر راه تو ست و ورق کاغذ را باید کج نگه داری.
· و به احتمال قوی، دست راستت می تواند بطور غیر عمدی بدان بخورد و رنگ ها را با هم قاطی کند.
· چپ دست بودن همیشه زیانبار است.
· چپ دست ها ـ روی هم رفته ـ باید زیر تصویرشان بنویسند:
· با دست چپ نقاشی شده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر