۱۳۹۹ مهر ۲۴, پنجشنبه

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۹)

  Rita Törnqvist-Verschuur | Schrijversgalerij - Literatuurmuseum


ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 برگردان

میم حجری

 

·    دفتر حساب تیلی (تیلی در هلند اسم دختر است) اشتباها درکیف من گذاشته شده بود.

 

·    خانه آنها در خیابان فینکن است و با دوچرخه راه درازی است.

 

·    تیلی مرا به اتاق خود می برد و نقاشی ئی را از خیابانی با خانه ها و پرچم ها نشانم می دهد.

 

·    پرچم ها از پنجره خانه ها به بیرون آویزان اند.

 

·    خیابانی مستقیم با خانه های مستقیم و با پرچم های مستقیم.

·    مستقیم شبیه شمع.

 

·    تیلی باید همه خطوط را با خط کش کشیده باشد.

·    و گرنه با دست نمی توان خطوطی این چنین مستقیم رسم کرد.

 

·    «این تصویری است که من کشیده ام»، تیلی می گوید.

 

·    «تصویر تو!

·    چطور می تواند این تصویر تو باشد؟

·    مگر تصویرت را تحویل نداده ای؟»، می پرسم.

 

·    «تحویل داده ام.

·    اما این را در خانه از حافظه ام کشیده ام و مو به مو مثل تصویری است که در مدرسه تحویل داده ام.

·    مادر و پدرم می گویند که تصویر زیبائی است.

·    نظر تو چیست؟»، تیلی می پرسد.

 

·    من تصویر تیلی را با خیابان مستقیم، خانه های مستقیم و پرچم های مستقیم تماشا می کنم، تماشا می کنم و تماشا می کنم و به رهائی می اندیشم.

 

·    «چرا حرفی نمی زنی؟»، تیلی می پرسد.

 

·    «دارم نگاهش می کنم»، می گویم.

 

·    «روز رهائی را اصلا دیگر به یاد نداری؟»، تیلی می پرسد.

 

·    «چرا!»، جواب می دهم.

 

·    «از پرچم خوشت نمی آید؟»، تیلی می پرسد.

 

·    «چرا!»، می گویم.

 

·    «پس چرا راجع به تصویر من نظر نمی دهی؟»، تیلی می پرسد.

 

·    «برای اینکه من باید قدری راجع آن فکر کنم»، می گویم.

 

·    «فکر کنی؟

·    برای چی؟

·    تو که تصویر را می بینی!»، تیلی می گوید.

 

·    می گویم که به نظر من هم تصویر خوبی است.

 

*****

 

·    من به تیلی نظر حقیقی ام را نگفتم.

 

·    برای اینکه نقاشی او مرا اصلا به یاد روز رهائی نینداخت.

·    به نظر من نقاشی دل به هم زنی بود.

 

·    اما چگونه می توان به کسی گفت که نقاشی اش کسالت بار است؟

 

·    تیلی اکنون شاد است، برای اینکه من نقاشی کسالت بارش را پسندیده ام.

 

·    شاید او باز هم با خط کش نقاشی های دیگری بکشد و کمدش را از تصاویر کسالت بار پر کند.

 

·    حالا که مادر و پدرش و من نقاشی او را ستوده ایم، حتما وقتی ببیند که جایزه به او تعلق نگرفته، دلخور خواهد شد.

 

·    چرا نتوانستم به تیلی بگویم که او نباید همه چیز را با خط کش بکشد؟

 

·    چرا نتوانستم بگویم که پرچم هائی که با خط کش رسم نشوند، اصیلتر به نظر می رسند و بهتر به اهتزاز در می آیند؟

 

·    گفتن حقیقت نه توهین به کسی، بلکه لطفی در حق او ست.

 

*****

 

·    پارسال پسرکی در کلاس ما بود که دست راستش از کار افتاد.

 

·    اسمش کیس بود.

 

·    اکنون در شهر دیگری سکونت دارد.

 

·    کیس مجبور شد که با دست چپ نقاشی کند.

 

·    همه می گفتند که او با دست چپش خیلی خوب نقاشی می کند.

·    جدی می گفتند، نه الکی.

 

·    با اینکه او با دست چپ نقاشی می کرد، تصاویرش شاهکار بودند.

 

·    من حالا، از خود می پرسم، چی می شد اگر کیس در کلاس ما بود و در مسابقه شرکت کرده بود.

 

·    آیا هیئت داوری در نظر می گرفت که او با دست چپ نقاشی کرده است؟

 

·    و نقاشی او قاعدتا نمی تواند به زیبائی نقاشی او با دست راست باشد؟

 

·    مگر نقاشی کردن با دست چپ آسان است؟

 

·    من چپ دستم.

 

·    با دست چپ نقاشی کردن من امری عادی است.

 

·    اما اگر هم کسی در تمام عمرش راست دست بوده، احتمالا نقاشی با دست چپ مشکلتر از نقاشی با دست راست است.

 

·    چون در آنصورت، دست تو سدی بر سر راه تو ست و ورق کاغذ را باید کج نگه داری.

·    و به احتمال قوی، دست راستت می تواند بطور غیر عمدی بدان بخورد و رنگ ها را با هم قاطی کند.

·    چپ دست بودن همیشه زیانبار است.

 

·    چپ دست ها ـ روی هم رفته ـ  باید زیر تصویرشان بنویسند:

·    با دست چپ نقاشی شده است.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر