۱
در آن ملک قارون برفتی دلیر
که شه دادگر بود و درویش سیر
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
به
شکل دیالک تیک (۱) و دیالک تیک (۲)
بسط و تعمیم می دهد.
جواب
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
به
شکل دیالک تیک (شاه و درویش) و دیالک تیک (توانگر و تهیدست) بسط و تعمیم می دهد.
سعدی
ضمنا
تضاد دیالک تیکی آشتی ناپذیر میان (۳)، شاه و درویش، توانگر و تهیدست را به تضادی آشتی پذیر و بی بو و خاصیت مبدل می سازد.
جواب
سعدی
ضمنا
تضاد دیالک تیکی آشتی ناپذیر میان (طبقه حاکمه و توده)، شاه و درویش، توانگر و تهیدست را به تضادی آشتی پذیر و بی بو و خاصیت مبدل می سازد.
سعدی
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
سلب دیالک تیکیت
می کند:
بدین طریق
وحدت (۴)
به
وحدت احباب
استحاله می یابد.
جواب
سعدی
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
سلب دیالک تیکیت
می کند:
بدین طریق
وحدت (احباب)
به
وحدت احباب
استحاله می یابد.
در مملکت چنین پادشاه عادلی، به نظر توهم آلود سعدی، تضادهای طبقاتی محو می شوند
و
هارمونی، صلح و سعادت همگانی برقرار می شود،
بی آن که طبقات اجتماعی حذف شوند.
قارون و درویش همچنان ادامه حیات می دهند،
آن دلیر و این سیر.
سعدی
چنان وانمود میک ند
که
ثروت قارون
انگار
خدا دادی است
و
نه
نتیجه استثمار توده مولد و زحمتکش.
این تصور و تصویری تمام عیار از اوتوپی، از مدینه فاضله، از جامعه ایدئال سعدی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر