۱۳۹۹ شهریور ۱۳, پنجشنبه

درنگی در مقوله حقیقت

 


میم حجری

الف
اگه حقیقت عینی است
پس تعریف حقیقت ذهنی چیست؟

۱
مفهوم حقیقت عینی
از ولادیمیر لنین است
که احتمالا در چالش نظری با طرفداران امپیریوکریتیسیسم
مطرح کرده است.

۲
مثال:
جوشش آب تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه سانتیگراد
یک حقیقت عینی است.

۳
عینی و یا اوبژکتیو
به چیزی اطلاق می شود که بستگی به بود و نبود و میل و هوس و ضرر و نفع حسن و حسین ندارد.

۴
میلیون ها سال قبل از پیدایش بشر
چنین بوده است

۵
حقیقت
اما
به
انعکاس تقریبا درست واقعیت عینی در آیینه ضمیر ما هم اطلاق می شود:

مثال:
زمین سیاره ای است که دور خورشید می چرخد.

این واقعیت امر
حقیقی 
است
به همین دلیل حقیقت امری است.

مثال دیگر:
زمین سیاره ای از الماس است.

این واقعیت امر اما انعکاس درست زمین در آیینه ذهن ما نیست.
یعنی نمی تواند حقیقتی باشد و حقیقت امری تلقی شود.

۶
منظور لنین این است که حقیقت
عینیت
 دارد.

۷
یعنی سوبژکتیو نیست.
دلبخواهی نیست.
شخصی و فردی و مصلحتی نیست.

ب
ثانیا اگر حقیقت توسط سوبژکت تعیین میشود ،
با توجه به خصلت طبقاتی افراد
تعدد حقایق پیش می اید

۱
حقیقت توسط سوبژکت
کشف می شود و یا کتمان و انکار می شود.
تعیین نمی شود.

۲
عینیت حقیقت 
به همین معنی است.

۳
حقیقت
مستقل از ما وجود دارد.
 
هنر
کشف حقیقت است

شق القمر
جرئت و جسارت مدنی لازم
برای اعلام و ابلاغ حقیقت و حراست از حریم حقیقت است.

۴
کشف حقیقت کار هر کس نیست.

۵
چون حقیقت چه بسا با منافع طبقاتی کسی در تضاد است.
به همین دلیل خیلی ها اصلا نمی توانند حقیقت عینی را کشف کنند.

۶
برای اینکه انعکاس واقعیت عینی از فیلترها و صافی های طبقاتی عبور می کند و به ضمیر ما می رسد.

۷
دلیل خطای خطیر سران حزب توده
و
انقلابی تصور کردن ارتجاع
احتمالا
همین فیلترهای طبقاتی بوده اند.

۸
حقیقت
به
دلیل عینیتش
واحد است و نه متعدد.

آب تحت فشار جو فقط در ۱۰۰ درجه می جوشد.

پ
سوال ان است با چه معیاری حکم حقیقی تمییز داده میشود

۱
معیار تمیز حقیقت از باطل
پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش، عمل) است

این یکی از کشفیات مهم کارکس است.

خواجه شیراز هم می دانست:

خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود، هر چه در ان غش باشد.

۲
برای کسب یقین در صحت دمای جوش اب می توان آن را در اقصا نقاط جهان تحت فشار جو حرارت داد.

۳
برای اثبات بطلان نظر مثلا حزب توده راجع به ارتجاع حاکم
می توان پراتیک این اجامر را در نظر گرفت.
که
جامعه
را
به
طویله و تیمارستان و ج. خانه 
تبدیل کرده اند.

ت
چرا موضع طبقاتی اشرافیت فئودال و روحانی نمیتواند حقیقی باشد؟

۱
موضع طبقاتی اشرافیت فئودال و روحانی
زمانی انقلابی بوده است
یعنی حقیقت عینی با منافع طبقاتی اشرافیت فئودال و روحانی مطابقت داشته است

۲
کی؟

۳
زمانی که اشرافیت فئودال و روحانی
سوبژکت تاریخ 
بوده است.

۴
یعنی
در 
گذار از فرماسیون برده داری به فرماسیون فئودالی

۵
بعد
موضع طبقاتی بورژوازی
انقلابی گشته و موضع طبقاتی اشرافیت فئودال و روحانی ارتجاعی

۶
در نتیجه
اشرافیت فئودال و روحانی سابقا انقلابی و قادر به کشف حقیقت عینی
سلب سوبژکتیویته 
شده است
یعنی جای خود را به سوبژکت جدید تاریخ
یعنی به بورژوازی داده است

۷
بورژوازی انقلابی آغازین
مدافع حقیقت عینی بوده است.

۸
اکنون بورژوازی سلب سوبژکتیویته شده است
و
سوبژکت تاریخ
پرولتاریا ست

۹
پراتیک هم دال بر این حقیقت امر است:
بورژوازی اکنون مبلغ خرافه و خریت و خردستیزی است و نه مدافع حقیقت عینی

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر