۱۳۹۹ مرداد ۱۱, شنبه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۶۹)



جمعبندی
از
مسعود بهبودی

عجب تحلیلی

احسان طبری
(باره انسان و جامعه انسانی نوشته احسان طبری
انتشارات حزب توده ایران)

«عبدالله مبارک گوید غلامی خریدم. گفتم:«چه نامی؟» گفت:«تا چه خوانی.» گفتم:«چه خوری؟» گفت:«تا چه خورانی.» گفتم:«چه پوشی؟» گفت:«تا چه پوشانی.» گفتم:«چه خواهی؟» گفت:«بنده را با خواست چه کار!»
نگویَمَت که چنین باش یا چنان با ما
تو پادشاهی و با بنده هرچه خواهی کن!

این داستان غم انگیز و زیبا وصف بردگان قرون وسطایی کشور ما، و خودِ داستان دارای روح عرفانی است، ولی برای آن دوران های شوم نمونه وار است.

آیا ما مطمئنیم که در نیاکان ما برده ای اسیر نبوده؟
احدی نمی تواند مطمئن باشد.

اربابان سیاست برده داری داشتند.
در قابوسنامه فصلی است در آداب رفتار با بردگان و بندگان که خواندنی است.

اربابان با ایجاد تفرقۀ نژادی و سرزمینی و عقیدتی و شغلی بین بردگان، آنها را به جان هم می انداختند.
در رُم باستانی، نبرد بردگان یک ارباب با گروه بردگان ارباب دیگر، سخت باب بوده است. بردۀ جاهل به خاطر اثبات بزرگواری ارباب خود، هم زنجیر خود را می کشت.

ستم و جهالت بازو به بازو می روند.

تا فقر و جهالت باقی است، ستم باقی است.
تا ستم باقی است، فقر و جهالت باقی است.

چنان که گفتیم، در نظام بردگی خاور زمین
تسلط شاه بر مجاری آب او را سخت نیرومند می کرد و به خداشاهی (دسپوتیسم شرقی) می رساند و عملاً او مالک جان و مال و ناموس کشور بود، یعنی«بردگی جمعی» بود. همه برده بودند.
همه بندگانیم خسرو پرست
من و گیو و گودرز و هرکس که هست

ویل دورانت در «تاریخ تمدن» خود به درستی یادآور می شود که یونانیان بردگان شرقی را از بردگان دیگر خوارتر می شمردند، زیرا می گفتند که آنها به بندگی شاهان مستبد و جباران (تیران ها) خو گرفته اند و لذا حرجی نیست که با آنها رفتاری هرچه خشن تر شود.

پایان


درنگی در تجزیه و تحلیل هستی

تحلیل های شما پارادوکسی اند.
نون از شیراز

۱
تحلیل های ما
دیالک تیکی اند
و
نه
دوئالیستی
و
نه
متافیزیکی.

۲
تحلیل های ما
رئالیستی و راسیونالیستی اند
و
نه
دلبخواهی و ضد عقلی

۳
ساختار چیزهای هستی
بدون استثناء
دیالک تیکی است.

۴
به قول شیرازیان:
گل
به تنهایی
وجود ندارد.

۵
گل با خار وجود دارد:
دیالک تیک گل و خار

۶
گنج با مار وجود دارد:
دیالک تیک گنج و مار

۷
غم به تنهایی وجود ندارد.
غم با شادی وجود دارد:
دیالک تیک غم وشادی

۸
آزادی هم به همین سان:
دیالک تیک ضرورت و آزادی
....


درنگی در دیار شیطان شریر

۱
مردم امریکا همیشه مسلح بوده اند.

۲
تسلیح توده ای
با تاریخ جدید امریکا
گره خورده است.

۳
با مقاومت مسلحانه بومیان این سرزمین

۴
در دیار شیطان شریر
خرید مسلسل و تفنگ و فشنگ
سهل تر از خرید سطل و طشت و لولهنگ است.

۵
و
آدمکشی
طبیعی تر و مشروع تر و مجازتر و سهل تر از کشتن مرغ و مگس و دد و دام است.

۶
فاشیسم و راسیسم و امپریالیسم
در دیار شیطان شریر
نه
تازگی دارد
و
نه
ربطی به رژیم آن و این.

۷
فاشیسم روی دیگر مدال آوتیسم در طوایل طبقاتی است.

۸
بورژوازی
در صورتی به دموکراسی فرمال و انتخابات بند تنبانی
تن در می دهد
که توده خر باشد و مقاومت کمتر.

۹
بورژوازی به محض احساس خطر
ماهیت فاشیستی خود را نمایان می سازد و ساده لوحان را حیران.


درنگی در جهل جبری در زمینه خودشناسی

سیف

عجیب است آدم به کسی که ۷ سال از خودش جوان تر است بگوید «پیرمرد»!

۱
هی پروفسور
پیرانگاری مرد و زن و جوان انگاری خویشتن
توسط قوای غریزی مشروط می شود.

۲
دست خود آدم ها نیست.

۳
غریزه حفظ نفس
برای فزودن بر جذابیت و جاذبه و جلال و جبروت زندگی
آدمی را چه بسا کور و کر و خر می سازد و دستگاه خودشناسی آدمی را مختل.

۴
آن سان که هیچکس خود را زشت و ذلیل و پیر و زمینگیر
استنباط و احساس نمی کند
تا
خودستیزی
ملال و محال گردد
و دفاع از زندگی میسر و ممکن و حلال.

۵
اجامر حزب الله و داعش و طالبان و بخور حرام و غیره
که بمب بر کمر ک. خود می بندند و به ترور کلکتیو خطر می کنند
نه
تنها
خر و خرفت و خردستیزند
بلکه
حتی
غریزه حفظ نفس ستیزند

۶
یعنی به درجه ای نازلتر از حشرات سقوط کرده اند.

۷
آدم
آدم است:
رسد آدمی به جایی
که
به جز عزرائیل نبیند.


درنگی در شعری از محمود حیاتی

زندگی

رنج تو ،
رنج من ،
رنج ما ست !

زمان ،
سوار پر شتاب عمر ،

زبان ،
کلید قفل های نا گشودنی ،
کلید درک نقص های ما ست !

نهان ،
چه کرده ای دو دست .
رو برو ،
زندگی است .

جنگ بی امان بودن و نبودن است !

خستگی ، نمی پذیرد این نبرد .

قرن ها ست ،
به زیرمان کشیده اند .
قرن ها ست ،
برده بوده ایم و خونمان ،
شراب اغنیاست !

در خور من و تو نیست ،
بی صدا ،
جدا جدا ،
روانه ، پشت این غبار ...

پایان

الف
زندگی
رنج تو ،
رنج من ،
رنج ما ست !

۱
زندگی در رنج خلاصه نمی شود.

۲
حریفی از شیراز هم می دانست:
همه چیز در داربستی دیالک تیکی وجود دارد:
گل با خار
گنج با مار
شادی با غم
...

۳
به قول مارکس صلواة الله علیه
ریاضت در دیالک تیک ریاضت و لذت وجود دارد.
به قول سعدی
رنج
در دیالک تیک رنج و گنج وجود دارد.

نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

ب
زمان ،
سوار پر شتاب عمر ،

۱
زمان در قاموس شاعر
سواره تیزتاز عمر است.

۲
همین تصور باطل
راجع به زمان
از دیرباز
رایج بوده است.

۳
زمان
اما
در تریاد ماده ـ مکان ـ زمان وجود دارد.

۴
به قول مارکس
مکان و زمان
اتریبوت ماده اند.
صفت ممیزه ماده اند.

نه ماده بی مکان و بی زمان وجود دارد
و
نه
مکان بی زمان و زمان و مکان بی ماده

۵
مکان و زمان ظرف اند و مظروف این ظرف
ماده و یا واقعیت عینی است.

پ
زبان ،
کلید قفل های نا گشودنی

۱
منظور شاعر از زبان
احتمالا تکلم و سخن و کلام و جمله است.

۲
تکلم چیست؟

۳
کلام و سخن چیست؟

۴
جمله چیست؟

۵
کلام فرم است
ظرف است.
غلاف است (مارکس)

۶
محتوای این فرم و مظروف این ظرف و خنجر این غلاف
اندیشه است.
حکم است.

۷
تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا
محتوا ست

۸
کلام و جمله و زبان و تکلم
تعیین کننده نیست.
به همان سان که فرم و ظرف و غلاف تعیین کننده نیستند.

۹
تعیین کننده فکر است.
مظروف است.
خنجر است.

ت
زبان
کلید درک نقص های ما ست !

۱
زبان
کلید هیچ قفلی نیست.

۲
خرافه را در هر زبانی تبلیغ کنی
خرافه خواهد بود.

۳
این روزها پانیست های متنوع
زبان را ایدئآلیزه کرده اند.

۴
هیچکدام از این زباله ها
هنری جز عرعر ندارند.

۵
عرعر به هر زبانی صورت گیرد
عرعر خواهد بود.

۶
زبان وسیله تبیین اندیشه است
زبان
یکی از وسایل متنوع ابراز اندیشه است.

زبان
اگرچه نقش خاص خود را دارد
ولی نقشش تعیین کننده نیست.

ث
نهان ،
چه کرده ای دو دست .
رو برو ،
زندگی است .
جنگ بی امان بودن و نبودن است !
خستگی ، نمی پذیرد این نبرد .

۱
در قاموس شاعر
زندگی = جنگ بقا و فنا

۲
دوئالیسم هستی و نیستی
وجود و عدم
بقا و فنا
از دوئالیسم های مذهبی است.

۳
عدم
اصلا نمی تواند نقشی به عهده گیرد
به همین دلیل نمی تواند در دیالک تیکی وجود داشته باشد.

۴
زندگی
فرمی از فرم های متنوع حرکت ماده (واقعیت عینی) است.

۵
زندگی فرم بیولوژیکی حرکت ماده است.

۶
نبات و جانور و انسان
نتیجه توسعه و تکامل جماد است.
مولوی هم می دانست:
از جمادی مردم و نامی (نبات) شدم ....

ج
قرن ها ست ،
به زیرمان کشیده اند .
قرن ها ست ،
برده بوده ایم
و
خونمان ،
شراب اغنیا ست !

۱
شاعر
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده را به شکل دوئالیسم فقیر و غنی بسط می دهد.

۲
شاعر
ذلت را برجسته می کند.

۳
تاریخ بشری اما
در ذلت توده خلاصه نمی شود.

۴
حتی در راکدترین دوره های تاریخ بشری
مبارزه طبقاتی در فرم های مختلف ادامه داشته است.

۵
به همین دلیل
تاریخ بشری
تاریخ توسعه است.
تاریخ پیشرفت است
تاریخ اعتلا ست.

ح
در خور من و تو نیست ،
بی صدا ،
جدا جدا ،
روانه ، پشت این غبار ...

۱
این طرز برخورد به توده
درخور توده ای ها نیست.

۲
قضیه اصلا چنین که می نماید نیست.

۳
مبارزه طبقاتی لاینقطع است
گاهی در اعماق دریای جامعه و گه در سطح آن


درنگی در تحلیل های فئودالی ـ بورژوایی رایج در کشور گل و بلبل

۱
تحلیل های روشنفکران ایران
نسل اندر نسل
تحلیل نیستند.

۲
سؤال این است که چیستند؟

۳
صدر الدین الهی
بر ان است که شعر شهریار شیره ای
فقط متغلق به خود او ست.

۴
اولا
هیچ چیز فکری و حتی مادی
متعلق به هیچ کس نیست.

۵
اندیشه و هر چیز دیگر مثلا وسایل تولید
نسل اندر نسل
به
میراث برده می شوند و توسعه و تکامل می یابند.
در نیتجه بی صاحب اند.
در فرنگ از سیرکولاسیون اندیشه
(سیر دوار اندیشه)
سخن رفته است.

۶
تراکتور نتیجه نفی دیالک تیکی خیش چوبی و گاوآهن و دهقان و گاو و خر است.

۷
شهریار اصلا شعور نداشته است تا مفهومی بسازد.

۸
تک تک مفاهیم ادبی و حتی تعابیر و تصاویر هنری شهریار از حافظ و سعدی و غیره اند.

۹
شهریار یکی از بی شعورترین شعرای کشور است.

۱۰
شهریار شاعر فئودالیسم ک. است.
آخوندی بی عمامه است.
عقب مانده از قافله تمدن و فرهنگ است.

۱۱
دلیل دوستی شهریار با نیما
شیره ای بودن هر دو ست.

۱۲
به
قول عوام:
شیره ای جماعت بهترین دوست همدیگرند.

۱۳
نیما شعر یک میلیون بیتی برای شهریار سروده است که شعری توخالی است.


درنگی در آنارشی (هرج و مرج و خر تو خر) نظری سعدی

نون از شیراز
معمولًا گناه عامل خشم خداوند است

۱
آره.
ولی نه در این حکایت شیرازیان.

۲
سعدی
نظر ثابتی در هیچ زمینه ای ندارد،
اگرچه در هر زمینه ای
صاحب نظر است.

۳
میان باب های بوستان و گلستان و نظرات سعدی
رابطه تابع و متغیر
برقرار است:
نظر سعدی بسته به باب بوستان و گلستان
تعیین می شود،
بی آنکه تعیین شود.

۴
بیچارگی تربیت یافتگان در مکتب فلسفی سعدی
همین جا ست.

۵
به همین دلیل
جست و جوی حقیقت در آثار و اشعار سعدی
نشانه خام اندیشی و خریت است.

۶
سعدی می تواند در بابی از بوستان و گلستان
ترحم طبقه حاکمه به توده را تئولوژیزه کند
(توضیح فقهی دهد)
و
در باب دیگر
ضرورت اعدام فی الفور هر دگراندیش را اثبات کند.

۷
به ابیات آغازین این تحلیل توجه کنید:
اینجا دگم مشیت الهی نمایندگی می شود.

۸
خدا در این حکایت شبیه چنگیزخان است.

۹
قلدر قدر قدرت مطلق است.

۱۰
به قومی که نیکی پسندد خدای
دهد خسروی عادل و نیکرای

چو خواهد که ویران شود عالمی
نهد ملک، در پنجه ظالمی

سگالند از او، نیکمردان حذر
که خشم خدای است، بیدادگر

۱۱
چند و چون و کرد و کار توده
تعیین کننده و مهم نیست.

۱۲
اراده خدای خودسر و خردستیز
تعیین کننده است.

درنگی در رنگی و نیرنگی و ننگی

اي كوه تو فرياد من امروز شنيدي
دردي است در اين سينه كه همزاد جهان است

از داد و وداد آن همه گفتند و نكردند
يا رب چقَدَر فاصله ي دست و زبان است

خون مي چكد از ديده در اين كنج صبوري
اين صبر كه من مي كنم افشردن جان است

۱
وداد
یعنی دوستی.

۲
جبهه ملی چی ها هم طرفدار سایه شده اند؟

۳
یا رب چقدر سایه به ابزار شبیه است.

۴
اصلا کسی هست که طرفدار سایه نباشد؟

۵
هی سایه همه پسند
تو کر بوده ای و ما خر بوده ایم
و
گرنه اجامر هم گفتند که چه خواهند کرد و هم پیشاپیش کردند آنچه که می خواستند کرد.

۶
رکس آبادان را شیخ به آتش کشید

۷
کسروی مظلوم را شیخ به چاقو سپرد.

۸
به هوش باید بود
رساله باید خواند
علمی باید اندیشید

حکایت کنند
ابن هرمه
به
نزد منصور، خليفه عباسی
آمد.

منصور وی را عزيز داشت و اکرام کرد و پرسيد:
" از من چيزی بخواه ."
گفت: به کارگزارت در مدينه بنويس که هرگاه مرا مست گرفتند، حد نزند.
منصور گفت: "ابطال حدود الهی را راهی نيست. چيزی ديگر بخواه ."
ابن هرمه اصرار ورزید.
منصور دستور داد به کارگزار مدينه بنويسند هرگاه ابن هرمه را مست گرفتند، وی را هشتاد تازيانه بزنند و آورنده اش را یکصد تازيانه “
از آن پس ابن هرمه مست در کوچه ها می رفت و کسی معترض نشد...

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر