۱۳۹۹ مرداد ۱۵, چهارشنبه

درنگی در شعر «اتللو» از محمد زهری (۷) (بخش آخر)

دایرة المعارف روشنگری: جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۴)

اتللو

محمد زهری

(۱۴ مرداد ۱۳۳۳)

به

دوستم:

س. عنایتی

درنگی

از

ربابه نون

۱


اتللو:

آه، آه،

ای شمع روشن،

گر تو را خاموش سازم، من

بار دیگر هم توانم شعله بر فرقت گذارم

 

(رو به سوی دزدمونا)

 

اینک ای شمع امیدم،

دزدمونا،

گر پشیمان گردم از کارم

خون خاک آلوده ات را چون به نهر رگ بریزم؟!


این بند شعر زهری
به
لحاظ فرم
خیلی زیبا ست:
اتللو
هویتی (یکسانی) میان شمع و دزده مونا کشف می کند:
هم
شمع
و
هم
دزده مونای ماه رخسار
هر دو
روشنایی بخش زندگی او
هستند.

تنها تفاوت فی مابین،
در
دیالک تیک کشتن و افروختن
آندو ست:
شمع را می توان بارها کشت و بعد افروخت،
انسان
را
اما
نمی توان.

به
همین دلیل
مرگ و اعدام و جنگ
فاجعه اند
و
غیرقابل جبران.

ضمنا
به
همین دلیل
در
چنین مواردی
باید حداکثر احتیاط و انضباط و انزجار را از خود نشان داد.

۲

 ای گل سرخ دل آویزم،

پیش از آن کز گلبن ات پژمرده سازم،

خواهم از بویت مشام دل، نوازم.

(خم شد و سر در میان گیسویش بنهاد)


معنی تحت اللفظی:
ای گل سرخ زیبایم،
قبل از پژمرده ساختنت
بگذار برای آخرین بار ببویمت.
اتللو
خم می شود و سر در خرمن موی دزده مونا فرومی برد.

شکسپیر، زهری و اتللو
بار دیگر
دزده مونا
(زنان)
را
از
سویی
چیز واره، ملک و مال و منال واره
(قابل تصاحب و تملک)
و
از
سوی دیگر
ناتورالیزه
(شمع واره، روشنایی خانه واره، گل واره)
می کنند.

ارزش و اهمیت آثار هنری
ضمنا
آیینه فرماسیون های اقتصادی جامعه بشری بودن آنها ست.

مثلا
از
همین میراث هنری شکسپیر
می توان
به
شناخت شرایط اجتماعی ـ اقتصادی
و
ضمنا
روابط زنان و مردان، مادران و پدران
نایل آمد.

پیروزی سوسیالیسم و کمونیسم
ضمنا
پایان این نکبت تاریخی شرم انگیز
خواهد بود.

۳
لرزید و ز پا افتاد.

صبح شد، اما هنوز از چرخ بی خورشید


معنی تحت اللفظی:
اتللو در جنگ درونی - روانی دچار رعشه می شود و از پا می افتد.
صبح می شود،
بی آنکه خورشید طلوع کرده باشد.

۴

دانه های برف می بارید، می بارید

پهنه تالار تابستانی، اندر زیر آن

در کفن مفقود

مرد مستی روی سِن افتاده بی جان

او سیاهی لشکر سِن بود.


معنی تحت اللفظی:
برف می بارد و تالار تابستانی کفن پوش می شود
و
اتللو
بسان مرد مستی روی صحنه افتاده است.
اتللو
سیاهی لشکر سن بوده است.

این بند آخر شعر زهری
است:
در این بند واپسین شعر
تراژدی
تصور و تصویر می شود:
صحنه تئاتر به گورستان، شباهت پیدا کرده است
و
اتللوی ترفیع مقام یافته و به درجه سردار رسیده
به
درجه یکی از افراد سیاهی لشکر سقوط کرده است.

منظور زهری
از
مفهوم «مرد مستی»
احتمالا
طرز تبیین دیگری از مفهوم معروف «زنگی مست» است.

زن یاگو
هم
به
تحقیر و تنفر
به
اتللو
می گوید:
«خاک عالم بر سرت زنگی کودن.»

پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر