جمعبندی
از
مسعود بهبودی
ویرایش:
کاپی
پرنده غمگيني در قفس
زل زده به ماهي كوچكي
در تنگي بلوري
و زير لب زمزمه مي كند:
«ديوانه
نمي رود چرا!؟
در قفس كه باز است.»
پایان
۱
شعر خوبی است.
ولی طرز نگارشش
فهم شعر را دشوار می سازد.
۲
پرنده
تنگ بلورین
را
قفس
تلقی می کند.
قفسی که درش باز است.
۳
ضمنا
ماهی
را
پرنده تصور می کند که اگر در قفس باز باشد
پر می کشد و می رود.
یعنی
قیاس به نفس می کند.
قیاس به نفس
چه مثبت و چه منفی
موجب ضلالت و کژ انیدشی و گمراهی می شود.
«من» را رها باید کنی
تا محیط خود را بتوانی بشناسی
۴
پرنده
ماهی شناس نیست.
۵
پرنده نمی داند
که
ماء (آب)
مایه حیات است.
به ویژه
برای ماهی که بدون آب
فی الفور می میرد.
دیالک تیک واژه ها و مفاهیم
۱
محتوای واژه ها
یعنی مفاهیم
می توانند معذب باشند.
۲
مثال:
سیمون دو دیوار و شوهرش عیاشان افراطی (اولترا عیاش) بودند.
۳
معنای زندگی اگزیستانسیالیست ها
افراط در سکس با هر کس و هر جنس
افراط در عیش
افراط در مصرف مثلا مواد مخدر، هروئین و غیره است.
۴
شاملو و جلال آل عبا هم اگزیستانسیالیست بوده اند.
۵
دلیل طرفداری اینها از چه گوارا و چریک ها
ماجراجویی (خودستیزی) و نیهلیسم عملی و مرگ پرستی بوده است.
۶
و گرنه خود اینها
انقلابی که نبوده اند
بلکه اعضای طبقات حاکمه بوده اند.
۷
وقتی به سیمون می گفتند:
ج.
آزرده می شد.
۸
واژه ج. که آزارنده نیست.
۹
محتوای این واژه یعنی مفهوم ج. توهینمفهوم است
۱۰
چون بدین طریق
نماینده فوقانی ترین طبقه طویله
به درجه تحتانی ترین لایه طویله یعنی لومپن پرولتاریا
تنزل داده می شود.
۱۱
فیلم هم از زندگی سیمون تهیه کرده اند.
۱۲
موضوع قصه ای از قصه های کوتاه سارتر
مثلا
تجاوز به پسربچه های طبقه حاکمه است که مادر و پدرشان برای کسب فضل به مکتبخانه سارتر می فرستند
۱۳
زندگی اینها تهوع آور است
سیمون دوبوار:
«کلماتی هستند به همان کُشندگی اتاق گاز».
با این تفاوت که گاز نخست بیهوش می کند
و
واژه ها می سوزانند و می سوزانند و دیر تر می کُشند.
علی عیلیه السلام
۱
سیمون دو دیوار
بسان همسر هارت و پورت پردازش
ژان پل سارتر
از
روشنفکران امپریالیسم بوده است.
۲
معروف و میلیونر
ولی
بی سواد و بی شعور
مؤلف زباله ای به نان جنس دوم است
۳
واژه ها
فرم اند.
به همان سان که قابلمه فرم است.
۴
واژه همانقدر معجزه می کند که قابلمه.
۵
سیمون و سارتر با دیالک تیک بیگانه اند.
این وضع و حال همه خردستیزان ریز و درشت است.
۶
فرم در دیالک تیک فرم و محتوا وجود دارد
و
ضمنا
تعیین کننده محتوا ست.
۷
آنچه که
به طور مثبت و یا منفی
مؤثر می افتد
محتوا ست و نه فرم.
در قابلمه هم می توان زهر خورد و هم شهد
تعیین کننده زهر و شهد اند و ه قابلمه
۸
محتوای واٰژه را مفهوم تشکیل می دهد.
۹
دیالک تیک فرم و محتوا = دیالک تیک واژه و مفهوم
۱۰
اهمیت مفاهیم در این است که خشت های عمارت افکارند.
۱۱
هر فکری و یا حکمی از مفاهیم تشکیل می یابد (هر جمله ای از کلمات)
۱۲
دیالک تیک فرم و محتوا = دیالک تیک جمله و حکم (فکر، قضاوت، نظر، اندیشه)
۱۳
آنچه به طور مثبت و یا منفی مؤثر می افتد
افکار اند که در قالب جملات تبیین می یابند.
۱۴
مفاهیم به تنهایی مؤثر نمی افتند
درنگی در مفهوم نیاز
۱
آره.
ما به تعارفات کشکی و خیلی چیزهای مزخرف تر دیگر
نیاز داریم.
۲
روی مفهوم نیاز اما باید کار کرد.
۳
نیاز
چه بسا
چیزی توخالی است.
یعنی
نیاز واقعی نیست.
۴
ما
چه بسا
عادت را
با
نیاز
و خیلی چیزهای دیگر
مثلا
با
عشق بی محتوا
سکس مکانیکی
همنشینی بی معنا
دیدار مکرر مزخرف و توخالی
عوضی می گیریم.
۵
واژه های ما
فرم محض اند
توخالی اند:
نه
نیازمان
نیاز است
نه
راز مان
راز
و
نه
نازمان
ناز.
۶
دلیل خودفریبی و همنوع فریبی مدام ما
هم
در همین عادات ما ست.
۷
بخش اعظم اوقات گرانبهای ما
در
تبعیت و تابعیت ما از عادات سنتی و توخالی
هدر می رود.
۸
ما می توانیم سال ها با همنوعان خود
گپ بزنیم
ولی نمی توانیم همکاری کنیم.
۹
دوستی اما در روند همکاری و در اثر همکاری
تشکیل می شود.
۱۰
به همین دلیل
ما
«تن» های تنهاییم
۱۱
دوستی و رفیقی به معنی حقیقی کلمه نداریم
۱۲
ما اصلا نمی دانیم
دوستی و رفاقت
چیست.
۱۳
فروغ
تیزبین تر و رادیکالتر
این پوچی معتاد ما را
تئوریزه ـ پوئه تیزه کرده است:
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صداها می آیم
و این جهان به لانه ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی ست
که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را می بافند.
با اين حساب پس ما در يك دنياى بى روح و مرده به سر مى بريم
اداى زنده بودن رو در مياريم
مریم
آره.
۱
به
همین احوال پرسی های فرمال و تئاترال هر روزه
دقت کنیم.
۲
ما با همنوعان مان
به
معنی حقیقی کلمه
حرف نمی زنیم.
۳
اصلا
احوال آنان برای مان اهمیت ندارد.
۴
ما
به
حکم عادت
حرف های توخالی رد و بدل می کنیم.
۵
پرسش
حتما نباید به معنی کسب دانش باشد.
۶
احوال پرسی حتما نباید به معنی اهمیت قایل شدن به احوال همنوع باشد.
۷
ما
چه بسا
وراجی می کنیم
و
نه
همگویی مبتنی بر خوداندیشی و هماندیشی
تندیس ها و یادبودها و ابنیه و آثار تاریخی
اسباب و اماکن ارزیابی اعمال و اشخاص و شخصیت های ماضی اند.
تندیس ها و یادبودها و ابنیه و آثار تاریخی
در خدمت بازتاب و درک و کسب اعتماد به نفس اند
هم
در
ایام خوش
و
هم
در
ایام بد
تندیس ها و یادبودها و ابنیه و آثار تاریخی
هر کدام
یادآور بانی خویش
از سویی
و
یادآور مناسباتی
از سوی دیگرند
مناسباتی که در آن
پدید آمده اند.
ناشناس
اینجا ایران است...
اتفاق های عجیب برایت عادی میشوند...
آدم هایش همه چیزشان را از دست داده اند،کرمانی ها غذا برای خوردن ندارند...
آبادانی ها آب ندارند...
خوزستانی ها هوا ندارند...
گیلانی ها جای آب شهر سوخته گازوئیل مینوشند...
بانک ها پول ها را میدزند...
ناظم به دانش آموز تجاوز میکند و قاری قرآنِ بیت رهبری حرامزادگی از چشمانش میبارد...
اینجا ایران است،خیابان های شهرهایش را که بچرخی مردان و زنانی را تا کمر فرو رفته در سطل آشغال خواهی دید که دنبال غذا میگردند و بعد حکومت از مردم پول میگیرد تا به فلسطینی ها غذا بدهد،جوان های ایرانی از بیکاری یا دزد میشوند یا معتاد و یا در نهایت خودکشی میکنند،
اینجا ایران است،حکومت زن های ایرانی را که از فقر بیچاره اند در مشهد الرضا نرخ گذاری میکند و به اعرابِ زوار میفروشد...
بعد برای اینکه اسلام در خطر نیفتد به دختر شانزده ساله برای حجابش سیلی میزند در خیابان...
اینجا ایران است،حرف زدن تاوان دارد،اعدام دارد،رامین پناهی دارد،محمد ثلاث دارد،
اینجا ایران است
گور خواب دارد
کلیه فروش دارد
آدم فروش دارد
اینجا مردمانش آنقدر بیچاره اند،آنقدر باخته اند که برای یک لایی زدن به یک بازیکن اسپانیا به خیابان می آیند و شادی میکنند،اما جرات ندارند برای پس گرفتن حق خودشان به خیابان بیایند،حکومتی ها جیب هایشان پر است از پول مردم و مردم هرشب گرسنه میخوابند، زن همسایه بالایی را صاحبخانه بابت اجاره عقب افتاده اش تصاحب میکند و بعد نوه رهبر در بهترین بیمارستان در قلب لندن به دنیا می آید...
اینجا ایران است،مردمانش آنقدر بیچاره شده اند که به فردا و آزادی فکر نمیکنند ...
خودشان را به خواب زده اند
بیدارشان کنیم هرطور که میشود....
که اگر بیدار نشوند و نشویم، همه چیز برباد خواهد رفت
فكر مي كردم واژه ها تا وقتي انسان زنده آنها را به كار مي برد
زنده اند
هر واژه اي حامل مفهومي است و همين حاملگی و حمل
دال بر زنده بودن واژه است.
منظور از واژه های مرده چيست؟
نازیلا
۱
زنده باد.
۲
واژه مرده
واژه ی فرمال محضی
است.
۳
واژه ای توخالی است.
۴
۹۹ در صد واژه هایی که خلایق هر روزه رد و بدل می کنند
واژه های مرده اند.
۵
مثال:
همه روزه
میلیاردها نفر به همدیگر سلام علیکم می گویند
۶
احدی از این میلیاردها نفر
به محتوا و معنا و مفهوم این واژه واقف نیست.
به حکم عادت به همدیگر سلام می دهند و می گذرند.
۷
مثال دیگر
هر روز میلیون ها نفر به زباله های همدیگر
لایک می زنند.
روز تولد همدیگر را الکی تبریک می گویند.
۸
لایک = خوش آمدن
۹
لایک و تبریک واژه های مرده و توخالی اند.
۱۰
اگر حریف به زباله های او متقابلا لایک نزد و به مناسبت روز تولد او تبریک نگوید
حسرتکش لایک و تبریک می ماند.
۱۱
بعضی ها در ۶۰ ثانیه به ۶۰ مطلب ما لایک می زنند
۱۲
خواندن صرف هر مطلب ما حداقل ساعت ها وقت می برد
بگذریم از تلمل و تفهیم آن
۱۳
طرفه این است که لایک زننده چه بسا
از اهالی امریکای لاتین است
و
اصلا
با پارس پارسی آشنایی ندارد.
۱۴
مثال دیگر
هر روز هزاران نفر به همدیگر ابراز عشقو اخلاص و علاقه می کنند.
۱۵
عشق و اخلاص و علاقه
واژه های مرده اند.
۱۶
واژه نفرت زنده تر از واژه عشق است.
۱۶
مثال دیگر
خیلی ها به خیال خود
راجع به شعر زن زیبایی
تحلیل می نویسند.
۱۷
این واژه های عیاشان
واژه های مرده اند.
۱۸
هارت اند و پورت اند
ویرایش:
فرح آریا
از یک جایی به بعد
نیازی به آیینه نیست
چون
عشق
در نگاه خود آیینه ای است.
۱
ای بسا پرسیده ام از خود:
«زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟
یا که ما خود سایه های سایه های خویشتن هستیم؟»
مش فروغ
۲
سایه چیست و نتیجه چیست؟
۳
سایه
نتیجه ای از نتایج متنوع انعکاس است.
۴
انعکاس یعنی عکس اندازی چیزی در آیینه ای
و
یا
عکس برداری آیینه ای از چیزی
۵
به قول حریفی
همه چیز هستی
آیینه اند.
۶
یعنی
هر چیزی
همزمان
هم
آیینه ای است که چیزهای دیگر در آن منعکس می شوند
و
هم
چیزی است که در آیینه های دیگر
منعکس می شود.
۷
هر چیز
(ماده)
دیالک تیک انعکاس است.
۸
عشق و نفرت و یا خشم و کین و مهر و قهر
آیینه نیستند.
نتیجه انعکاس اند.
۹
مثال:
وقتی تو تشنه و یا گرسنه ای
در حریفی به مثابه آیینه ای در برابرت
منعکس می شوی
و
حریف
به تو ترحم می ورزد
و
مشتی آب و یا لقمه ای نان
ارزانی ات می دارد.
۱۰
حریف
ضمنا
به نوبه خود
در تو به مثابه آیینه
منعکس می شود
و
نتیجه این انعکاس
قدردانی تو از حریف و مهر متقابل تو به حریف است
۱۱
ما با دیالک تیک ترحم و تشکر در این مورد سر و کار داریم
۱۲
عشق تو نسبت به چیزی و یا کسی
ناشی از نیاز تو به چیزی و یا کسی است.
۱۳
اگر آن چیز و آن کس نیازت را برآورده نسازد
عشق کذایی به نفرت منجر می شود.
۱۴
اگر نیازت را برآورده سازد
از
عشق فراوان به او دم می زنی
که
در واقع عشق فراوان به خویشتن خویش است.
۱۵
وقتی هم آن کس نباشد
عکس ذخیره گشته از او در اعماق دل (ضمیر) خو را برای تجربه روحی مجدد آن لحظه و لذت
احیا می کنی
و
خیال می کنی که عشق آیینه ای است
۱
علم الاساطیر و یا میتولوژی باید به عنوان فرمی از شناخت و شعور بشری
در نظر گرفته شود.
۲
آثارمیتولوژیکی ( اساطیری) نیز باید در رابطه با این فرم شناخت و شعور بررسی شوند.
۳
ما با فرم های شناخت و شعور زیرین در طول تاریخ بشری سر و کار داشته ایم:
الف
فرم هنری ـ استه تیکی شناخت و شعور
ب
فرم میتولوژیکی (علم الاساطیری) شناخت و شعور
پ
فرم تئولوژیکی (فقهی، مذهبی) شناخت و شعور
ت
فرم فیلوسوفیکی (حکمتی، فلسفی) شناخت و شعور
پ
فرم ساینتولوژیکی (علمی) شناخت و شعور
ویرایش:
شاید هنوز هم
در پشت چشم های له شده ،
درعمق انجماد
یک چیز نیم زنده ی مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی رمقش می خواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آبها
شاید،
ولی چه خالی بی پایانی
خورشید مرده بود
وهیچکس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز بام قلبها گریخته ،
ایمان است
خانه دوست کجا ست؟
۱
معیار عینی و علمی برای تمیز دشمن از دوست چیست؟
۲
برای پاسخ به این پرسش رهایی بخش
باید پرسید:
دوست و دشمن کیست؟
۳
مثال:
دوست و دشمن طبقات زحمتکش (توده)
کیست؟
۴
آیا رئیسی دوست کارگرانی است که ۲۰ ماه
حقوق نگرفته اند؟
۵
آیا رئیسی باب الحوایج و منجی موعود توده مولد و زحمتکش است؟
۶
اصلا
رئیسی کیست که باب الحوایج کارگران ستمدیده باشد؟
۷
اگر رئیسی باب الحوایج و منجی کارگران نیست،
باب الحوایج و منجی کارگران کیست؟
۸
دیروز کارگران هفت تپه تظاهرات تپه قاتی کرده بودند و شعار مرگ بر مشد حسن سر داده بودند.
۹
آیا مشد حسن دشمن توده های زحمتکش هفت تپه و تپه قات دیگر است؟
۱۰
آبا ما با دوئالیسم و یا با دیالک تیک مشد حسن مش رئیس سر و کار داریم؟
۱۱
آیا
جامعه
عرصه شطرنج
و
اعضای جامعه
مهره اند؟
۱۲
منجی و باب الحوایج توده
آیا شاه و شیخ اند؟
۱۳
شاه
بهت زده می گفت:
خلایق
دیروز
جاوید شاه
گفتند
و
فردا
مرگ بر شاه.
۱۴
کاش بود و می دید
که
ورق برگشته
بی آنکه برگردد:
امروز
مرگ بر شیخ
می گویند
و
فردا
جاوید شاه
۱۵
معیار عینی و علمی برای تمیز دشمن از د وست
برای تمیز منجی از جلاد
چیست؟
۱۶
ما بر سر دو راهی زیر ایستاده ایم:
الف
فراگیری مفاهیم فلسفی
برای
تمرین و تعلیم و تعلم تفکر مفهومی
ب
فتادن و فرو رفتن در منجلاب جهل و نادانی و ذلت و ویرانی
سعدی
اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی
سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی
من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم
تو هزار خون ناحق بکنی و بی گناهی
معنی تحت اللفظی:
اگر طبقه حاکمه
توده را بکشد و یا زنده نگهدارد،
توده باید به حکم طبقه حاکمه گردن نهد.
برای اینکه طبقه حاکمه
حاکم است.
اگر توده هزاران خدمت به جامعه کند بازهم مقصر است.
اگر طبقه حاکمه به ناحق خون ۱۵۰۰ نفر را در چند روز بریزد
جسد دهها هزار تن از جوانان مردم را در خاوران جلوی ددان درنده بیندازد،
دارایی مردم را حیف و میل کند و جامعه را به طویله تبدیل سازد،
باز هم بی تقصیر است.
هی سعدی
۱
طنز است و یا تمکین؟
۲
اعتراض است و یا تسلیم؟
۳
انتقاد است و یا توجیه؟
۴
روشنگری است و یا خر پروری؟
تأملی در فرمایشات مش بهزاد
الف
یک سخن مهملی که بسیار میشنویم این است که باید به عقاید دیگران احترام گذاشت.
۱
یک سخن مهملی
مهملی است.
۲
سخن مهملی = یک سخن مهمل
۳
یک سخن مهملی = یک یک سخن مهمل
۴
ضمنا
این یک سخن مهمل صرف نیست.
چیست؟
۵
این یکی از عناصر ایده ئولوژی طبقه حاکمه امپریالیستی است
که تو مفاهیم محبوبش را مثل نقل و نبات تکرار میکنی و تبلیغ می کنی و مد می کنی.
ب
اگر عقیده شما این باشد که راه رستگاری شما از کشتن من به عنوان ملحد، دگراندیش، ضدانقلاب، همجنسگرا، بهایی و… میگذرد، چرا من باید به عقیده شما احترام بگذارم؟
۱
اگر عقیده ما غیر از این هم باشد
لازم نیست تو بدان احترام بگذاری.
۲
سؤال فقط این است که به عوض احترام چه می توانی بکنی و یا چه باید بکنی؟
پ
از اینکه بگذریم اختلاف کسی چون من با "روشنفکران" ، "هنرمندان" و اهالی روزنامه و قلم که از حکومتهای انسانکُش و ضدبشری دفاع میکنند و سعی دارند فساد و تباهی این نوع حکومتها را با زبانی امروزیتر و مدرنتر، نرمالیزه کنند، اختلاف عقیده نیست.
۱
ویرایش:
بگذریم از این که و یا از این بگذریم که ...
۳
چرا؟
۴
کسی که از دشمن تو دفاع می کند
با تو اختلاف نظر و به قول مذهبی جماعت
اختلاف عقیده دارد.
۳
ضمنا
فقط اختلاف نظر ندارد،
علاوه بر اختلاف نظر
چی دارد؟
ت
من با زندانبانم، با شکنجهگرم و با کسی که یک زندگی عادی را بر من در وطنم حرام کرده، اختلاف عقیده ندارم.
او خصم جان من است.
۱
اکنون که بحث مشخص شد
مسئله مشکل گشت.
۲
تو با جلادت حتما نباید اختلاف عقیده و یا حتی اختلاف منافع (اختلاف طبقاتی) داشته باشی.
۳
جلاد تو می تواند همطبقه تو باشد و حتی مثل تو مسلمان یا ملحد باشد.
۴
جلاد تو
به ازای نان سفره خود و اهل و عیالش
فونکسیون معینی به عهده گرفته است.
۵
تو در بانک کار می کنی
و
یا
نویسندگی می کنی تا نان سفره ات را تهیه کنی
او هم شکنجه می دهد و اعدام می کند تا از گرسنگی نمیرد.
۶
عقیده و علاقه و سلیقه او و هر کس دیگر
ثانوی است.
۷
اگر تو هم فونکسیون او را به هر دلیلی به عهده بگیری
اخلاق و رفتار و گفتار و پندارت
شبیه او می شود.
وجود تعیین کننده شعور است
طرز تهیه نان تعیین کننده طرز تفکر است.
طرز تفکر در کاخ و کوخ به همین دلیل متفاوت است.
۸
خام «اندیشی» تو
این است که رادیکال نمی اندیشی.
۹
به همین دلیل
خیال می کنی فلان پاسبان و پاسدار و لات و لاشخور
خصم جان تو ست.
۱۰
تو باید فوت و فن تفکر بیاموزی تا به تمیز دوست از دشمن نایل آیی و رستگار شوی
۱۱
طرز تفکر تو با طرز تفکر سید علی و جنتی فرقی ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر