۱۳۹۹ تیر ۱۳, جمعه

درنگی در سخنی از فروغ فرخزاد (۳)


 
فروغ فرخزاد
  (۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
 
درنگ 
از 
 ربابه نون

 پدرم می گفت:
" زن باید گسیوان بلند و چشمان درشت، داشته باشد. "
ولی مادرم نه موی بلند داشت و نه چشمان درشت!

مادرم معتقد بود:
" یک مرد نباید زیبا باشد و زیبایی شایسته ی مردها نیست،
مرد مناسب آن است که دست های زمخت و گونه هایی آفتاب سوخته داشته باشد. "
ولی پدرم زیبا و جذاب بود، دست های زمخت و گونه های آفتاب سوخته هم نداشت!


هیچ کدام از آن ها کنار هم خوشبخت نبودند،
چون ذهنیتشان نسبت به جنس مخالف، با جنس مخالف زندگیشان، در یک تضاد کامل بود!
چون هرگز نگفتند:
" زن باید « عاشق »، باشد و مرد « لایق » این عشق . "
" عشق " را، این واجب ترین را، سانسور کردند!

من سال های سال در میان خرافه جنگیدم ؛ تا فهمیدم که:
بدون " عشق " ؛ نه گیسوان بلندم زیبا خواهد بود و نه چشمان درشتم ...
و نه این که
مردی با دستان زمخت و چهره ای آفتاب سوخته، خوشبختی ام را تضمین می کند!

و سال ها تمام تلاشم این بود که این مهم را به تمام دختران سرزمینم بیاموزم .
 
۱
مادرم معتقد بود:
یک مرد نباید زیبا باشد و زیبایی شایسته ی مردها نیست
 
فقط مادر تو نبوده که راجع به مردجماعت این حرف را زده است
و
یا
این نظر را داشته است.
 
خیلی از زنان ایران
حتی
زنان متعلق به طبقات حاکمه
مثلا
در
گفتگو
با
مرد مطلوبی
همین حرف
را
  می زنند.

ولی منظور مادرت و خیلی از زنان از این حرف و یا خدای ناکرده از این نظر چیست؟

منظور مادر از اینکه «مرد نباید زیبا باشد»
چیست؟

آیا
منظورش این است
که
مرد
باید زشت و کریه المنظر باشد؟

مطمئنی که مادرت قصد دیگری نداشته است؟

گاهی
سخن
فقط
در
شرایط عینی و ذهنی خاصی
(در متن معینی)
که
بر زبان رانده می شود و یا تحریر می یابد،
قابل تحلیل و تفهیم است.

وقتی دختربچه ای از مادرش
راجع به معیارهای استه تیکی زنان در رابطه با مردان
سؤال می کند،
طبیعی است
که
مادر بگوید:
«دخترم
 صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
و
منظورش این باشد که فریب ظاهر زیبای این و آن را مخور.
به
شعور و شخصیت و سلامت و صداقت او هم توجه داشته باش.»
 
کسب و کار خود سعدی به مثابه ناصح
ستایش از ظاهر زیبای این و آن بوده است.
 منظور سعدی هم همین منظور مادرت بوده است.

تعیین کننده
نه
فرم
بلکه
محتوا
ست.

اگر معیار مادرت واقعا این بوده، می بایستی با انکرالمنظری ازدواج کند
و
نه
با
عضو خوش منظری از اعضای طبقه حاکمه.

۲
مادرم معتقد بود:
" یک مرد نباید زیبا باشد و زیبایی شایسته ی مردها نیست،
 
راستی
منظور مادر از اینکه «زیبایی شایسته مردها نیست»،
چه بوده است؟
 
اولا
این فرمولبندی مادرت
خیلی کج و کوله بوده است؟
 
ثانیا
  این جمله مادرت
خود معمایی
است:
 
آیا
منظورش این است که مرد جماعت شایستگی لازم برای زیبا بودن ندارند؟
 
آیا
منظورش تحقیر استه تیکی مرد جماعت است؟
 
آیا
منظورش این نیست
که
زیبایی
در
انحصار زن جماعت است و بس؟ 

آیا
منظورش این است
که
مرد جماعت نیازی به زیبایی ندارند؟

۳

 
مادرم معتقد بود:
مرد مناسب آن است 
که
 دست های زمخت و گونه هایی آفتاب سوخته داشته باشد. 
 
مرد ایدئال مادرت
در
هر صورت
دهقان زحمتکش آس و پاسی
است
که
دست های پینه بسته و چهره ای آفتاب سوخته 
دارد.
 
ما
از
موضع طبقاتی مادرت خبر نداریم.
ولی
به
احتمال قوی
از
اعضای شعورمند و فرهنگمند طبقه حاکمه 
بوده است
و
دختری از طراز تو
تربیت کرده است.
 
۴
ولی پدرم زیبا و جذاب بود، دست های زمخت و گونه های آفتاب سوخته هم نداشت!
 
دلیل ایدئال دهقانی مادرت 
شاید 
  همین زیبایی و جذابیت پدرت
 باشد.
 
مادرت
به
آنچه که به نصیب برده، دل خوش نیست
و
خیال می کند که دست های پینه بسته و گونه های آفتاب سوخته
تحفه اند.
 
مادرت یک لحظه حتی نمی تواند با دهاقین آس و پاس کشور
همنشینی کند
چه رسد به همزیستی.
 
تخیل کی بود مانند دیدن.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر