پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان
شین میم شین
۱۳
· ژان ژاک روسو میان وضع طبیعی و وضع اجتماعی تفاوت بنیادی
قائل می شود.
· به نظر او نظام سیاسی نه از وضع طبیعی، بلکه از وضع
اجتماعی نشئت می گیرد.
· (راجع به منشاء نابرابری)
۱۴
· در آثار فیشته و
هگل می توان دید که فلسفه روشنگری تا چه درجه ای نظر منفی هوبس راجع به وضع طبیعی را پذیرفته و توسعه و تکامل
بخشیده است.
۱۵
· در اثر فیشته «راجع
به سرنوشت علما» (درس پنجم) در سال ۱۷۹۴ میلادی می خوانیم:
· «ما آنچه را که روسو تحت عنوان وضع طبیعی و
شاعری تحت عنوان عصر طلائی در گذشته مطرح کرده اند، در مقابل خود داریم.
· به اختصار باید گفت که آن به طور کلی پدیده ای است که در جهان به وفور مطرح می
شود:
· آنچه که ما باید باشیم، به مثابه آنچه که ما نبوده ایم، ترسیم می شود و آنچه که
ما باید بدان نایل آییم، به مثابه آنچه که
ما گم کرده ایم، تصویر می شود.
· این پدیده ای است که دلیلش در طبیعت انسانی است
و من در فرصتی مناسب بدان خواهم پرداخت.»
۱۶
· هگل در «خطوط اساسی فلسفه حقوق» (پاراگراف ۱۹۴) نه فقط ایده وضع طبیعی بی عیب در آغاز را رد می
کند، بلکه علاوه بر آن به محدودیت اصلی این ایده نیز اشاره می کند.
۱۷
· او می نویسد :
· «تصور این که انسان در یک به اصطلاح وضع طبیعی
می زیسته که در آن او فقط نیازهای به اصطلاح طبیعی ساده خود را داشته و برای
برآورده ساختن آنها تنها وسایلی را به خدمت می گرفته که طبیعت به طور تصادفی در اختیارش می گذاشته و از لحاظ نیازهایش
در آزادی به سر می برده (با توجه به گشتاور آزادسازی که در کار نهفته است)، نظری غلط و باطل است.
· زیرا نیاز طبیعی بدان معنی و برآورده سازی بی
واسطه آن تنها به معنی روحمندی فرورفته در طبیعت و به معنی خامی و غلامی (انقیاد، ضد آزادی) است و آزادی
تنها در بازتاب معنوی در خویش، در تفاوتمندی آن با طبیعت و در بازتاب آن بر این
است.»
۱۸
· هگل در دایرة المعارف (پاراگراف ۵۰۲) از نو بر نظریه رایج
حمله می برد که گویا در وضع طبیعی حقوق طبیعی برقرار بوده و در «وضع اجتماعی و
دولتی، برعکس آن، آزادی محدود می شود و حقوق طبیعی پایمال می گردد.»
۱۹
· به نظر هگل «حقوق و کلیه تعاریف و تعین های آن تنها بر
شخصیت آزاد، بر خود مختاری (حق تعیین سرنوشت خود) مبتنی اند که بیشتر بر ضد تعین
طبیعی اند.
· و لذا حقوق طبیعی از وجود زورمندی و تحمیل اراده
زور حکایت می کند و وضع طبیعی حاکی از وضع اعمال زور و پایمال کردن حقوق (حق کشی)
است که تنها حکم حقیقی که در باره اش می توان صادر کرد، خروج از آن است.
· جامعه (وضع اجتماعی) اما بر خلاف آن، وضعی است
که در آن تنها حقوق، جامه واقعیت در بر می کند و آنچه که محدود و پایمال می شود
خودسری و زورگوئی رایج در وضع طبیعی است.»
۲۰
· بدین طریق معلوم می شود که با توسعه شعور تاریخی
بطلان ایده وضع طبیعی به مثابه وضع کمال
مندی اثبات می شود.
· مراجعه کنید به حقوق طبیعی
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر