ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار
شاه و جام
۱
جام طلایی
به
کف شاه
بود
پرت به گرداب کذایی (آنچنانی) نمود
گفت
که
هر لشکری شاهدوست
آورد این جام به کف
آن او ست
نبض همه از حرکت ایستاد
غیر جوانی که زجان شست، دست
جست به گرداب چو ماهی ز شست
از
درباریان
جوانی
جام زرین
را
بر
جان شیرین
برتر می شمرد
و
دل به دریا می زند.
این
اما
به
چه معنی
است؟
چرا
باید
شاهزاده ای
که
در
وفور نعمت از هر نوع
به
سر
می برد،
جام زرینی
را
بر
جان شیرین
برتر شمرد؟
۲
هیچکس از ترس جوابی نداد
نبض همه از حرکت ایستاد
غیر جوانی که زجان شست، دست
جست به گرداب چو ماهی ز شست
در
جوامع برده داری و فئودالی
اشراف زاده ها
از
بدو کودکی
در
مدارس ممتاز مختص طبقه حاکمه
تربیت بدنی ، ورزشی و نظامی
می شوند.
یعنی
همه فوت و فن لازم برای نبرد
را
فرامی گیرند.
محمدرضا شاه
هم
همه دوره های لازم
را
از
سوارکاری تا تانک رانی
از
خلبانی تا کشتیرانی
فراگرفته بود.
سؤال
اما
این
است
که
چرا؟
چرا
باید
اعضای طبقه حاکمه
فوت و فن جنگی
بیاموزند؟
۳
هیچکس از ترس جوابی نداد
نبض همه از حرکت ایستاد
غیر جوانی که زجان شست، دست
جست به گرداب چو ماهی ز شست
به
این سؤال ما
جوانشیر
در
حماسه داد
جواب داده است.
جنگاوری
در
جوامع برده داری و فئودالی
در
انحصار اعضای طبقات حاکمه بوده است.
یعنی
توده های برده و رعیت و پیشه ور و غیره
مجاز
به
شرکت در جنگ
نیستند.
امام حسین و یاران
(اعضای عالیرتبه طبقه حاکمه برده دار)
نیز
برای امکان پذیرسازی شرکت بنده های خود در جنگ
آنها
را
آزاد
می سازند.
جوانشیر می نویسد:
توده های رعیت
وقتی
که
دهات شان
مورد تجاوز نظامی اشرافیت فئودال یکی دیگر از اقالیم فئودالی قرار می گیرند،
دست به مقاومت می زنند
و
ارتش مهاجم
را
شکست می دهند.
وقتی
خبر مقاومت توده های دهقانی
به
گوش سلطان محمود غزنوی
می رسد،
از
فرط خشم
منفجر می شود
و
تنبیه دهقانان
را
در
سر
می پرورد.
وقتی اطرافیان
بر
آتش خشمش آب می پاشند،
فرمان می دهد
که
توبه کنند و دیگر از این کارها نکنند.
خدا
آدمیان
را
خر بکند
ولی
فراموشکار نکند.
سلطان محمود
فراموش کرده
که
خود
روزگاری
نوکر خانی
بوده است.
حتی
نازلتر از رعیت بوده است.
بنده و غلام خان فئودالی
بوده است.
سلسله سامانی
توسط غلامان که در سپاه فئودالی خدمت می کردند و درجه می گرفتند و به مقامات بالای نظامی می رسیدند،
سرنگون شده است.
۴
هیچکس از ترس جوابی نداد
نبض همه از حرکت ایستاد
غیر جوانی که زجان شست، دست
جست به گرداب چو ماهی ز شست
در هر صورت
یکی
از
شاهزاده ها
ریسک می کند
و
خود را به آب رود خروشان می زند
تا
لیاقت نظامی و شهامت شخصی خود
را
نشان شاه دهد.
جام
و
جنس جام
تعیین کننده نبوده است.
اگر
شاه
لنگه کفشی
را
هم
به
رود
انداخته بود،
شازده
همین کار را کرده بود.
ماجراجویی (آوانتوریسم) و مخاطره جویی (ریسک) و مسابقه جویی (رقابت)
از
سجایای اخلاقی اشرافیت برده دار و فئودال
اند.
جانبازی، فداکاری (فدائیگری)، از جان گذشتگی، بی باکی و غیره
نیز
از
سجایای اخلاقی اشرافیت برده دار و فئودال
اند.
آنچه
ما
در
جنبش به اصطلاح فدایی و مجاهد و دیمدام و لیملام
(مثلا انفجار نارنجک در مشت و غیره)
و
امروزه
در
جنبش فوندامنتالیستی
شاهدیم،
جزو سجایای اخلاقی اشرافیت برده دار و فئودال بوده اند.
سؤال
این است
که
چرا
فقط
یکی از شاهزادگان خطر می کند
و
مابقی
تماشا می کنند؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر