۱۳۹۸ مهر ۱۷, چهارشنبه

ايرج ميرزا از دیدی دیگر (۸)


تحلیلی
از
میمحا نجار
 
مادر 

گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت

شب ها بر گاهواره ی من
بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه ی راه رفتن آموخت
 
۱
 
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
 
این کردوکار مادر و پدر و بقیه اعضای خانواده و جامعه
چیست
و
حاکی از چیست؟
 
 
نصرت الله نوح
بسان ایرج میرزا
اسیر فرم و ظاهر و نمود چیزها ست.
 
به
همین دلیل
ساده لوحانه
ادعا می کند 
که
فرهنگ مدرن
از
زمان پهلوی اول
تشکیل می شود.
 
یعنی با تغییر فرم مدارس و کشف حجاب و غیره
آغاز می شود
و
آنچه
که
قبلا
به
 صورت مکتب
 وجود داشته،
معلوم نیست
که
چه بوده است.
 
آنچه
که
  رضاشاه 
در
ایران
و
آتاتورک
در
ترکیه
می کند،
بیشتر
به
فرم و ظاهر و نمود
مربوط می شود
و
نه
به
محتوا و ذات و بود.
 
مکتب سنتی
جای خود
را
به 
مدرسه
 می دهد.
 
جای آخوند ملبس به عبا و عمامه و نعلین مکاتب
را
معلم ملبس به کت و شلوار و کفش و کلاه
می گیرد.
 
جامعه
به
لحاظ ظاهر
مدرن می شود،
بی آنکه به لحاظ محتوا و ماهیت و ذات
مدرنیزه شود.
 
محتوای ماهوی کتب درسی
همان
می ماند
که
بوده است.
 
تئولوژی
(ایده ئولوژی اشارفیت فئودال و روحانی)
بخشا
 در
فرم جدیدی
تبلیغ می شود
و
عمدتا
در
فرم های سنتی.
(مساجد، مراسم مذهبی، مجالس تعزیه و روضه و مرثیه و غیره)

ایران و ترکیه
به
ظاهر
شبیه جوامع بورژوایی مدرن اروپا
می شود.
 
ولی
ذاتا
همان
جامعه فئودالی سنتی و مذهبی می ماند.
 
از 
روشنگری
خبری
نیست.
 
حتی
دستاوردهای بخور و نمیر روشنگری از جنبش مشروطه
تار و مار می شوند.
 
بی دلیل
نیست
که
هم 
در
ترکیه
و
هم
در
ایران
پس از ۵۰ سال
سر و کله پان ترکیسم و پان اسلامیسم و فوندامنتالیسم سنی و شیعی
پیدا می شود
و
فاجعه
آغاز می شود.
 
۲
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
 
کودک
بسان توله ها و جوجه های جانوران
طبیعتا
بی تاب است.
 
به
مدد ارگان های حسی
همه چیزهای ریز و درشت محیط پیرامون
در
آیینه ذهن کودک
منعکس می شوند
و
کودک
با
کنجکاوی پایان ناپذیری
در
پی شناخت دقیقتر آنها برمی آید.
 
مادر و پدر و غیره
الفاذ
را
یعنی 
واژه ها
را
به
کودک کنجکاو
معرفی می کنند.
 
واژه چیست؟
 
۳
 
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
 
مثال:
کودک
به
مدد ارگان های حسی اش
سیب
را
استنباط و ادراک می کند.
 
مثلا
می بیند
(به مدد ارگان بینایی)
بو می کند
گاز می زند و می چشد.
لمس می کند.
جا به جا می کند.
 
در
اثر این استنباطات
سیلی از سیگنال ها (علایم)
به
کارخانه مغزش ارسال می شود
و
مفهوم سیب
تشکیل می یابد.

مفهومی مجرد (آبستراکت، انتزاعی) و سوبژکتیو (ذهنی)
 که
هنوز
نام ندارد.

مادر و پدر
با
مشاهده واکنش کودک مثلا نسبت به سیب
واژه سیب
را
به
زبان خاص خود
(فارسی، ترکی، عربی و غیره)
بر زبان می رانند.

کودک
اکنون
می فهمد 
که
 مفهوم ذهنی و انتزاعی سیب
نام دارد:
سیب
است
 
آلما 
ست
 
اپل
و
غیره
در 
زبان های دیگر
است.

بدین طریق
دیالک تیک فرم و محتوا
دیالک تیک مفهوم و لفظ (کلمه، واژه)
قوام می یابد.

اگر
مادر و پدر و غیره
به
مدد کودک
نشتابند،
کودک
مستقلا
به
مفهوم مثلا سیب
نام می دهد.

 
دیالک تیک غلاف و خنجر

یعنی
به
خنجر انتزاعی روح
غلاف مادی واژه
می پوشاند.
(مارکس)

۴
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
 
کودک
بسان جوجه ها و توله ها و حشره ها
لال
نیست
تا
مادر
به
او
گفتن
بیاموزد.
 
مادر
الفاظ استاندارد
را
به
کودک
 معرفی می کند
تا
پل
پیوند
و
آجر اولیه اندیشه
باشد.
 
ایرج میرزا و نصرت الله نوح
از
مفاهیم فلسفی و تفکر مفهومی
بی خبر مانده اند
و
عقب مانده تر از آخوندهای مکاتب سنتی اند.
 
وقتی
گفته می شود
یا
تفکر مفهومی
(فلسفه علمی، خرد کل اندیش، مارکسیسم ـ لنیینسم)
و
یا
عرعر
منظور همین است.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر