جمعبندی
از
مسعود بهبودی
علیرضا روشن
دارد پاییز میرسد
انار نیستم
که برسم به دست های تو
برگم
پُر از اضطرابِ افتادن
ویرایش:
پاییز در راه است.
من
اما
انار نیستم
که سعادت رسیدن به دست تو را داشته باشم
برگم
از
دلاشوب
و
اضطرابِ افتادن
لبریز.
۱
زمانه عوض شده
و
همه چیز وارونه.
۲
حشرات الارض
عکس های سکسی ترین دختران چشم به راه را منتشر می کنند با بیت شعری مربوط به انتظار:
مثلا
تو را من چشم در راهم
۳
زن
معمولا
اهل
ناز بوده است و نه اهل نیاز به نره خری
۴
نره خر همیشه بازیچه ای در دست زن بوده است
حتی اگر شاهعنشاه بوده است.
۵
اخر
این چه دور و زمانه ای است
که
دیالک تیک نیاز و راز و ناز
وارونه گشته است؟
۶
راستی دلیلش چیست؟
۷
حریفه ای تحصیلکرده آمده بود فرنگستان
و در بدر دبنال پیر مرد فرنگی می گشت تا عیالش شود.
۸
پرسیدند:
چرا در طویله جماران دنبال شوهر همسن خود نمی گردی؟
۹
جواب داد:
نران طویله جماران
مرد
نیستند.
۱۰
سؤال
اکنون
این است
که
چیستند؟
دارد پاییز میرسد
انار نیستم
که برسم به دست های تو
برگم
پُر از اضطرابِ افتادن
ویرایش:
پاییز در راه است.
من
اما
انار نیستم
که سعادت رسیدن به دست تو را داشته باشم
برگم
از
دلاشوب
و
اضطرابِ افتادن
لبریز.
۱
زمانه عوض شده
و
همه چیز وارونه.
۲
حشرات الارض
عکس های سکسی ترین دختران چشم به راه را منتشر می کنند با بیت شعری مربوط به انتظار:
مثلا
تو را من چشم در راهم
۳
زن
معمولا
اهل
ناز بوده است و نه اهل نیاز به نره خری
۴
نره خر همیشه بازیچه ای در دست زن بوده است
حتی اگر شاهعنشاه بوده است.
۵
اخر
این چه دور و زمانه ای است
که
دیالک تیک نیاز و راز و ناز
وارونه گشته است؟
۶
راستی دلیلش چیست؟
۷
حریفه ای تحصیلکرده آمده بود فرنگستان
و در بدر دبنال پیر مرد فرنگی می گشت تا عیالش شود.
۸
پرسیدند:
چرا در طویله جماران دنبال شوهر همسن خود نمی گردی؟
۹
جواب داد:
نران طویله جماران
مرد
نیستند.
۱۰
سؤال
اکنون
این است
که
چیستند؟
محمدعلی بهمنی
تو کیستی که سفر کردن از هوایت را
نمیتوانم حتی به بالهای خیال
معنی تحت اللفظی:
حتی به مدد فانتزی (تخیل) نمی توانم از تو دوری گزینم.
۱
هی شاعر
خیال چیست؟
۲
خیال
هرگز و به هیچ وجه من الوجوه
خوآ و خودمختار نبوده و نیست.
۳
خیال (ایرئال)
انعکاس رئال (واقعی)
است.
۴
انعکاس
یعنی
عکس برداری
و
یا
عکس اندازی
از چیزی
۵
رئال بر خیال
مقدم است.
۶
جانان
اول باید در به رویت باز نکند و ره خود گیری
تا
بعد
در عالم خیال
از در جانان سفر کنی
و
به دنبال جانان خرتری بگردی
۷
به
زبان فلسفی
ماده بر روح
وجود بر شعور
رئال بر خیال
واقعیت بر اوتوپی
مقدم است.
۸
عابدی هست در آنجا کز خدا می خواهد:
ای خدا
این ایرانی جماعت جماعت
را
از بند تنبان رهایی بخش.
باختری
زندگی
درک همین اکنون است
زندگی
شوق رسیدن به همان فردایی است
که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی
تو نه در فردایی
ظرف امروز پر از بودن تو ست.
۱
اکنون
چیست؟
۲
اکنون
پلی است میان ماضی و مستقبل (دیروز و فردا)
۳
در روی پل
نمی توان اطراق کرد و لگدمال ستوران نگشت.
۴
خرافه غنیمتدانی دم
مبتنی بر مطلق کردن اکنون است.
۵
در این صورت
به قول حکیمی خردگرا از بریتانیا
آدمی باید در زمان حال مداوم
به سر برد.
۶
یعنی روی پل
اطراق کند و لگدمال کاروان های رهگذر شود.
۷
یعنی
زباله باشد
بی فردا باشد
و
طرحی برازنده برای فردا در نیفنکنده باشد.
۸
زنده آنانند که با آنالیز دیروز
طرحی خجسته برای فردا دارند
و
نه
غنیمتدانان دم که مردگانند.
ویرایش:
یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه
یک روز رسد نشاط به اندازه ی دشت
افسانه ی زندگی چنین است
عزیز،
در سایه ی کوه باید از دشت گذشت.
حریفه
۱
نفس حریفه از جای گرمی برمی خیزد
۲
ما که ۱۰۰ سال از عمرمان می گذرد
نشاط به اندازه دست هم تجربه نکرده ایم
چه رسد به اندازه دشت.
۳
اما
غم
روی غم
انبار کرده ایم
و
شده
کوه من بلان
که
بنا بر عخبار رسانه ها
از
فرط انباشت غم
برف قله بلندش
حتی
آب می شوند.
علیرضا بدیع
پلکی بزن
ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی
پلکی بزن
ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی
۱
ایراد این بیت شعر بدیع کجا ست؟
ایراد این بیت شعر بدیع کجا ست؟

بدترین بیسواد، بیسواد سیاسی است!
وی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.
او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو میاندازد و میگوید که…: “از سیاست بیزار است”.
چنین آدم سبکمغزی نمیفهمد که بیتوجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی میسازد، قتــل و غــارت را زیاد میکند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید…
برتولت برشت
۱
هی مش برشت
خوش به حالت که نیستی
تا ببینی که ما در چه دوره ای به سر می خزیم.
۲
خریت بر تخت نشسته است
و
فخرانگیز گشته است.
۳
خرترین «شخصیت» ها به بالاترین مسئولیت ها رسیده اند.
ولی فقیه و رئیس جمهور و صدر اعظم و وزیر و وکیل و مراد و مرشد گشته اند.
۴
جنده ها و جاکش ها خود را آزادیخواه جا می زنند و خرمن هورا و احسنت و مرحبای «جنده شیر» و «جاکشیر» درو می کنند.
۵
رستمان زمان
دیگر نه لنین وارگان
بلکه کودکان و شیرخوارگان
شده اند.
۶
به کجای این طویله
می توان آویخت
پالان را
ویرایش:
علی پاشایی
«دوست» می آید
سلاح اندر کفش (کف دستش)
آگه کنید
یار
را
چون می کشد هم خویش و هم دلدار را
اینکه لیلی نیست یا مجنون
به روز حادثه
در بیارد با دوپلک از پای جانان
خار
را
معنی تحت اللفظی:
«دوست» با خنجر در دست
برای کشتن خویش و دلدار خویش
می آید.
به
یار هشدار باید داد
تا
او را با لیلی و مجنون عوضی نگیرد
که با خنجر مژگان خویش
خار از پای همدیگر برون می آوردند.
علی پاشایی
بهارا باز آ درانتظار فصل بارانیم
همه چشم انتظار بازگشت از کوچ یارانیم
بهارا! خانه هامان سرد و دلهامان پرازدرد است
بیا با خنده وشادی که خیل سوگوارانیم.
۱
کوچ «یاران»
نه
کوچ «یاران»
بلکه فرار پریشانانان بوده است.
۲
فرار از دهشت فئودالیته هار دو باره به قدرت رسیده
بوده است
و
دهشت به وحشت سرشته به حیرت گویند و به حیرت سرشته به وحشت.
۳
کوچ «یاران»
نه
کوچ آنان
بلکه
تبعید داوطلبانه آنان بوده است
از
دیاری دشمنخو
به دیاری بیگانه
در گذر از هفتخوان غارت و هلاکت و حقارت.
۴
فرار از دهشتی به غربتی، حقارتی و عزلتی
۵
«یاران»
چه بسا
برمی گردند
با سری دیگر و سودایی دیگر
۶
فرار
به
تخریب جسم و روح و روان متواری منجر می شود
۷
آنکه شباهنگام بر در می زند به نام آشنا
به
هوش باش،
خنجر در آستین دارد و سوء نیت در دل
دست خودش هم نیست.
۸
اگر در به رویش
گشودی
فریب نقش بازی های شیرین سرشته به تزویرش را مخور
از
اعتماد بپرهیز
و
هرگز
پشت به او مکن
تا بلکه در امان مانی از خنجر «یاران» بدتر از مارانی
سعدی
چنان مشتاقم
ای دلبر
به
دیدارت
که
از
دوری
برآید از دلم آهی
بسوزد
هفت دریا را
۱
هی سعدی
به
هفت دریا ترحم کن
۲
آه آتشینت
را
به دودمان سیاه جماران بزن
و
ملتی را از بن بستی رهایی بخش
۳
به ستوه آمده ایم
از
عفونت نفسگیر این زباله ها
شفایی اصفهانی
به شغلِ عاشقی غمهایِ عالم رفت از یادم
چه میکردم اگر کاری چنین پیدا نمیکردم؟
۱
عادم هندسی
عاشقی
که
شغل نیست.
۲
شغل چیست؟
۳
عشق
حرفه همیشگی علافان جهان
است.
۴
چون اشتغال نیابند به دنبال عشق شتابند
شهریار
عاشقی دل میدهد
معشوقهای دل میبرد
بُرد در بُرد است و
من مشغول حسرت بُردنم
۱
سرنوشت شیره ای های سابق همین بود
مش شهریار شیره ای
۲
شیره ای های معاصر در جماران و جمکران
اکنون
با سنین بالاتر از شصت
هم
دل می دهند
و
هم
دل می برند
و
هم
هفت تیر می کشند
و
دلبر
و
یا
دلدار
می کشند.
ویرایش:
عمر خیام
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
معنی تحت اللفظی:
من نمی دانم خدا مرا از اهالی بهشت خلق کرده و یا از اهالی دوزخ
می و مطرب و ماهروی نقد در حاشیه مزرعه را من به بهشت نسیه ترجیح می دهم.
۱
این رباعی
نمی تواند از خیام باشد.
۲
خیام
به وجود خدا و بهشا و دوزخ
ایمان نداشته است.
در رباعی دیگری می گوید:
مگر مرده ای دوباره زنده شده و گفته که بهشت و دوزخی را تجربه کرده است؟
۴
سراینده این رباعی
خر و خرافی و تقدیرگرا (فاتالیست) است
و
خیال می کند که به قلم قضا بر پیشانی هر نوزادی نوشته شده که باید به بهشت برود و یا به دوزخ
۵
کسی که از عاقبت خود بی خبر است
عیش و نوش آنی را بر عیش و نوش باقی ترجیح می دهد.
یعنی فرض را بر اهل دوزخ بودن خود می گذارد.
نصرت شاعر توانایی است.
۱
ولی
مثل دوستش شاملو
هروئینی است
۲
نصرت
به لحاظ نظری
پسیمیست است.
۳
مثل صادق هدایت است.
مرتجع
و
زباله است.
۴
ما تعدادی از اشعار او را تحلیل کرده ایم.
امپریالیسم
(و نه غرب به قول جلال آل عبای فاشیست و فوندامنتالیست)
هرگز ادعای صدور دموکراسی به عراق را نداشت.
۱
جور بن جورج
ادعای صدور ازادی را زمزمه کرد.
۲
من ـ زور او از آزادی را
وزیر جنگش
رمز فیلد
بر زبان راند:
افتتاح سکس شاپ (فرم های متنوع جنده خانه)
و
رواج موزیک امپریالیستی به عنوان سرگرمی جوانان و امثالهم
۳
افتتاح هم کردند
ولی
اجنه فوندامنتالیستی
توسط جادوگر امپریالیستی
از
اعماق
بیرون آمده بودند و منفجرشان کردند.
۴
اعماق
کانال عنتر نتی داعش است.
سعدی
هزار تلخ بگویی
هنوز شیرینی.
۱
در این مصراع شعر شیخ شیراز
ما
با
تأثیر وارونه
روبرو می شویم:
شنیدن دشنام
معمولا
آزارنده است.
در این مصراع شعر شیخ
اما
بر عکس
شنیدن دشنام و توهین
حظ آور است و لذت بخش تر.
شاهد نر و ماده
هر چه تلخ تر، بد اخلاق تر و فحاش تر باشد،
عیاش
ماده و نر
به همان اندازه بیشتر تحریک می شود و لذت می برد.
۲
در این مصراع شعر شیخ شیراز
روانشناسی اشرافیت عیاش فئودالی
تبیین می یابد.
۳
دختربچه و یا پسربچه
اگر
نسبت به متلک های رکیک و اعمال چندش آور اجامر فئودال
انزجار از خود نشان دهد
بیشتر تحریک می شوند.
۴
این روانشناسی فئودالی
امروزه
توسط اریستوکراسی امپریالیستی
هم
ادامه داده می شود و هم مادیت می یابد و تشدید می شود.
۵
هالی وود
فیلم هایی در این زمینه تولید کرده است.
حریف در فیلم
در این فیلم ها
برای تحریک شدن در سکس عاری از عشق و علاقه و احساس و عاطفه
به
زجر و عذاب جسمی و روحی و روانی ضمنی
نیاز دارد.
۶
۷
در زباله ـ فیلم های پورنو
تحقیر و تعذیب (عذاب دادن) جنده ماده و نر
برو بیایی همه جور دارد.
نیما یوشیج
گَر ام یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را
من چشم در راه ام
معنی تحت اللفظی:
من چشم به راه تو هستم.
فرق هم نمی کند که تو مرا به یاد بیاوری و یا فراموش کنی.
۱
این ادعای نیما
به لحاظ منطقی
بی پایه و باطل است.
۲
چشم به راه کسی ماندن که نمی دانی او اصلا یادی از تو دارد و یا ندارد، خودفریبانه و ابلهانه و خودستیزانه و علافانه است.
۳
در بهترین حال
می توان
آرزوی آمدن او را در دل پروراند.
۴
عاقلان
چشم به راه کسی می مانند که رابطه ای در بین باشد و احتمال نیاز متقابل او و آمدنش به سراغش
۵
این ادعای نیما
به لحاظ تجربی
هم
بی پایه و باطل است.
۶
حتی حشرات و حیوانات
به
عبث
و
برای ابد
چشم به راه چیزی نمی مانند.
۷
وقتی شکار مورد نظر
به تور عنکبوت و یا به دسترس حشره خداپرست و پلنگ ملحد
نیفتاد و نیامد،
جای دیگر تور می زند و یا موضع فرمال دیگری می گیرد و یا به راه می افتد تا به مطلوب رسد.
۸
چشم به راه هر کسی به عبث نشستن
کسب و کار اصحاب تجربه نیست.
۹
نیازمند وصل
بهتر است که نامه ای، تلفنی و یا پیامی به محبوب مطلوب بفرستد و یا شخصا به سراغش رود
و
احتمالا
تیرش به سنگ خورد
و
بسان سگ پشیمان شود و توبه کند.
منظور شاعر مهم نیست.
۱
تحلیل عینی خود اندیشه مهم است.
۲
مردم باید منطقی اندیشی بیاموزند.
۳
هدف روشنگری همینه
ممنون.
از
تحمل زحمت ابراز نظر
۱
ولی
برای ما این چیزها اهمیت ندارند.
۲
به قول حریفی:
ما درون را می نگریم.
حتی المقدور.
۳
مهم برای ما ذوات چیزها ست
و
نه ظواهر انها.
۴
ضمنا سنت تکیه بر نقل قول ها را باید به رفتگان گذاشت و خوداندیشی و خودکاوی و خود شناسی پیشه کرد.
۵
ما دل مان می خواهد بدانیم این ملک الشعرای بهار
کیست
۶
اگر بخت یار باشد
باید اشعارش را تحلیل کنیم تا به ماهیت او پی ببریم
ساحلی نیست به از شستن دست از جانش
آنکه سیلاب ز پی دارد و دریا در پیش
معنی تحت اللفظی:
کسی
که
سیلاب
در
پشت سر
و
غرقاب
در
پیش روی
دارد،
راه نجاتی جز انتحار ندارد.
۱
بعضی ها همه چی دارند
به غیر از ذره ای عقل اندیشنده
۲
اخیرا ضعیفه ای
با
خودسوزی
دست از جان شیرین شست.
۳
معترض بود که چرا به استادیوم فوتبال راهش نداده اند.
۴
او هم در پشت سر سیلاب و در پیش روی غرقاب داشت.
۵
۶
رفتن به استقبال مرگ
هنر نیست.
۷
هنر زنده ماندن تحت شرایط زندگی ستیز مرگ آور است.
۸
خیر
باید عمری طولانی تر از شر داشته باشد
تا
فاتحه ای بر ابدیت شر بخواند
ادامه دارد.



هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر