۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۳۸)

تحلیل
از
میمحا نجار

آه 
اگر
 این خواب افسون بگسلد
از 
ندامت
 خارها در جان خلد

چشم هاتان باز خواهد شد ز خواب
سر فرو افکنده از شرم جواب

آن چه بود؟
 آن دوست دشمن داشتن
سینه ها از کینه ها انباشتن

آن چه بود؟ 
آن جنگ و خون ها ریختن
آن زدن، آن کشتن، آن آویختن


معنی تحت اللفظی:
اگر
روزی
طلسم این خواب ناشی از سحر و جادو
گشوده شود،
از
فرط پشیمانی
خارها در جان های تان فرو خواهد خلید.
 
آنگاه
بیدار خواهید شد،
چشم باز خواهید کرد
و
از
شرم پاسخ به پرسش های زیر
سر افکنده خواهید گشت:
 
چرا
آن دوست را دشمن پنداشتیم
و
سینه های مان
را
از
کینه انباشتیم؟
 
چرا
با
اعضای حزب توده
به جنگ برخاستیم 
و
خون شان را بر زمین ریختیم؟
 
چرا
آنها
را
در
شکنجه گاه های مان
آویختیم؟
شلاق شان زدیم
و
کشتیم؟
 
دو زاری بینشی سایه
واقعا
کج و کوله
است.
 
سؤال
فقط
این است
که
دلیلش 
(و یا دلایلش)
چیست
(و یا چیستند؟)
 
ما 
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش
سؤالاتی
را
زیر ذره بین تحلیل قرار می دهیم
که
به زعم سایه
اجامر زجر و آزار و ضرب و شتم و توهین و تجاوز و توبه و تخریب
روزی
شرمزده
از
خود 
خواهند کرد
و
سرافکنده خواهند ماند:
 
۱
چرا
آن دوست را دشمن پنداشتیم
و
سینه های مان
را
از
کینه انباشتیم؟
 
 سایه
در
این بیت مثنوی مرثیه
در
سنت عرفان
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
تخریب می کند.
 
تضاد طبقاتی عینی ـ واقعی طبقه حاکمه و توده
را
دور می اندازد
و
به
وحدت آندو می رسد.
 
یعنی
به
وحدت 
و 
حتی 
به
هویت (یگانگی، یکسانی) طبقات اجتماعی آشتی ناپذیر
 می رسد.

سایه
به لحاظ ایده ئولوژیکی و به لحاظ فلسفی (جهان بینی)
 توده ای 
نیست.

یگانگی طبقات اجتماعی آشتی ناپذیر
را
سایه
ضمنا
در
شعر دیگری تحت همین عنوان
نمایندگی و تبلیغ کرده
و
هلهله و هورای اعضای طبقات اجتماعی ضد توده ای
را
درو کرده است.

ما
شعر «یگانگی» سایه
را
هم
تحلیل و منتشر کرده ایم.

تحلیل شعر یگانگی سایه

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2889

۲
چرا
آن دوست را دشمن پنداشتیم
و
سینه های مان
را
از
کینه انباشتیم؟
 
سایه
به
لحاظ عاطفی
توده ای
است.
 
نوسانات موضعی سایه
در
این اواخر
نیز
به همین دلیل اند.
 
شناخت عاطفی
را
نباید
دستکم گرفت.
 
ولی
ضمنا
هرگز
نباید
به 
شناخت عاطفی
تکیه کرد.
 
جای شناخت فلسفی
را
هیچ شناخت دیگری
نمی تواند بگیرد.
 
۳
چرا
آن دوست را دشمن پنداشتیم
و
سینه های مان
را
از
کینه انباشتیم؟
 
این بیت مثنوی مرثیه سایه
مملو
از
بینش سوبژکتیویستی
است:
سایه خیال می کند
که
اجامر فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ پان اسلامیستی (فاشیستی)
دچار ضعف معرفتی
اند.
 
در نتیجه
  اعضای حزب توده و طبقه کارگر و توده
را
از
فرط خریت و بیهوشی
با
دشمن
عوضی می گیرند
و
دمار از روزگارشان
در می آورند.
 
سایه
عینیت خصومت فی مابین
را
نمی بیند
و
حتی
منکر می شود.
 
سایه
تضادهای طبقاتی عمیق 
را
در
جامعه
کشف و درک نمی کند.
 
در
نتیجه
برای آنها علل سوبژکتیو اختراع می کند.
 
شعر سایه
به
همین دلایل
 حاوی محتوای استحماری
است.

شعر سایه
ضد مارکسیستی ـ لنیینستی
است.

شعر سایه
عرفانی
است.

سایه
با
این بینش ایده ئولوژیکی و فلسفی (جهان بینی)
خواهان حل انقلابی تضادهای طبقاتی
نیست.
 
سایه
طرفدار آشتی طبقاتی
است.
 
شاعر «طبری» ـ توده ای دیگری از دیار سایه و طبری
نیز
کم و بیش
همین
موضع ضد مارکسیستی ـ لنینیستی
را
داشته است:
او
هم
فریب ظاهر مظلوم اجامر طبقه حاکمه
را
خورده است
و
علیرغم
تجربه زجر و شکنجه و زندان
در 
عین ضعف ناشی از بیماری سرطان
«برای آنها گریسته است.» 

به
داد حزب توده و توده
مگر
خدا برسد.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر