۱۳۹۷ خرداد ۳, پنجشنبه

نشانه های بارز شاملوئیسم و شاملوچیسم (۲۶)



برای خون و ماتیک
هجویه احمد شاملو
خطاب
به
دکتر حمیدی شیرازی

ویرایش و تحلیل
از

یدالله سلطان پور 

۱
 
هی
شاعر
هی!

سرخی، سرخی است:
لب ها و زخم ها!

لیکن لبان یار تو را 
خنده
ـ هر زمان ـ
دندان نما کند

زان پیشتر که بیند آن را
چشم علیل تو
چون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،
آید یکی جراحت خونین مرا به چشم
کاندر میان آن
پیدا ست استخوان

معنی تحت اللفظی:
هم
 لب ها سرخ رنگ هستند 
و 
هم 
زخم ها
 
فرق من و تو این است 
که 
  تو 
با چشمان علیلت
در خنده حبیبت، 
دندان های او را می بینی
و
 به رشته ای از مروارید های تازه بر روی گل انار تشبیه می کنی.

من
اما
جراحت خونینی 
را 
می بینم
که
استخوانی از آن بیرون زده است.
 
۲
زان پیشتر که بیند آن را
چشم علیل تو
چون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،
آید یکی جراحت خونین مرا به چشم
کاندر میان آن
پیدا ست استخوان
 
 
 حمیدی شیرازی و یا هر کس دیگر
 رشته دندان های سفید یار 
 را 
  به رشته ای از مروارید تازه و تر تشبیه می کند 
که
 در گل سرخ انار (لبان ماتیک خورده)  قرار دارد.

این تشبیه 
فی نفسه 
خیلی زیبا ست و به تخیلی قوی و غنی سرشته است.

شاعر
دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک گل سرخ انار و رشته ای مروارید بسط و تعمیم می دهد.

شاملو 
 این طرز بینش شاعر 
را
نتیجه علیل بودن چشمان او قلمداد می کند 
و 
نه 
نتیجه قوه تخیل و تصور و تشبیه ستایش انگیز او.

اما
چرا و به چه دلیل؟
 
۳
زان پیشتر که بیند آن را
چشم علیل تو
چون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،
آید یکی جراحت خونین مرا به چشم
کاندر میان آن
پیدا ست استخوان
 
 دلیل قوی و من ـ تقی احمد شاملو،
این است که شاعر باید به عوض مروارید و گل انار،
استخوانی بیرون زده از زخم خونینی را ببیند.
 
آن سان که خود او با چشمان سالمش می بیند.
 
ایراد این طرز «تفکر» شاملو چیست؟
 
الف
آنچه در این هجویه شاملو
بی شرمانه به باد فراموشی سپرده می شود و مسکوت می ماند،
نظرات درست و یا نادرست حمیدی شیرازی راجع به شعر سنتی و نو است.
 
شاملو
به هر دلیلی
کمترین اعتنایی به نظر و اندیشه همنوع ندارد.
 
شاملو
با
متد فکری متافیزیکی اش (دوئالیستی ـ هابیلی ـ قابیلی اش)
قبل از همه
شخص شخیص خود 
را
به مثابه شرف کیهان و قهرمان جهان می بیند
و
حمیدی شیرازی را به مثابه زباله جهان و آنتی قهرمان (آنتی هیرو)
تصور می کند
و
بی رحمانه و بی شرمانه می کوبد.
 
مشخصه اصلی شاملوئیسم و شاملوچیسم همین است:
گیر دادن به سوبژکت شناخت (صاحب نظر) و ماستمالی کردن اوبژکت شناخت (نظر).
 
ب
زان پیشتر که بیند آن را
چشم علیل تو
چون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،
آید یکی جراحت خونین مرا به چشم
کاندر میان آن
پیدا ست استخوان
 
شاملو
ضمنا
حمیدی شیرازی
را
به بهانه دگراندیشی
علیل العین
(دارنده چشمان علیل)
جا می زند و تحقیر و تخریب می کند.
 
 بدآموزی شعر شاملو
ضمنا
در این جور مفاهیم است:

به زعم شاملو
پیش شرط صحت نظر
سلامت چشمان صاحب نظر 
است.

اگر کسی مثلا چشمدرد داشته باشد و یا چشمش کور باشد،
در قاموس شاملو
نظرش به درد ننه اش می خورد.

تازه شاملو آدم خوبی است.

فریدریش نیچه
امام امت فاشیسم و شاملوئیسم
فرمان و فتوای فوری به اخته کردن او صادر می کند.
 
در این مورد
فتوا به بیرون کشیدن زبان حمیدی شیرازی از حلقش و یا  قتلش می دهد.
 
 
 
تفاوت شاعر و نویسنده شهیر فرانسه
ویکتور «هو» گو
با 
امثال نیچه و شاملو همین جا ست:
انسان کریه المنظری
در رمان گوژپشت نوتره دام
به مثابه دانشمند، متفکر و ضمنا هومانیست و همنوعدوست تصور و تصویر می شود و حتی ایدئالیزه می شود.
 
۴
زان پیشتر که بیند آن را
چشم علیل تو
چون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،
آید یکی جراحت خونین مرا به چشم
کاندر میان آن
پیدا ست استخوان
 
در این بند از هجویه شاملو،
تئوری شناخت ضدعلمی و خرافی این جماعت معرفی می شود:
 
الف
گناه کبیره و غیر قابل بخشش حمیدی شیرازی این است
که
لبان سرخ یارش را می بیند و دندان های او را که به هنگام خنده دیده می شوند، به مروارید تشبیه می کند.
 
دیدن سرخی لبان زنی و دندان های سفید زیبای او
نه
دال بر واقع بینی (رئالیسم) شاعر،
بلکه
جرم و جنایتی است.
 
این به معنی 
بی اعتنایی به عینیت اوبژکت شناخت 
 است.
 
این بدان معنی است که محتوای شناخت در اوبژکت شناخت (در موضوع شناخت، در یار حمیدی شیرازی) نیست.
 
محتوای شناخت در چیست؟
 
ب
زان پیشتر که بیند آن را
چشم علیل تو
چون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،
آید یکی جراحت خونین مرا به چشم
کاندر میان آن
پیدا ست استخوان
 
حمیدی شیرازی باید بسان شرف کیهانی،
به عوض دیدن لب سرخ و دندان سفید،
زخم سرخ خونچکانی را ببیند و استخوان سفیدی را که از زخم بیرون زده است.
 
این بدان معنی است که محتوای شناخت در سوبژکت شناخت (شاعر) است.
 
این به معنی سوبژکتیویسم معرفتی است.
 
این اما علاوه بر آن،
 به معنی ایرئالیسم معرفتی است.
به معنی ضد واقع بینی (ضد رئالیسم) است.

چگونه می توان به عوض دیدن لبان سرخ یار و دندان های سفید او،
زخم سرخی را دید و استخوان سفیدی را؟

پ

این بدان می ماند که کره خری را به مثابه کرگدنی ببینی.
 
دیدن کره خر به مثابه کرگدن اما نشانه خریب حتی نیست.
 
چون 
هیچ خری کره اش را با کرگدنی عوضی نمی گیرد.
 
این طرز بینش شاملو
حاکی از خردستیزی (ایراسیونالیسم) است که یکی از مشخصات ایده ئولوژیکی فاشیسم و شاملوئیسم و شاملوچیسم است.
 
ادامه دارد.
 
 

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    دیدن کره خر به مثابه کرگدن اما نشانه خریت حتی نیست.

    پاسخحذف