۱۳۹۷ فروردین ۱۵, چهارشنبه

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۴۵)


 
 
گوتفرید ویلهلم لایب نیتس
 (۱۶۴۶ ـ ۱۷۱۶)


پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین

بخش چهارم
راجع به فلسفه گوتفرید ویلهلم لایب نیتس
 
۶۰

·     دیدرو در این رابطه می نویسد:
·     «نابغه به تسریع پیشرفت فلسفه به مدد کشفیات مبتنی بر بختیاری و غیرمنتظره نایل می آید.
·     به پروازی عقاب اسا به سوی حقیقت منور اوج می گیرد.
·     خود را به منبع هزاران حقیقت می رساند.
·     منبعی که بعدها، گروهی از مشاهده گران خردمند محتاط، تا حد معینی با چنگ و دندان بدان دست می یابند. 

·     نابغه اما در جوار این حقیقت منور، عمارت قوه تصور خود را برپا می دارد.
·     نابغه نمی تواند، راه از قبل تعیین شده ای را طی کند و کلیه مراحل راه را گام به کام پشت سر بگذارد.
·     نابغه از نقطه ای به راه می افتد و به آماج هجوم می برد.
·     نابغه اصل حاصلخیزی (بارمندی) از ظلمت برمی درد، ولی بندرت زنجیر نتایج نهایی را دنبال می کند.


میشل مونتاین
(۱۵۳۳ ـ ۱۵۹۲)
سیاستمدار
فیلسوف
 مؤسس ئسه ئیستیک (مقاله نگاری)

·     نابغه به قول مونتاین «جهش آورنده» است.

·     نابغه، بیش از آنچه که دیده، تصور می کند.

·     (بضاعت تفکرش بیشتر از بضاعت تجربی اش است. مترجم)

·     دستاورد نابغه، بیشتر از کشفیاتش است.

·     آنچه نابغه می کند و می درد، بیشتر از آن است که می افزاید.



·     نبوغ، روح انسان هایی از قبیل افلاطون، دکارت، مالبرانش، بیکن و لایب نیتس را تسخیر کرده است.
·     این انسان های بزرگ، بسته به قوه تصور کم و بیش خویش، موجد سیستم های درخشان بوده اند و منجر به کشف حقایق بزرگ گشته اند.»
·     (دنیس دیدرو، «نوشتجات فلسفی»، جلد ۱، ۱۹۶۱، ص ۲۳۹)

۶۱

·     به همین دلیل، در مورد لایب نیتس و در زمینه کردوکار فلسفی و علمی اش، جمله ای از یکی از برجسته ترین کتب تاریخ تفکر که در اواخر توسعه  فلسفی لایب نیتس توسط هگل  به رشته تحریر در آمده، درخور و سزا ست:
·     «معلوم به این دلیل معلوم است که معلوم است و نه شناخته شده.
·     پیش پا افتاده ترین خودفریبی و دگر فریبی این است که در حین شناخت، چیزی را به مثابه معلوم، پیش شرط قرار دهیم و بدان دل خوش کنیم.
·    با هر نوعی از روده درازی، چنین دانستنی بدون دانستن اینکه آن چگونه صورت می گیرد، از هیچ زاده نمی شود. 
·    زیبایی مردنی (عاری از قوت و نیرو) از فهم نفرت دارد.
·    برای اینکه فهم از آن، چیزی می طلبد که آن از عهده انجامش برنمی آید.
·    اما نه حیات، که از مرگ بیزار است و خود را از تخریب حفظ و حراست می کند، بلکه روح حیات است که حامل حیات است و ساکن حیات است.»
·    (هگل، «فنومنولوژی روح»، ص ۲۸) 

۶۲
·     این روح حیات، بدان معنی است که فلسفه، لایب نیتس را بدون محدودیتی حمل کرده است و پیش رفته است و او را با آشوب کماکان موجودی انباشته است.

پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر