۱۳۹۶ دی ۱۶, شنبه

شغالی گر و ماهی بلند (۲۸)

ویرایش و تحلیل
از
میم حجری
 
 
شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) در رثای مرتضی کیوان
كیوان ستاره بود 
هوشنگ ابتهاج 
(سایه) 

ما 
از 
نژاد آتش 
بودیم
همزاد آفتاب بلند
 
 اما
با 
سرنوشت تیره خاکستر
 
ما 
عمری میان کوره بیداد
سوختیم
او 
چون شراره رفت
 
سایه در این شعر،
دیالک تیک خود و یاران و مرتضی کیوان
را
به شکل دیالک تیک ما و او بسط و تعمیم می دهد،
تا 
ضمنا «سرنوشت» شان را مورد مقایسه قرار دهد.
 
سرنوشت 
یک مفهوم فقهی ـ خرافی ـ مذهبی است.
 
سؤال
این است
که
سرنوشت
در
قاموس سایه به چه معنی است؟
 
۲
ما 
عمری میان کوره بیداد
سوختیم
او 
چون شراره رفت
 
مشخصه فکری مهم سایه
تخلیه واژه های فئودالی ـ سنتی
و
پر کردن آنها با مضامین مدرن و معاصر و توده ای است.
 
خلایق خر اما نمی دانند
و
خیال می کنند
که
سایه
با 
مفاهیم فئودالی می اندیشد
و
به
او
جایزه جمارانی 
می دهند.
 
همین کار
را
احسان طبری
هم
با
واژه های فئودالی ـ فقهی ـ فلسفی ـ قرون وسطایی ـ خرافی ـ مذهبی
کرده است.
 
احسان طبری
مفهوم فلسفی بسیار مهم ماهیت
را
به
سرشت
ترجمه کرده و به کار برده است.
 
سرشت
اما
ظرفیت مفهومی لازم
را
ندارد.
 
به همین دلیل 
آثار احسان طبری 
به بدآموزی خواننده منجر می شوند.
 
برای توضیح بهتر این قضیه، 
سری به دیوان غزلیات خواجه می زنیم:
 
دوش دیدم 
که 
ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
 
معنی تحت اللفظی:
دیشب در خواب دیدم
که
فرشتگان
به میخانه آمدند،
کاهگل لازم برای مجسمه آدم 
را
سرشتند (لگد کردند)
و
به 
ساغر می 
زدند.
 
این غزل خواجه
معروف خاص و عام است.
 
به همین دلیل
خلایق
با شنیدن واژه سرشت،
به تنها چیزی که نمی توانند بیندیشند،
مفهوم فلسفی فوق العاده مهم ماهیت 
است.
 
فعل سرشتن
قاعدتا
فاعل مند و یا سوبژکت مند است.
 
عمله ای
در هیئت انس و جن و ملک
به کار گل همت می گمارد تا تندیس کسی را و یا دیواری را بسازد.
 
ماهیت 
اما
درونی ترین و تعیین کننده ترین بخش هر چیز و پدیده و روند و سیستم است.
 
فاعل و سوبژکتی
در کار نیست.
 
ایرانی جماعت خیال می کنند
که
مفاهیم و یا واژه ها
را
حتما باید به زبان شیرین فارسی ترجمه کنند
تا
تفهیم شود.
 
این ترجمه ها 
اما
چه بسا
به
تخریب و تحریف مفاهیم منجر می شوند.
 
واژه ها 
منحصر به فرد هستند.
 
ماهیت
را
هر ننه مرده ای 
بسته به میل خود ترجمه کرده است:
سرشت، نهاد، ذات، طینت، طبیعت و غیره
 
این مفاهیم و یا واژه ها
اما
معانی چه بسا بکلی دیگری دارند.
 
دلیلی برای ترجمه مفاهیم و مقولات فلسفی وجود ندارد.
 
کسانی که در روز، سه بار و هر بار، بارها 
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بر زبان می رانند،
اگر واژه مثلا ماهیت و یا سوبژکت و یا سوسیالیسم را بر زبان رانند 
که 
سکته نمی کنند.
 
ترجمه سوسیالیسم به جامعه گرایی، 
که به تفهیم سهل تر آن منجر نمی شود.
 
به تحریف آن منجر می شود.
 
۳
ما 
از 
نژاد آتش 
بودیم
همزاد آفتاب بلند
 
 اما
با 
سرنوشت تیره خاکستر
 
منظور سایه از سرنوشت،
احتمالا
آخر و عاقبت و فرجام و سرانجام است.
 
و گرنه کسی بر پیشانی مرتضی کیوان ننوشته 
که 
در 
طویله فئودالی ایران
به خاطر دگر اندیشی تیرباران شود.
 
۴
ما 
عمری میان کوره بیداد
سوختیم
او 
چون شراره رفت
 
تفاوت سایه و یاران
با
مرتضی کیوان
این است 
که
کیوان 
بسان شراره ای
جرقه زده
و
 رفته است
و
سایه و یاران 
در کوره بیداد سوخته اند و خاکستر شده اند.
 
ایرئالیسم این شعر سایه این است
که
او
خیال می کند،
شراره بر خلاف آتش خاکستر نمی شود،
بلکه
بسان پرنده ای و یا پروانه ای پر می کشد و می رود.
 
از این خبرها نیست.
ساقه ای شراره می زند و خاکستر می شود
و
هیزمی شعله می کشد و خاکستر می شود.
 
سیکل پیدایش ـ رشد ـ زوال
هم
شامل حال کیوان می شود
و
هم
شامل حال سایه و یاران.
 
تنها تفاوت فی مابین
مدت زمان (عمر) این سیکل است.
 
وجه مشترک شعر شاملو و سایه
این است
که
هیچکدام از آندو
شناخت روشنی از مرتضی کیوان ندارند.
 
به همین دلیل بی پروا به صحرای کربلا می زنند 
و
هارت و پورت 
تحویل خواننده بخت برگشته شعر خود می دهند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر