۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۷۰) (بخش آخر)


ویرایش و تحلیل از


ید الله سلطان پور
 
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است. 
باید سنگرهای پرولتاریا را تدارک ببینیم، 
به او یاری دهیم تا خود را به مثابه یک طبقه باز یابد 
و به قول لنین 
«حزب طبقاتی خود را بر سنگ خارائی از تئوری انقلابی بنا نهد.»
 بقیه کارها به خود او مربوط است.
این بند از سخن حریف توده ای و یا حیدر، نشانه حواس پرتی سرشته به شوق و شور او ست:

۱
باید سنگرهای پرولتاریا را تدارک ببینیم، 
به او یاری دهیم تا خود را به مثابه یک طبقه باز یابد 
و به قول لنین 
«حزب طبقاتی خود را بر سنگ خارائی از تئوری انقلابی بنا نهد.»
 بقیه کارها به خود او مربوط است.

 این جمله اولا حاکی از فقدان خودشناسی حریف و یا حیدر است.
چه رسد به خودآگاهی او.
چون محتوای این جفنگ دال بر فقدان وجود حزب توده است.
او در غیر این صورت نمی بایستی، رسالت خود را در یاری به پرولتاریا در «بنا کردن (تشکیل) حزب طبقاتی اش» بداند.

۲

بنا بر این جفنگ، حزب توده اصلا وجود ندارد تا «توده ای» نسل جوان جدیدی هم وجود داشته باشد.

۳

این  ـ در بهترین حالت ـ بدان معنی است که حریف توده ای و یا حیدر، حزب توده را و یا حتی حزب کمونیست ایران و حزب ۵۳ نفر را، «حزب طبقاتی پرولتاریا» محسوب نمی دارد.
اما بعید است که حریف و یا حیدر، این موضع نظری را نمایندگی کند.

این تحقیر حزب توده و قلمداد کردن آن به عنوان حزب خرده بورژوازی و پیشه وران و دهقانان و غیره را زباله های فدایی و لیملام و دیمدام و غیره نمایندگی می کردند تا خود را نماینده پرولتاریا قلمداد کنند.

حزب توده نه تنها حزب پرولتاریای ایران بوده، بلکه بهترین حزب پرولتاریای منطقه بوده است.
تشکیل خیلی از احزاب کمونیست منطقه در نتیجه زحمات اعضای حزب توده بوده است.

اکنون هم فرزندانی از حزب توده فعال اند که در مقیاس جهانی بی نظیرند و روشن بین تر و ژرف اندیش تر از احزاب کمونیستی جهان اند.

۴
باید سنگرهای پرولتاریا را تدارک ببینیم، 
به او یاری دهیم تا خود را به مثابه یک طبقه باز یابد 
و به قول لنین 
«حزب طبقاتی خود را بر سنگ خارائی از تئوری انقلابی بنا نهد.»
 بقیه کارها به خود او مربوط است.

حریف و یا حیدر در این جمله، از خود بی خبر است و رسالت کذایی خود را در «یاری به پرولتاریا به خودیابی طبقاتی خویش و تشکیل حزب طبقاتی خویش» می داند.
این بدان معنی است که هم برای خود رسالت تاریخی قایل است و هم برای پرولتاریا.

انگار تقسیم کاری میان حزب و طبقه وجود دارد:

 
الف
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است. 
باید سنگرهای پرولتاریا را تدارک ببینیم، 
به او یاری دهیم تا خود را به مثابه یک طبقه باز یابد 
وظیفه و تکلیف حزب (توده ای و یا حیدر و شاید حتی خسرو و اجامر فئودالی فدایی و زباله های دیگر)، حفر سنگر برای طبقه و کمک به طبقه در جهت کسب خودآگاهی طبقاتی (وقوف به رسالت تاریخی اش) است.
تصورش دشوار نیست:
روشنفکران بی خرد بی خبر از خدا و خرما  بیل و کلنگ تهیه می کنند و سنگر می کنند.
بعد پرولتاریا را خبر می کنند تا سنگر های حاضر و آماده را اشغال کنند.
بعد برای پرولتاریای سنگر نشین، موعظه می کنند که شما رسول تاریخ هستید و رسالت شما براندازی نظام فئودالی و یا سرمایه داری و تشکیل نظام سوسیالیستی است. 
ب
و به قول لنین 
«حزب طبقاتی خود را بر سنگ خارائی از تئوری انقلابی بنا نهد.»
 بقیه کارها به خود او مربوط است.
پس از پایان موعظه، پرولتاریا «بر سنگ خارایی از تئوری انقلابی، حزب طبقاتی اش را (حزب توده را) تشکیل می دهد و مابقی کار ها را به انجام می رساند.»
حالا باید خری با خورجینی مملو از فانتزی آورد و منظور حریف و یا حیدر را از مفاهیم سنگر و خودیابی و حزب و تئوری دریافت.
این تقسیم کار مورد نظر حریف و یا حیدر اما به چه معنی است؟

۵
باید سنگرهای پرولتاریا را تدارک ببینیم، 
به او یاری دهیم تا خود را به مثابه یک طبقه باز یابد 
و به قول لنین 
«حزب طبقاتی خود را بر سنگ خارائی از تئوری انقلابی بنا نهد.»
 بقیه کارها به خود او مربوط است.
این ـ قبل از همه ـ بدان معنی است که روشنفکران بی خرد بی خبر از خدا و خرما باید به  مارکسیسم ـ لنینیسم (تئوری انقلابی) مسلط باشند.
چون پیش شرط تعلیم چیزی به کسی، تمرین و آموزش پیشاپیش آن چیز است.

واقعیت این است که حتی در خود حزب توده نسل جوان جدید از توان تفکر و بضاعت فلسفی ـ نظری، خبری نبوده است، چه رسد به
روشنفکران بی خرد بی خبر از خدا و خرما.
حتی خود حزب توده نسل جوان جدید به توصیه های اکید مارکس و انگلس و لنین در زمینه تمرین و آموزش مارکسیسم ـ لنینیسم (تئوری انقلابی) اصلا اعتنایی نداشته است.
چه رسد به روشنفکران بی خرد بی خبر از خدا و خرما.
 
روشنفکران بی خرد بی خبر از خدا و خرما که سهل است، خود حزب توده نسل جوان جدید اهل عمل (بند و بست با هر ننه قمر) و بی اعتنا به نظر و نظریه (تئوری) بوده است.
تفاوت در نظر ـ وحدت در عمل (بند و بست با هر ننه قمر)، شعار دیرین حزب توده نسل جوان جدید بوده است.
چنین حزبی، چگونه می تواند به «خودیابی پرولتاریا» مدد رساند؟
خود حیدر اگر بود، پس از کندن سنگر،  جز مشتی شعر و شعار، چه برای گفتن در کله و چنته داشته است؟

او در نشریه نوید چه سهمی برای مدد به خودآگاهی پرولتاریا به عهده داشته است؟

ضمنا منظور حریف و یا حیدر از مفهوم من در آوردی «مربوط بودن بقیه کارها به پرولتاریا» چیست؟
 
۶
 بقیه کارها به خود او مربوط است.
  او می داند 
چگونه حق و سهم خود را مطالبه کند و آینده را در مشت های خود بگیرد. 
 
منظور از بقیه کارها، «مطالبه حق و سهم خود توسط پرولتاریا و گرفتن آینده در مشت های خود» است.
معلوم نیست که منظور حریف توده ای و یا حیدر مهرگان از مفهوم «مطالبه حق و سهم خود توسط پرولتاریا» چیست.

فقط خدا کند که منظورش مطالبات صنفی و سندیکایی صرف نباشد.

چون در آن صورت، «حزب طبقاتی بنا شده بر سنگ خارایی از تئوری انقلابی» به اسفل السافلین ترید یونیونیسم سقوط خواهد کرد.

حریف و یا حیدر برای در نیامدن گند قضیه، شعار انتزاعی و کلی شعرانگیز «گرفتن آینده در مشت های خود» را به مطالبات حزب طبقاتی پرولتاریا اضافه می کند.
 
۷
ما با شرکت در آماده کردن شرایط ذهنی انقلاب، 
تحولات عینی را دامن می زنیم.

این دیگر نور علی نور است:
حریف توده ای و یا حیدر و  روشنفکران بی خرد و خردستیز بی خبر از خدا و خرما «در تشکیل شرایط سوبژکتیو انقلاب شرکت می ورزند.»

خدا می داند که منظور حریف و یا حیدر از شرایط سوبژکتیو انقلاب چیست.

حریف و یا حیدر تاکنون حرفی حتی از خودآموزی و روشنگری علمی و انقلابی نزده است.
تنها چیزی که به تدارک شرایط سوبژکتیو انقلاب مربوط می شود، همان موعظه به پرولتاریا به امید خودیابی طبقاتی اش و تشکیل حزب طبقاتی اش بوده است که جفنگی بیش نیست.

چون  بیش از تعداد پرولتاریا حزب «کم و نیست» تشکیل شده است.

شق القمر دیگر حریف و حیدر و روشنفکران بی خرد و خردستیز بی خبر از خدا و خرما دامن زدن به تحولات عینی است.

منظور از تحولات عینی احتمالا انقلاب اجتماعی است.

این اما به چه معنی است؟

۸
ما با شرکت در آماده کردن شرایط ذهنی انقلاب، 
تحولات عینی را دامن می زنیم.
   
این بدان معنی است که در قاموس حریف و یا حیدر، انقلاب اجتماعی نه شق القمر توده تحت رهبری سوبژکت تاریخ، بلکه شق القمر نخبه (مثلا روشنفکران، انبیاء، ائمه، اولیا، فقها، نظامیان، شخصیت های سیاسی و اقتصادی و غیره) است.
 
۹
این است راه میان بر و یگانه راه . 
این است تنها راهی که 
معجزه انسانی را به ظهور می رساند. 
در هر راهی جز این راه، 
حتی اگر یک قطره خون از بینی یک مبارز بچکد،
 این خون قصور ما ست،
 چه رسد به اینکه دلیرترین فرزندان خلق قربانی شوند. 
 
خلق ما 
با هر یک از این قربانی ها
 زخمی تازه بر پیکر خود 
احساس می کند. 
این بهای گزافی است ...
 
رفیق توده ای
 با این توصیه درخشان لنین برای حرف های خود حجت آورده بود:
  «قربانی کردن یک انقلابی 
برای اینکه پست فطرتی برود تا پست فطرت دیگری جای او را بگیرد 
عاقلانه نیست.»
پایان

این نظر حریف و یا حیدر در رد تروریسم است و درست است.

پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر