۱۳۹۲ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

قصه هائی از زندگانی پیکاسو (4)


گویرنیکا
گوتفرید هرولد
برگردان میم حجری

پیشکش به نقاشان پرولتاریا 

هیچ پرده نقاشی از آغاز، بطور کامل در ذهن نقاش تشکیل نمی شود، 
بلکه در حین کشیدن آنها ست، که اندیشه ها قوام می یابند و بدان شکل می بخشند.
پردهً به پایان رسیده، همگام با تماشاگر دگرگون می شود، زندگی خاص خود را شروع می کند و مثل هر  موجود زنده دچار همان تحولاتی می شود، که ما در زندگی روزمره خود دچارشان می شویم.
و این خود، امری طبیعی است، چرا که هر تصویر فقط در رابطه با تماشاگر زنده است.
پابلو پیکاسو

·        پیکاسو اغلب در اتاق نشیمن کار می کرد.
·        دور و برش پر بود، از کتاب، رنگ، گل، سرامیک، روزنامه و چیزهای دیگری که جای شان، در واقع آشپزخانه بود و به سبب تنگی جا ـ بویژه وقتی مهمان داشتند ـ  به اتاق نشیمن آورده می شدند.

·        روز اول ماه مه، سا ل 1937 بود.

·        روی میز، در اتاق نشیمن، دفتری با کاغذ آبی روشن قرار داشت.
·        این دفتر که حدود یکصد طرح و تصویر در آن بود، منشاء عظیمترین اثر پیکاسو، معروف به  گویرنیکا بود.

·        برای کشیدن این طرح ها و تصویرها می شد، از ذغال، جوهر، قلم مو و یا مداد رنگی استفاده کرد، ولی پیکاسو فقط به یک مداد اکتفا کرده بود.
·        شاید از این رو، که او اتفاقا، فقط  یک مداد، دم دست خود داشته بود. 

·        پیکاسو آن روز، در کوره ای از خشم می سوخت.  
·        حال و حوصله خلاقیت هنری نداشت.
·        نفرت و انزجار سرتاپای وجودش را فرا گرفته بود و امکان تمرکز حواس و کار را از او سلب کرده بود.
·        انزجار از جنایتی هولناک، که فاشیست های آلمانی، در میهنش، اسپانیا مرتکب شده بودند.

·        چند روز قبل، در روزنامه خوانده بود، که «گویرنیکا کهنسال ترین شهر باسک ها و مرکز سنت های هنری این سرزمین، روز قبل، مورد حمله هوایی فاشیست ها قرار گرفته و با خاک یکسان شده است.
·        بمباران این شهر، که از جبهه جنگ فاصله زیادی داشته، سه ساعت و ربع طول کشیده بود.
·        در این مدت، هواپیماهای آلمانی، با پرتاب 450  کیلو گرم بمب مخرب و 3000 کیلو گرم بمب های آلومینیومی آتشزا، شهر را بی وقفه آتش باران کرده بودند.
·        همزمان با حمله هوائی، هواپیماهای دیگر آلمانی، از ارتفاع کم، مردم بی سلاح را که به مزارع اطراف می گریختند، به رگبار مسلسل بسته بودند.
·        گویرنیکا به آ تش کشیده شده بود و تنها کازا دونونتاز ـ آرشیو گرانبهای خلق باسک ـ  و پارلمان قدیمی آن، از حمله و تخریب مصون مانده بود، چنار کهنسال شهر نیز به همین سان.»  

·        فصل نبرد بود.
·        حمله به گویرنیکا، به معنی حمله برغرور، شرف و آزادی مردم اسپانیا بود.

·        پیکاسو برآن بود، به درخواست «جبهه انقلابی خلق اسپانیا» و برای نمایشگاه مخصوص اسپانیای جمهوری خواه در پاریس، پرده ای بکشد.

·        نخستین طرح ها روی اوراق آبی دفتر نقش گرفته بودند:
·        گاو نر
·        اسب مجروح
·        زنی با چراغی بدر گرفته از پنجره
·        و مبارزان غرقه در خون فتاده بر خاک.

·        جزئیات مربوط به هر کدام از صحنه ها، در جای مخصوص خود کشیده شده بود، تا بعدا به پرده بزرگ انتقال داده شوند.      

·        تمام روز اول ماه مه، صرف کشیدن پنج طرح شده بود و شباهنگام یک تمرین کمپوزیسیون  با مداد، روی پرده چوبی با زمینه سفید نقش بسته بود.
·        این بار نیز اولین و آخرین طرح های او پربارترین آنها بودند.

·        پیکاسو تمام روز بعد را به کشیدن جزئیات پرده صرف کرده بود:
·        سر اسب مجروح، که از درد به خود می پیچید.
·        دو طرح مدادی روی کاغذ آبی
·        کار رنگ روغن روی جزئیات صحنه
·        و تمرین دیگری برای کمپوزیسیون با مداد.

·        شش روز بعد کمپوزیسیون  را با اندام مادری با کودکی بی جان، در آغوش تکمیل کرده بود.

·        کار بر روی این صحنه او را روزهای متمادی به خود مشغول کرده بود.

·        روز نهم ماه مه، کمپوزیسیون دیگری، در سمت چپ پرده نقش بسته بود، که خانه ای را در کام آتش نشان می داد.

·        در طبقه همکف آتلیه، چارچوب های بزرگی قرار داشتند، که حاوی پرده های ضخیم آماده بکار بودند.
·        پیکاسو نخست پرده ها را برای کشیدن تصاویرش آماده کرده بود و بعد دست به کار شده بود.
·        او هنوز نمی دانست، که آن، پرده رنگی ئی از کار در خواهد آمد.
·        در روزهای بعد، با مداد رنگی، طرح اندام های گونه گون را تمرین کرده بود، اینجا و آنجا   تکه ای پارچه و یا کاغذ رنگی قیچی کرده بود و چسبانده بود، تا تاًثیر آنها را روی بیننده بررسی کند.
·        سپس چهرهً زنی را که فریاد می کشید، برای بار دوم طرح کرده بود.
·        مبارز به خاک افتاده را با شمشیر شکسته در دست، مورد مطالعه قرارداده بود و تغییرش داده بود
·        اندام مادر با کودکی بی جان در آغوش را نیز به همین سان. 

·        روز بیستم ماه مه، رنگ های خاکستری را برای نقاشی سر انسان ها و حیوان ها بکار برده بود.

·        بعد به همسرش دورا مار و دوستانش گفته بود:
·        «این بار توصیه شما را گوش خواهم کرد و برای کشیدن پرده، رنگ های سفید، سیاه و تون های مختلف خاکستری بکار خواهم برد، رنگهای رنگباخته!»

·        او هر روز تغییراتی در پرده به عمل آورده بود، تا اینکه سرانجام در روز چهارم ژوئن، برای مبارزان به خاک افتاده، جای مناسبی در پرده پیدا کرده بود.

·        روز ششم ژوئن، پس از تغییرات پی در پی، سر زن گریان را که شبیه همسرش دورا مار  بود، کامل کرده بود.
·        اندازهً پرده 7/7 در45/3 متر بود.
·        نورافکن های پر نوری سطح بزرگ آن را روشن می کرد.

·        پیکاسو ساعت های متمادی بالای نردبام ها کار می کرد.
·        از این نردبام، پائین می آمد و از نردبام دیگر بالا می رفت و جزئیات پرده را با دقت زیاد کامل می کرد.
·        دوستانش متوجه بودند که این پرده چه نیروی کار عظیمی از او می طلبد!

·        همسرعکاسش ـ دورا مار ـ تغییرات به عمل آمده در پرده را بدقت دنبال و بوسیله دوربینش ثبت می کرد.

·        پیکاسو امیدوار بود، که از این طریق، بتواند سیر اندیشه خود را در روند رویش روًیاهایش بر زمینهً پرده نشان دهد.

·        در تصاویر پرده،  وضوحی هراس انگیز در اهتزاز بود.

·        در روزهای آخر ماه ژوئن، پیکاسو به روزنامه نگارانی، که برای اولین بار پرده را تماشا می کردند، گفته بود:
·        «آنچه من برای گفتن داشتم، همین بود.
·        مادرانی با کودکانی بی جان در بغل، فریاد انسان های مظلوم و بی گناه، امدادگرانی شیفته، که از گوشه های گونه گون جهان به یاری مردم سامان من شتافته اند و بانوی فانوس بدست.
·        هرکس که توان بینش دارد، فریاد او را هم می شنود! 
·        نگاه کنید!
·        ظلمت را ببینید، ظلمت را!
·        و گاو نر ـ غرور مردم سامان من ـ که همهً چشم ها نگران آن است، امید ما ست!»

·        یکی از خبرنگاران پرسیده بود:
·        «اما  فیگورها بدون استثناء، درخلاف جهت نظر بینندگان کشیده شده اند.
·        چرا؟» 

·        پیکاسو گفته بود، که او همه چیز را، عمدا از راست به چپ برده است، دلش می خواهد، که تماشاچی با دیدن آن سکندری بخورد، کلافه شود و به تعمق فرو رود.


·        همسرش، دورا مار، دوستانش و خبرنگاران نمی توانستند حتی تصورش را بکنند، که در مقابل یکی از بزرگترین آثارهنری قرن بیستم ایستاده اند.

·        آنها فقط امیدوار بودند، که مردم عادی آن را بفهمند.

·        منتقد و ایرادگیر کم نبود:
·        «این جور چیزها را مردم عادی نمی توانند بفهمند.»

·        و خیال می کردند، که مردم عادی فقط قادر به درک آثار هنری سطحی اند.

·        برخی می پرسیدند:
·        «فاشیسم پس کجا ست؟
·        هواپیماهای جنگی پس کجا هستند؟
·        بمب های آتشزا پس کجا هستند؟» 

·        برخی غر می زدند:
·        «اینها نه آدمیزاد، بلکه مشتی چلقوز اند!» 

·        پیکاسو خاموش بود و نگاهش سنگین.

·        چه می توانست بگوید؟

·        او ظلمت را کشیده بود، شب را و مهابت شب را.

·        او مردم گویرنیکا را کشیده بود، که خواهند آمد و 26 آوریل1937 برای آنها، فقط پیش تمرینی بود.

·        پیکاسو ماه های متمادی تصویر زنانی را می کشید، که در چهره هاشان درد در تموج بی امان بود. 

·        پیشکش صدها هزار فرانکی، که از فروش آثار خود به مادران و کودکان اسپانیا کرده بود، نمی توانست او را از عذاب بی حد و حصر روحی خویش نجات دهد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر