تحلیلی
از شین میم شین
ای
دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست
است و در حق او، کس این گمان ندارد
·
معنی تحت اللفظی:
·
راه و روش رندی را باید از محتسب آموخت که مست است، ولی
کسی مستی او را حدس نمی زند.
·
این بیت خواجه به چه معنی است؟
1
ای
دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست
است و در حق او، کس این گمان ندارد
·
خواجه پس از کلی فلسفه بافی به صدور این رهنمود پرداخته
است:
·
باید محتسب را سرمشق خود قرار داد که مست است و کسی گمان
مستی به او نمی برد.
·
چون این اندرز پس از دعوت خواجه به عشرت صادر می شود، می
توان به این نتیجه منطقی رسید که عشرت نباید علنی صورت گیرد.
·
یعنی محتسب نباید از بزم عیش شاعر با خبر شود.
·
امروزه در میهن حافظ هم همین اندرز مو به مو اجرا می
شود:
·
خلایق بظاهر مجلس عزا می گیرند و در واقع جشن و پایکوبی و
عیش و عشرت راه می اندازند.
·
این ولی به چه معنی است؟
2
ای
دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست
است و در حق او، کس این گمان ندارد
·
این عملا به معنی پیشه کردن تزویر و تظاهر و ریا ست.
·
این به معنی کندن دره ای عمیق میان ظاهر و باطن، میان پدیده
(نمود) و ماهیت است.
·
این به معنی تبدیل اعضای جامعه و همبود به هنرپیشه و تبدیل
جامعه و همبود به صحنه تئاتر است.
·
این به معنی زندگی ماسکمندانه است.
·
این نه به معنی زندگی، بلکه به معنی در آوردن ادای زندگی
است.
·
در چنین جامعه و همبودی خطر برداشته شدن مدام ماسک ها و
رسوا شدن اعضای آن در میان است:
·
شاید یکی از دلایل اصلی بیمار روانی بودن مردم ایران
همین زندگی ماسکمندانه ی مدام باشد.
·
چون زندگی با دروغ به تخریب درونی و برونی فرد و جامعه
می انجامد.
·
چون زندگی با تظاهر و تزویر و ریا اعتماد متقابل و ضرور
میان اعضای جامعه و همبود را به آتش تردید و سوء ظن می کشد.
3
ای
دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست
است و در حق او، کس این گمان ندارد
·
شاید حریفی بگوید که هدف خواجه نه سرمشق قرار دادن محتسب،
بلکه انتقاد از محتسب است.
·
یعنی منظور خواجه خدا ست و نه خرما.
·
شاید حق با حریف باشد.
·
ولی تحت این شرایط، بیت بعدی خواجه را چگونه باید معنی
کرد؟
·
آیا باید از پلکان
مفاهیم خواجه بالا رفت و به معنی بیت رسید و یا قبل از این کار، باید مفاهیم را بلحاظ معنا وارونه ساخت و بعد از
پلکان آنها بالا رفت و به معنی بیت رسید؟
کس در جهان ندارد یک بنده، همچو حافظ
زیرا
که چون تو شاهی، کس در جهان ندارد
·
معنی تحت اللفظی:
·
کسی در جهان بسان تو، بنده ای مثل حافظ ندارد.
·
برای اینکه کسی هم بسان حافظ، شاهی چون تو ندارد.
1
·
این بیت آخر غزل خواجه است و قاعدتا می بایستی در این
بیت از همه گفته ها در ابیات یاد شده نتیجه نهائی گرفته شود.
·
ولی به جای نتیجه گیری عام و رهگشا ماهیت رابطه خواجه با
مخاطب استدلال و اثبات می شود:
کس
در جهان ندارد یک بنده، همچو حافظ
زیرا
که چون تو شاهی، کس در جهان ندارد
·
خواجه برای تعریف محتوا و ماهیت رابطه خود با مخاطب،
دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دوئالیسم
بنده دار و بنده و یا شاه و حافظ تخریب و تحریف می کند.
2
·
نتیجه اول این می شود که هم بنده دار و هم بنده هر دو در
دنیا بی همتا هستند.
3
·
نتیجه دوم این می شود که می توان بنده کس دیگری بود و
بدان فخر فروخت.
4
کس
در جهان ندارد یک بنده، همچو حافظ
زیرا
که چون تو شاهی، کس در جهان ندارد
·
نتیجه سوم همان ضرب المثل معروف خاص و عام است:
·
خلایق هر چه لایق.
·
شاه بی همتا لیاقت داشتن بنده بی همتا را دارد.
·
بنده بی همتا هم لیاقت داشتن شاه بی همتا را.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر