سرچشمه:
صفحه
فیس بوک نیکا نیکزاد
تحلیلی
از شین میم شین
سایه
·
در من سایه ی کودکی قدم می زند،
·
که هنوز از ترکه های سُنّت می سوزد.
·
با نوجوانی
·
که خنده هایش را
·
انقلابیون دزدیده اند.
·
·
و دخترکی که هراس از چشمانی هیز،
·
او را به کتمان جوانی اش
·
واداشته!
·
.....
·
·
در من سایه ی زنی قدم می زند
·
با کوله باری از آرمان هائی سوخته،
·
اما هنوز
·
عاشقانه
·
می خواند!
·
.....
·
در من سایه ی فریادی است
·
در تمنای بذرهای نو
·
برایِ
·
فرداها!
پایان
در من سایه ی کودکی قدم می زند،
که هنوز از ترکه های سُنّت می سوزد.
با نوجوانی
که خنده هایش را
انقلابیون دزدیده اند.
(ترکه
به شاخه باریک و دراز که تازه از درخت بریده باشند، اطلاق می شود.)
·
معنی تحت اللفظی:
·
در اندرون من، سایه کودکی در گشت و
گذار است که همچنان و هنوز در آتش بقایای سنت می سوزد.
·
سایه کودک دست در دست با نوجوانی
قدم می زند که انقلابیون خنده هایش را به غارت برده اند.
1
در من سایه ی کودکی قدم می زند،
که هنوز از ترکه های سُنّت می سوزد.
·
تصور این تصویر شاعر حتی هولناک و
هراس انگیز است، چه برسد به تجربه آن:
·
سایه کودکی که در تلی از آتش شعله ور
می سوزد، آتشی برافروخته از ترکه های خشک و سوزنده ی سنت.
·
بهتر، طبیعی تر و قوی تر از این
نمی توان از تراژدی ملتی پرده برداشت.
·
شاید صداقت در شعر همین طبیعیت (طبیعی
بودن) بی آلایش و بی آرایش باشد.
2
·
شاعر در این بند شعر، بدون اتلاف
حتی حرفی، از جهنم وارگی جامعه واره پرده برمی دارد، جهنمی شعله ور از «ترکه های
سنت.»
·
اعضای این جامعه واره از همان بدو ورود
بدان با زجر زندگی آشنا می شوند.
·
زجری که به دلیل جانسختی و سماجت
سنت اعمال می شود.
·
بدین طریق با اولین سخن شاعر جبهه ایدئولوژیکی
او آشکار می گردد.
·
شاعر ظاهرا طرفدار مدرنیته است و
مخالف ترادیسیونالیسم (سنتگرائی.)
3
·
بحث در زمینه سنت احتمالا بحث
شورانگیزی است.
·
چون سنت، حلقه واسطی است که امروز جامعه
ای را به دیروز و فردای آن پیوند می زند:
·
سنت پل پیوند میان نسل های متوالی
است.
·
سنت درست به همین دلیل سمج و سرسخت
و صرفنظرناپذیر است.
·
بی دلیل نیست که احسان طبری از «نیروی
سنت» سخن رانده است، نیروئی مهیب.
·
سنت احتمالا خود مفهوم عام فراگیری
است و به رشته های متنوع متعدد تقسیم بندی می شود:
·
برای اینکه ما در فرهنگ خویش از سنن
ملی، مذهبی، اخلاقی و غیره سخن می رانیم.
4
·
سوختن در ترکه
های سنت در هر صورت امری غیرعادی نیست.
·
چون بنی بشر در
داربست دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) زندگی و کار می کند.
·
سنت به احتمال
قوی نشانه و نمود اجزایی از جبر طبیعی و اجتماعی است، جبری که بنی بشر پا به پای شناخت خویش
از قانونمندی های آن، اهلی و رام خویش می سازد، افسارش را حتی الامکان به دست
می گیرد و کنترل می کند.
·
سنت از آسمان نازل
نشده است.
·
سنت تحت شرایط اوبژکتیف
(عینی) و سوبژکتیف معینی بوسیله اعضای جامعه و همبود (اجتماع) نسل اندر نسل، طرح شده،
تشکیل و توسعه یافته و حفظ و تحکیم گشته است.
·
سنت بیشک بر
ضرورتی عینی مبتنی بوده است.
5
·
اکنون این سؤال پیش
می آید که شاعر را پس گله از چیست؟
6
·
دیالک تیک عینی
هستی از همین قرار است:
·
جامعه و هر چیز مادی
و معنوی بزرگ و کوچک جامعه در تغییر و تحول مدام است.
·
سنت اما به آسانی
تن به تحول و تغییر نمی دهد.
·
با تصویب قانونی
می توان برابری زن و مرد را اعلام داشت، ولی نمی توان سنت روییده بر زمینه
نابرابری زن و مرد را یکشبه نیست و نابود ساخت.
·
چون سنت ریشه های
تنومند در اعماق روح و روان سکنه جامعه دارد.
7
·
این که هنوز چیزی
نیست.
·
بدتر از این ریشه
های روحی و روانی تنومند سنت، طبقات اجتماعی معینی اند که در حفظ و توسعه و تحکیم
سنت، منافعی دارند و کمتر کسی حاضر می شود از منافع مادی و معنوی خود داوطلبانه صرفنظر
کند.
·
جنگ اصلی مدرنیته
با سنتگرائی به همین دلیل است.
·
سنتگرائی به چه
معنی است؟
8
·
ترادیسیونالیسم ـ بطور کلی ـ یعنی چسبیدن به
میراث گذشتگان، به آنچه که عادی و مرسوم است، سنتی است.
·
و پر بها دادن به آن در مقابل هر چیز
نو و تغییر یابنده در تاریخ، فرهنگ، سیاست، اخلاق و مذهب.
9
·
ترادیسیونالیسم ـ به معنی محدود کلمه ـ به
جریان فلسفی ـ تئولوژیکی (فقهی) اطلاق می
شود که در فرانسه ـ بعد از انقلاب 1789 ـ گرایشات ضد
انقلاب و ارتجاع فئودالی را مبنی بر برگرداندن سیستم سرنگون شده بر سر قدرت،
مدافعه و توجیه می کرد.
10
·
تعالیم ترادیسیونالیسم اساسا بر موضعگیری
ارتجاعی (ضد انقلابی) نمایندگان آن مبتنی
بود.
·
نمایندگان ترادیسیونالیسم ـ تقریبا
بدون استثناء ـ از اشراف فئودال و یا نمایندگان منافع آنان تشکیل می شدند.
·
حال به بند اول شعر شاعر نظری دیگر می
افکنیم:
در من سایه ی کودکی قدم می زند،
که هنوز از ترکه های سُنّت می سوزد.
با نوجوانی
که خنده هایش را
انقلابیون دزدیده اند.
11
·
شاعر که بظاهر از سوختن در ترکه های
سنت گله دارد، سر ناسازگازی با انقلاب و انقلابیون دارد.
·
خنده های نوجوانی را که دست در دست با
سایه کودکی او پرسه می زند، نه سنتگرایان و ارتجاعیون، بلکه سنت ستیزان و
انقلابیون به غارت برده اند.
·
پارادوکس واره ی این شعر هم همین جا ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر