فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
اسیر
1331 (1952)
تحلیلی از شین میم شین
5
دل
من، ای دل دیوانه من!
که
می سوزی از این بیگانگی ها
مکن
دیگر ز دست غیر فریاد
خدا
را بس کن این دیوانگی ها
·
مفاهیمی که فروغ هفده
ساله در این دو بیت بر زبان می راند، قابل تأمل و دقت اند:
1
·
مفهوم «بیگانگی» از
پیدایش دره عمیقی میان اعضای همبود حکایت می کند.
·
اما منظور از این مفهوم فلسفی ژرف چیست؟
2
·
بیگانگی انسان ها نسبت به یکدیگر از عدم شناخت خود و دیگران حکایت
دارد.
·
در آثار شعرا و نویسندگان قدیم کشور نیز واژه «آشنا» به
معنی دوست و واژه «بیگانه» به معنی دشمن آمده است و بیگانه به کسی اطلاق شده که نا
شناخته است:
«من
از بیگانگان هرگز ننالم
که
با من هر چه کرد، آن آشنا کرد!»
3
·
محتوای فرماسیونی ـ اجتماعی ـ اقتصادی واژه های آشنا و
بیگانه به احتمال قوی فئودالی است.
·
معیار دوستی و دشمنی در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی،
معیاری جغرافیائی است:
·
هر کس که از آن سوی مرزهای خطه خان و فئودال می آید بطور
اوتوماتیک دشمن تلقی می شود.
·
در این صورت هم ـ خواه و ناخواه ـ شناخت نقش مهمی در تعیین
دوست و دشمن و تمیز آندو از یکدیگر بازی می کند.
4
·
نقش حیرت انگیز شناخت هم در همین پدیده نهفته است:
·
شناخت هر چیز بطور اوتوماتیک علاقه ضمنی به آن چیز را به
دنبال می آورد.
·
دلیل این علاقه آن است که برای شناخت هر چیز باید روی آن
کار کرد و کار سرچشمه علاقه و عشق است:
·
وقتی کسی چیزی را بررسی عرقریز می کند و می شناسد، در
واقع نه فقط آن چیز را، بلکه لیاقت معرفتی (شناختین) خود را نیز بازمی شناسد و
سرشار از رضایت خاطر به کار فکری خویش عشق می ورزد و چه بسا حتی آن را ـ فخرفروشانه
ـ به رخ این و آن می کشد.
5
·
دلیل بیگانگی این و آن با فروغ، ناتوانی این و آن از شناخت
فروغ است.
·
حتی به جرئت می توان گفت که بخش اعظم مردم قادر به شناخت
حقیقی خیلی از چیزها نیستند.
·
آنها با مقایسه سطحی خیلی از چیزها به قضاوت سوبژکتیف و
تردید آمیز راجع به آنها می پردازند و با پرسشی دچار تردید و تزلزل می گردند.
·
از این رو، می توان گفت که آنها قادر به درک و شناخت فروغ نبوده اند.
·
یکی از علل این بیگانگی،
سطح نازل شعور اجتماعی مردم است، شعور اجتماعی ئی که ثانوی است و بوسیله وجود اجتماعی حاکم تعیین می شود.
·
جامعه ای که در مرحله توسعه فئودالی بسر می برد، شعور اجتماعی
متناسب با آن فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی را دارد.
·
برای ارتقا به پله برتر و بالاتر شعور اجتماعی باید وجود
اجتماعی عوض شود، یعنی جامعه به پله کاپیتالیستی فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی قدم
نهد.
6
·
فروغ هفده ساله هنوز به دیالک تیک
وجود اجتماعی و شعور اجتماعی واقف نیست، نمی تواند هم واقف باشد.
7
·
بیگانگی انسان ها نسبت به هم باید در دیالک
تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی جسته و درک شود.
·
چون این مناسبات تولیدی
انسان ستیز است که میان انسان ها رقابت و خصومت پدید می آورد و آنها را به ددانی
درنده بر ضد یکدیگر بدل می کند.
8
·
شعور اجتماعی جاری در هر جامعه، انعکاس دیالک تیکی وجود اجتماعی حاکم بر آن جامعه است.
9
·
بدگوئی ها، تنفرها، کین توزی ها ـ قبل از همه ـ علت اجتماعی دارند و برای توضیح رادیکال آنها باید دست به
ریشه برد و مناسبات تولیدی حاکم را زیر ذره بین
گرفت.
10
·
ما توسعه فکری فروغ را
در میراث معنوی او دنبال خواهیم کرد.
·
اما مفهوم «دیوانگی»،
که هم دیگران به او نسبت می دهند و هم خود او به دل خویش نسبت می دهد، به نحوی از
انحاء، انعکاس واقعی کاراکتر فروغ است.
11
·
صمد بهرنگی ـ اگر اشتباه نکنیم ـ همین صفت را در مورد اولدوز ـ البته او هم از قول مردم ـ بکار می برد.
·
دیوانگی در این حالات به معنی عصیان بکار می رود.
12
·
سیاوش کسرائی در شعر خود به مناسبت درگذشت فروغ، او را با
دقتی فلسفی و بدرستی، دختر عاصی می نامد:
«دختر
عاصی و زیبای گناه
ماند
با سنگ صبورش تنها»
13
·
کازانتزاکیس ـ نویسنده رمان «زوربای یونانی» ـ دیوانگی
را پیش شرط ضرور برای گسستن زنجیرها می داند.
14
·
هر طغیان و عصیان و شورشی با گشتاوری از دیوانگی ـ به معنی مثبت آن ـ همراه است.
·
فروغ نیز گشتاوری از دیوانگی
را به همراه داشته است و برای تخریب سنت های مزاحم
باید هم به همراه می داشت.
15
·
احتمالا پیامبران وحی و رسولان رهائی، رنسانس و روشنگری
هم گشتاوری از دیوانگی داشته اند.
·
با احتیاط و ترس و ملاحظه کاری و محافظه کاری نمی توان
مناسبات ریشه دار دیرین مزاحم را در هم کوبید و طرحی نو افکند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر