احسان طبری (1295
ـ 1368)
سرچشمه:
«دنيا، ويژه نامه اراني
«دنيا، ويژه نامه اراني
دوره دوم ،سال دهم، شماره 4 ، زمستان 1348»
تحلیلی از شین میم شین
·
در اين بزم بزرگ رزم، خواهم جام برگيرم
·
ثنای جانفشانان عدالت را ز سر گيرم:
·
«شما ای دوستان خُفته، با صد سرب در پيکر،
·
شما ای عمر خود را برده در زندان وحشت سر،
·
شما ای همرهان سختجان
در شام استبداد،
·
شما ای آشنايان
مهاجر، راندۀ بيداد،
·
زمانی نو رسد از راه و اين بايای تاريخ است
·
از اين رو، آنچنان باشيم، کان شايای تاريخ است!
·
(بایا: بایسته، ضرور، واجب، الزامی
·
شایا: شایسته)
·
زمان، چون
ريسمانی دان که نه انجام و آغازش
·
سراسر با شگفتی ها، قرين سيرِ پُر از رازش
·
بشر را ز اين رَسَن يک گز کمابيش است، اندر کف
·
مُژه بر هم زنی، سرمایه ی جان می شود مصرف
·
و گر در گور جای ما ست، رسم ما روا گردد
·
که کار آدمی
باقی است، ار جسمش فنا گردد
·
(روا گشتن: تداوم یافتن، جریان
یافتن)
·
ولی در خورد اين
پيکار بودن، کار آسان نيست
·
به گيتی کم کسی کز اين رَهِ خونين، هراسان نيست
·
به هر چرخش که در اين قصه ی حيرت فزا يابی
·
نبردی سختکوش و رنجخيز و پُر بلا يابی
·
اگر بر ژِندۀ هستی است، چنگ آزمند تو
·
نيايد هيچ خير از خاطر راحت پسند تو
·
در اين ميدان محنت رند عالمسوز می بايد
·
کسی، کاو در نبرد عشق شد پيروز می بايد
·
نمی بودند گر اين راستان آرمان پرور
·
نمی بود اَر عِناد سختِ اين گردان نوآور
·
گر انسان در پس ديوار ترس و جهل بنشستی
·
ره خود سوی اين اوج جهان بين کی گشودستی؟
·
سزا گفتند و اين گفتار، راز زندگی باشد:
·
«جنون قهرمانان عين عقل زندگی
باشد»
·
شما ای خود پسندانی که مر خود را پرستاريد،
·
سزيدن نام انسان را نه کاری خُرد پنداريد
·
حيات خويش را آراستن، رزمی است بس مشکل
·
نه تنها در برون، بل گاه خصم تو ست، اندر دل
·
برای خويش سازی ضدٌِ خود هم رزم بايد کرد
·
از آن آغازِ ره، عزم سفر را جَزم بايد کرد
·
طپيدن بهر سود خويش، ز اين خود مبتذل تر نيست
·
تفاوت بين اين هستيٌ و هستی بَهيمی چيست؟
·
«برای مردمان بودن»، طريق اين است، و اين پيدا ست:
·
مر آن را آدمی دان، کاو به سوی آدمی شيدا ست!
·
بلی، بنگاه کار است اين جهان بر زاده ی آدم
·
خراجِ بخت را بايد ستاند از چنگ اين عالم
·
ببايد کوه های مانع از راه طلب کندن
·
زمان را نيک
سنجيدن، ز چهرش پرده افکندن
·
زبان رنگ دانستن، به راز سنگ پی بردن
·
فروغ مهر
پالودن، مسير چرخ پيمودن
·
هزاران قصٌه ناديده ديدن، سختجان گشتن
·
به سختی پافشردن، اندک اندک پهلوان گشتن
·
توانا کردگاری، اين تبار آدميزاد است
·
که دستاورد او در خورد صد «دستش مريزاد» است
·
از اين کوشش ظفر زايد، ندارم هيچ ترديدی
·
به گيتی در بر افروزيم،
آن سان پاک خورشيدی،
·
که خورشيد فلک در جنب آن، خوار و زبون گردد
·
به پای آدمی،
کِبر سماوی سرنگون گردد.»
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر