فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
تحلیلی از شین میم شین
عصیان بندگی
ادامه
· بار الها حاصل این خود پرستی چیست؟
· ما که خود افتادگان زار مسکینیم
· ما که جز نقش تو در هر کار و هر پندار
· نقش دستی، نقش جادویی نمی بینیم
· ساختی دنیای خاکی را و می دانی
· پای تا سر جز سرابی، جز فریبی نیست
· ما عروسک ها و دستان تو در بازی
· کفر ما، عصیان ما چیز غریبی نیست
· شکر گفتی گفتنت، شکر تو را گفتیم
· لیک دیگر تا به کی شکر تو را گوییم
· راه می بندی و می خندی به ره پویان
· در کجا هستی، کجا، تا در تو ره جوییم؟
· ما که چون مومی به دستت شکل می گیریم
· پس دگر افسانه روز قیامت چیست؟
· پس چرا در کام دوزخ سخت می سوزیم
· این عذاب تلخ و این رنج ندامت چیست؟
· این جهان خود دوزخی گردیده بس سوزان
· سر به سر آتش سراپا ناله های درد
· بس غل و زنجیرهای تفته ی بر پا
· از غبار جسم ها خیزنده دودی سرد
· خشک و تر با هم میان شعله ها در سوز
· خرقه پوش زاهد و رند خراباتی
· می فروش بیدل و میخواره ی سرمست
· ساقی روشنگر و پیر سماواتی
· این جهان خود دوزخی گردیده بس سوزان
· باز آنجا دوزخی در انتظار ما ست
· بی پناهانیم و دوزخبان سنگیندل
· هر زمان گوید که در هر کار یار ما ست
· یاد باد آن پیر فرخ رأی فرخ پی
· آن که از بخت سیاهش نام، شیطان بود
· آن که در کار تو و عدل تو حیران بود
· هر چه او می گفت، دانستم نه جز آن بود
· این منم، آن بنده عاصی که نامم را
· دست تو با زیور این گفته ها آراست
· وای بر من، وای بر عصیان و طغیانم
· گر بگویم، یا نگویم جای من آنجا ست
· باز در روز قیامت بر من ناچیز
· خرده می گیری که روزی کفرگو بودم
· در ترازو می نهی بار گناهم را
· تا بگویی سرکش و تاریکخو بودم
· کفه ای لبریز از بار گناه من
·
«کفه
دیگر چه؟»
· می پرسم خداوندا:
·
«چیست
میزان تو در این سنجش مرموز؟
· میل دل یا سنگ های تیره صحرا؟»
· خود چه آسان است در آن روز هول انگیز
· روی در روی تو از خود گفتگو کردن
· آبرویی را که هر دم می بری از خلق
· در ترازوی تو ناگه جستجو کردن
· در کتابی، یا که خوابی، خود نمی دانم
· نقشی از آن بارگاه کبریا دیدم
· تو به کار داوری مشغول و صد افسوس
· در ترازویت ریا دیدم، ریا دیدم
· خشم کن، اما ز فریادم مپرهیزان
· من که فردا خاک خواهم شد، چه پرهیزی
· خوب می دانم سرانجامم چه خواهد بود
· تو گرسنه، من خدایا، صید ناچیزی
· تو گرسنه، دوزخ آنجا کام بگشوده
· مارهای زهرآگین تکدرختانش
· از دم آنها فضاها تیره و مسموم
· آب چرکینی شراب تلخ و سوزانش
· در پس دیوارهایی سخت پا برجا
· هاویه ـ آن آخرین گودال آتش ها ـ
· خویش را گسترده تا ناگه فرا گیرد
· جسم های خاکی و بی حاصل ما را
·
(هاویه
طبقه زیرین جهنم هفت طبقه) (فرهنگ واژگان فارسی)
·
· کاش هستی را به ما هرگز نمی دادی
· یا چو دادی، هستی ما هستی ما بود
· می چشیدیم این شراب ارغوانی را
· نیستی آنگه خمار مستی ما بود
· سالها ما آدمک ها بندگان تو
· با هزاران نغمه ی ساز تو رقصیدیم
· عاقبت هم ز آتش خشم تو می سوزیم
· معنی عدل تو را هم خوب فهمیدیم
· تا تو را ما تیره روزان دادگر خوانیم
· چهر خود را در حریر مهر پوشاندی
· از بهشتی ساختی افسانه ای مرموز
· نسیه دادی، نقد عمر از خلق بستاندی
· گرم از هستی، ز هستی ها حذر کردند
· سال ها رخساره بر سجاده ساییدند
· از تو نامی بر لب و در عالم رؤیا
· جامی از می چهره ای ز آن حوریان دیدند
· هم شکستی ساغر امروزهاشان را
· هم به فرداهای شان با کینه خندیدی
· گور خود گشتند و ای باران رحمت ها
· قرن ها بگذشت و بر آنها نباریدی
· از چه می گویی حرام است این می گلگون؟
· در بهشتت جوی ها از می روان باشد
· هدیه پرهیزکاران عاقبت آنجا
· حوری ای از حوریان آسمان باشد
· می فریبی هر نفس ما را به افسونی
· می کشانی هر زمان ما را به دریایی
· در سیاهی های این زندان می افروزی
· گاه از باغ بهشتت شمع رؤیایی
· ما اگر در این جهان بی در و پیکر
· خویش را در ساغری سوزان رها کردیم
· بار الها باز هم دست تو در کار است
· از چه می گویی، که کاری ناروا کردیم؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر