
درنگی
از
میم حجری
بوسه های تو
گنجشککان پرگوی باغند
و پستان هایت کندوی کوهستان هاست
و تنت
رازی ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان می گذارند.
گنجشککان پرگوی باغند
و پستان هایت کندوی کوهستان هاست
و تنت
رازی ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان می گذارند.
تن تو آهنگی ست
و تن من کلمه ئی ست که در آن می نشیند
تا نغمه ئی در وجود آید :
سرودی که تداوم را می تپد.
در نگاهت همه ی مهربانی هاست :
قاصدی که زندگی را خبر می دهد.
و در سکوتت همه ی صداها :
فریادی که بودن را تجربه می کند.
پایان
ما برای تحلیل این شعر شاملو، آن را تجزیه می کنیم:
۱
بوسههای تو
گنجشککان پر گوی باغند
این به چه معنی است؟
بوسههای تو
گنجشککان پر گوی باغند
این به چه معنی است؟
این بدان معنی است که شاعرخود شیفته بوسیده می شود.
یعنی
اوبژکت (مفعول) عشق است و نه سوبژکت عشق.
معشوق و معبود است و نه عاشق و عابد.
جهان وارونه:
قاعدتا زن باید اوبژکت عشق باشد و نه برعکس.
۲
و پستانهایت کندوی کوهستانهاست
و تنت
رازی ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان میگذارند
این بدان معنی است که شاعر
سوبژکت برخورداری (التذاذ) است و زن اوبژکت التذاذ.
شاعر
از کندوی پستان های زن عسل می مکد و لذت می برد
و
در اندام زن سیر و سیاحت می کند و به کشف اسرار فیزیکی اندام او نایل می آید.
و پستانهایت کندوی کوهستانهاست
و تنت
رازی ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان میگذارند
این بدان معنی است که شاعر
سوبژکت برخورداری (التذاذ) است و زن اوبژکت التذاذ.
شاعر
از کندوی پستان های زن عسل می مکد و لذت می برد
و
در اندام زن سیر و سیاحت می کند و به کشف اسرار فیزیکی اندام او نایل می آید.
بی اعتنا به اینکه در زن چه می گذرد و چه نیازی و رازی دارد.
مثلا لذت هم می برد و یا فقط طبق سنت و عادت
لذت می بخشد.
در همین بند شعر شاملو
تحقیر عملی زن در ضمن تجلیل حرفی زن صورت می گیرد.
زن برای شاعر
ابزار استثمار جنسی و غیره است و نه آدم.
زن در خدمت نر است
کنیز واره است و نه مختار و خودمختار و آدم واره.
۳
تن تو آهنگیست
و تن من کلمهئی ست که در آن مینشیند
تا نغمهی در وجود اید:
سرودی که تداوم را میتپد
شاملو در این بند شعر
دیالک تیک فرم و محتوا
را
به صورت دیالک تیک تن زن و تن خویشتن
از سویی
و
به صورت دیالک تیک آهنگ و کلمه
از سوی دیگر
بسط و تعمیم می دهد
و
معلوم همگان است که نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن محتوا (کلمه، تن شاملو) است.
تن زن فقط ظرف و قالب و صورت است و بس.
۴
تن تو آهنگیست
و تن من کلمهئی ست که در آن مینشیند
تا نغمهی در وجود اید:
سرودی که تداوم را میتپد
شاملو در این بند شعر
دیالک تیک فرم و محتوا
را
به صورت دیالک تیک تن زن و تن خویشتن
از سویی
و
به صورت دیالک تیک آهنگ و کلمه
از سوی دیگر
بسط و تعمیم می دهد
و
معلوم همگان است که نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن محتوا (کلمه، تن شاملو) است.
تن زن فقط ظرف و قالب و صورت است و بس.
۴
در نگاهت همه مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر میدهد
شاعر خودشیفته در نگاه زن
فقط مهربانی را کشف می کند و نه آنچه که در ورای مهربانی کذایی کمین کرده است.
قاصدی که زندگی را خبر میدهد
شاعر خودشیفته در نگاه زن
فقط مهربانی را کشف می کند و نه آنچه که در ورای مهربانی کذایی کمین کرده است.
شاعر از دیالک تیک زن و مرد غافل است.
برای اینکه محو جمال و جلال و جبروت خویش است.
نگاه زن برای شاعر
قاصدی است که فقط از زندگی خبر می دهد.
زندگی در قاموس اگزیستانیالیسم همین است:
سکس و مواد مخدر و خور و خواب و جنایت و انتحار و لذت تا حد مرگ
۵
و در سکوتت همه صداها:
فریادی که بودن را تجربه میکند.
شاملو
در این بند اخر این شعر
دیالک تیک سخن و سکوت را وارونه می سازد.
و در سکوتت همه صداها:
فریادی که بودن را تجربه میکند.
شاملو
در این بند اخر این شعر
دیالک تیک سخن و سکوت را وارونه می سازد.
یعنی
نقش تعیین کننده را از آن سکوت جا می زند.
بعدا در ترجمه ای از اشعار مارکوت بیگل آلمانی خواهد گفت:
سکوت سرشار از ناگفته ها ست.
ادعایی که خرافه ای بیش نیست.
سکوت نشانه خالی بودن کله از مغز اندیشنده و چنته از سخن است.
خرافی ترین خرافه
جا زدن سکوت به مثابه تجربه حیات است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر