از
شین میم شین
اینک آخرین کلام
سیاوش کسرایی
لیک ای دورویه،
تو
تیغ را به قلب انقلاب ما زدی
تیغ بر عبث بر آفتاب ما زدی
تا که روز روشنان کشد به شام
معنی تحت اللفظی:
خمینی
به زعم سیاوش
دو رو و ریاکار بوده است
و
به رهنمودهای سیاوش و حزب توده اعتنا نکرده است.
خمینی
بر قلب انقلاب «ما» تیغ زده است.
خمینی
بیهوده بر آفتاب «ما» تیغ زده است تا روز روشن به شام تیره مبدل شود.
روی این مفاهیم سیاوش باید اندکی درنگ کرد:
دو رویه
انقلاب
«ما»
آفتاب ما
۱
دو رویه
سیاوش
بسان احسان طبری
نه با مفاهیم مارکسیستی، بلکه با مفاهیم ادبی ـ مورالیستی (اخلاقی) فئودالی می اندیشد.
سران حزب توده
از مفاهیم مارکسیستی خبر ندارند.
دو رویی که سهل است، هزار رویی در سیاست و دیپلوماسی بر و بیایی جهانگیر دارد.
همین اریش هونکر و همسرش
که
از المان دموکراتیک به دولت گربه چف پناهنده شده بود و هلموت کهل از شوروی به برلین برگرداند تا قدر قدرتی خود را نشان جهانیان دهد و او را به جرم تقلب در انتخابات دادگاهی کند،
یک هفته قبل از سرنگونی
مورد استقبال گرم همین هلموت کهل در آلمان امپریالیستی قرار گرفته بود.
همین مجاهدیتین افغانستان و طلبان
که امروز توسط امپریالیسم امریکا بمباران و خلع قدرت می شود،
همین دیروز توسط همین امپریالیسم امریکا
به مدرنترین تسلیحات ضد هوایی و ضد تانکی «بینداز و برو» مسلح شده بود.
دو رویی و ریا در سیاست و دیپلوماسی
که در انحصار خمینی نبوده است.
ضمنا
اگر کسی رساله و فرمایشات خمینی و مواعظ دار و دسته اش را تحلیل کرده بود
و
یا با پیروان فوندامنتالیست او چند روزی در ساواک و زندان محشور شده بود،
دست او را خوانده بود و از اوباش حزب اللهی حمایت نکرده بود
و
فریب «گفتار او از هجوم بر ستم، گفتار او از خروش بر زرآوران زورگو و غاصبان سود جو»
را
نخورده بود
و
برایش
«سرود نخوانده بود و سلام نگفته بود»
و
برایش
«توده را به صف نگرفته بود و ارتشی ز واژه های خشم به او نداده بود»
و
به او امید نبسته بود که «یاری اش دهد»
ضمنا
به او گفته بود،
که
«تیغ بر کشیده را به صاحبان زر بزن،
تیغ را به دشمنان کارگر بزن
بر کش و به آنکه خورده خون برزگر بزن
تیغ را مکن به هرزه در نیام»
و
او را دو رویه نخوانده بود.
مارکسیسم را برای تمیز «هر» از «بر» آفریده اند و نه برای پوز دادن و هارت و پورت کردن.
ضمنا
خط مشی نه شرقی ـ نه غربی خمینی و آنتی کمونیسم حضرات بر کسی پنهان نبوده است.
منظور سیاوش از ریا چیست؟
۲
انقلاب «ما» و آفتاب «ما»
سیاوش ظاهرا تعریف مارکسیستی انقلاب را هم نمی داند.
سیاوش خیال میک ند که هر حرکت متکی بر توده، انقلاب است.
حتی شاه می دانست که روحانیت نماینده ارتجاع فئودالی است.
سیاوش قادر به انتقاد از خود و حزب خود نبوده است.
برای اینکه ساز و برگ تئوریکی لازم برای شناخت و انتقاد را نداشته است.
به برکت شعور هنری و با تکیه بر مفاهیم فردوسی
نمی توان چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های جامعتی را شناخت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر