پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
۶
· انگلس در رابطه با جنبش روشنگری فرانسه در قرن هجدهم ـ ادامه می دهد:
۱
· «نخست مغز انسانی و قوانینی که نتیجه تفکر آنند، می بایستی به مثابه شالوده همه اعمال انسانی و پایه جامعتی شدن انسانی معتبر شناخته شوند.
۲
· اما خرد ـ به معنای وسیع کلمه ـ بعدها، زمانی که این قوانین با واقعیت در تضاد قرار می گیرند، عملا و از سر تا پا وارونه می شود.
۳
· کلیه فرم های جامعتی و دولتی پیشین و کلیه تصورات کهنه به میراث مانده، به عنوان عناصر نامعقول به پستوی خانه ریخته می شوند.
۴
· جهان ما قبل، به مثابه جهانی تلقی می شود، که اسیر بی اراده پیشداوری ها بوده است و هرچه که کهنه بوده است، سزاوار نفرت و تحقیر قلمداد می شود.
۵
· اکنون هنگام آن رسیده بود، که خرد واقعا بر تخت بنشیند.
۶
· اکنون دیگر می بایستی خرافه، ستم، امتیاز و بیداد جای خود را به حقیقت ابدی، عدالت ابدی، برابری انسان ها (که طبیعی تلقی می شد) و حقوق بی چون و چرای انسانی بسپارد.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۹، ص ۱۸۹)
۷
· این توصیف انگلس فقط به روشنگری فرانسه محدود نمی شود.
۸
· تمامت تاریخ توسعه تفکر کلاسیک بورژوائی ـ کم و بیش ـ تأییدی بر صحت آن است.
۹
· چرا که فلسفه کلاسیک بورژوائی با مفهوم خرد است که می افتد و برمی خیزد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر