۱۴۰۳ مهر ۱۲, پنجشنبه

درنگی در سخنی از کارل مارکس ( ۵)

 
 

درنگی

از

شین میم شین

 

کارل مارکس

بار سنت همه نسلهاى گذشته با تمامى وزن خود بر مغز زنده گان سنگينى مي کند 

( و حتى هنگامى که اين زنده گان گويى بر آن مي شوند تا وجود خود و چيزها را به نحوى انقلابى دگرگون کنند و چيزى يکسره نو بيافرينند)

معنی تحت اللفظی:
حتی وقتی زتده ها در صدد تحول انقلابی وجود خود و وجود چیزها و نوسازی یکسره برمی آیند، 
بار سنت نسل های ماضی با تمامی وزنش بر مغزشان سنگینی می کند.
  
نورالدین کیانوری
هم
 در اواخر عمر
پس از تار و مار گشتن تشکیلاتی و اعتباری ـ آبرویی بنیادی حزب توده،
 که برای ماستمالی «فقر فلسفی» و تئوریکی سران حزب توده و توجیه شکست فجیع آن، 
به آیاتی از کلاسیک ها نیاز پیدا می کند، 
این اثر مارکس را پیدا می کند و به استخاره با آن خطر می کند.
 
کسب و کار سنتی همه کسانی که قادر به خود اندیشی و تحلیل مفهومی (مارکسیستی) پدیده ها و روندها و سیستم ها نیستند،
همیشه و همه جا همین بوده و است.


روی این حرف مارکس و هر حرف هر کس دیگر باید خم شد.

ولی پیشاپیش باید خاطرنشان شد 
که این کردوکارها 
فقظ به ظواهر امور مربوط می شوند
.

علاوه بر این، 
این کرد و کار ها
 چیزهایی سوبژکتیوند.

یعنی
بستگی به سطح شعور نسل جدید دارند و الزامی و مفید و مثبت و واجب و الزامی هم نیستند.


سنتگرایی

کسب و کار خردستیزان و مرتجعون است و نه کسب کار خردگرایان و انقلابیون.

 
دلیل استخاره نورالدین کیانوری با این اثر مارکس،
بهره گیری وسیع و فوق العاده افراطی و حتی بدتر از سنن سلکتیو چه بسا منفی و مضر و مخرب انبیاء و ائمه است.
 
مثلا
سنن مبتنی بر سنگسار، قطع دست، قصاص، ترور و کشتار کفار و منافقین و مشرکین و ملحدین و غارت دار و ندار دگر اندیشان و دگرمذهبان و دگرباشان و به ویژه زنان.
 
هدف کیانوری فلسفه فقیر و بی خبر از مارکسیسم ـ لنینیسم
تداوم بخشیدن به پیروی حزب توده از خط فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی امام بوده است.
 
کیانوری و یاران
قادر به انتقاد از خود و تجدید نظر در خط مشی ضد علمی و ضد عقلی خود نبوده اند و نیستند.
به همین دلیل به آیاتی از این نوشته مارکس نیاز پیدا کرده اند و نیاز پیدا می کنند.

آثار کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم (مارکس و انگلس و لنین)
کمترین ربطی به مارکسیسم ـ لنینیسم ندارند.

همانطور که اثار لیبیگ (مؤسس شیمی) ربط تعیین کننده ای به علم شیمی ندارند.

گذاشتن علامت تساوی میان علم و عالم و فقه و فقیه 
فاقداعتبار علمی و عقلی و فقهی است
و
فقط به درد عوامفریبی و عوامفریبان می خورد.

استنتاجات و استخراجات مصلحت طلبانه و پراگماتیستی نورالدین کیانوری از این اثر مارکس باید مشخصا و مستقلا مورد تحلیل مارکسیستی قرار گیرند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر