درنگی
از
میم حجری
همانطور که گفته شد،
دموکراسی
مستلزم آگاهی فلسفی ـ علمی (مارکسیستی) فراگیر همه جانبه توده است.
یعنی
آگاهی مارکسیستی
هم پیش شرط برقراری دموکراسی است
و
هم پیش شرط کسب آزادی است.
درست به همین دلیل،
برتولت برشت (جانشین خلف مارکس)
پرولتاریا را به یادگیری مستمر و مدام
فرا می خواند.
دلیلش را هم در جا ذکر می کند:
تو باید بیاموزی، برای اینکه باید حکومت کنی.
(نقل به مضمون)
مسئله اما فراتر از این است.
پرولتاریا
قبل از همه
باید به خودپروری (ارتقای سطح فکری، فلسفی، علمی ـ فنی و فرهنگی خود) نایل آید.
پرولتاریا
ضمنا
باید به توده پروری (ارتقای سطح فکری، فلسفی، علمی ـ فنی و فرهنگی دهقانان، پیشه وران و روشنفکران توده ای) نایل آید.
بدون توده ای گشتن فراگیری
دموکراسی و آزادی
حرف هایی تو خالی خواهند بود.
دموکراسی و آزادی کذایی
در جوامع امپریالیستی و اولیگارشیستی و فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی
هارت و پورتی بیش نیستند.
توده لحظه به لحظه، به طرز سیستماتیک مغز زدایی و خرد زدایی می شود،
بعد از توده هیپلی هپو خواسته می شود که نمایندگان طبقه حاکمه را «انتخاب» کند تا حکومت کنند
و
اسمش، دموکراسی گذاشته می شود و در هر بوق و کرنا شب و روز دمیده می شود
و بر سر توده، منت نهاده می شود.
توده لحظه به لحظه، به طرز سیستماتیک مغز زدایی و خرد زدایی می شود،
بعد توسط رسانه های همگانی برای توده نظر سازی می شود.
یعنی لاطائلات ضد علمی و ضد عقلی طبقات حاکمه به خورد توده داده می شود.
بعد به توده «بی همه چیز فکری»
حق ابراز «نظر» داده می شود و ضمنا طوطی وشی توده خرد زدایی شده،
آزادی جا زده می شود.
جالب تر از همه،
جنگ های زرگری جدید بین بد و بدتر (بین جناح به اصطلاح لیبرال طبقه حاکمه امپریالیستی و جناح فاشیستی آن) است.
وقتی توده فاقد حزب و سازمان سیاسی،
سر خورده و نومید از نمایندگان به اصطلاح لیبرال طبقه حاکمه امپریالیستی،
به انتخاب جناح فاشیستی مبادرت می ورزد،
اعلام می دارند، که چه می توان کرد؟
احزاب فاشیستی را توده به طرز دموکراتیک انتخاب کرده است.
مگر می توان رأی چند میلیون نفر از سکنه کشور را نادیده گرفت که به احزاب فاشیستی داده شده است؟
بدین طریق
جای فرمانفرمایی توده (دموکراسی)
را
فرمانفرمایی بدترین دشمنان توده می گیرد
و
بر آبروی دموکراسی، چوب حراج زده می شود
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر