درنگی
از
میم حجری
نقد:
در نقد مارکسیسم فرهادپور:
نگاهی انتقادی به جوابیهی مراد فرهادپور به پرویز صداقت و یاشار دارالشفاء
بنابراین، مارکسیسمی که دیگر مدام دم از «طبقهي کارگر» نزند، از «منطق سرمایه» نگوید و پای «ضرورت سازماندهی» را به میان نکشد،
اما همچنان از «ایدهی کمونیسم» سخن بگوید
و به طور کلی به «نقد اشکال سلطه» بپردازد،
برای این طبقه میانی بهترین تئوری انتقادیای است که با آراستن خود به آن، میتواند در عین مخالفت با وضع موجود، خوشیهای روزمرهاش را داشته باشد و در صورت حملهی حاکمیت به آنها حتی تا پای جان مبارزه کند.
چنین است که نزد این گرایش،
با مارکسیسمی پرولترزدوده و بیسازمان طرفیم که تجسم اتکایش به «سیاست پرولتری» مساوی با «فاجعهي بهمن ۵۷» است و منتهیالیه سازماندهیاش هم، گندی است که «حزب توده» بالا آورد.
لذا بهترین شکل مبارزه بدل میشود
به
غنا بخشیدن به تئوری از خلال «نقد دولت» و «نقد فرهنگ»،
و
بُعد پراتیکش،
شرکت در جنبشهای خودجوشِ زاویهدار با سیاست پرولتری.
مارکسیسم فرهادپور
به درد این طبقه میخورد و نه آن بخشهایی از «طبقهی میانی» که آمادهی بریدن از منافع طبقاتی خویش در راستای تقویت یک سازماندهی طبقاتی برای انقلاباند و مارکسیسم و نقد اقتصاد سیاسیاش را ابزار نظری تدوین استراتژی پرولتری میفهمند.
حزب توده
در شرایط حامعتی ـ حهانی دیگری سرکوب شده است.
در آن زمان هنوز اردوگاه سوسیالیستی وجود داشت.
پس از فروپاشی سوسیالیسم
قضیه از قرار به کلی دیگری است.
اکنون
نه از جنبش کارگری خبری هست و نه از جنبش کارگری ـ کمونیستی و نه از احزاب کمونیستی ـ انقلابی.
جنگ های کنونی اکنون از قرار زیرند:
جنگ بین اولیگارشیسم و امپریالیسم
جنگ بین فاشیسم و امپریالیسم
جنگ بین فاشیسم و فوندامنتالیسم اسلامی
جنگ بین فوندامنتالیسم یهودی و فاشیسم و فوندامنتالیسم اسلامی
جنگ بین دول ضعیف کشورهای در حال رشد و فوندامنتالیسم اسلامی
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر