حسین منزوی
درنگی
از
که هر دو باورمان زِ آغاز، به یکدگر نرسیدن بود.
خیال خام پلنگ من، به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش، به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود.
حسین منزوی
درنگی
از
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود.
سیاوش کسرایی
«مهاجرت»
درنگی
از
یدالله سلطانپور
نه همه وحشت جان بود، در این کوچ سیاه
بر پر و بال، بسی بار خطا می بردیم
داده «دیروز» ز کف، سوخته «آینده» و باز
هم نه معلوم که ره سوی کجا می بردیم.
معنی تحت اللفظی:
هراس درنا وار مان در گذر شبانه از مرز کشور،
فقط
از مرگ نبود.
بار خطاها و خریت های خود را بر بال و پر می بردیم.
گذشته را از دست داده بودیم و آینده مان به آتش کشیده شده بود.
ضمنا
نمی دانستیم که به کجا می رویم.
۱
نه همه وحشت جان بود، در این کوچ سیاه
بر پر و بال، بسی بار خطا می بردیم
سیاوش مهاجرت از کشور را در مفهوم کوچ سیاه تجرید می کند.
سیاه را سیاوش هم برای اشاره به عبور شبانه از مرز و هم برای اشاره به نکبت مهاجرت به خدمت می گیرد.
ضمنا
برای نشان دادن روانشاسی توده ای ها
دیالک تیک وحشت از مرگ و ناراحت از خریت را توسعه می دهد.
در این بیت شعر سیاوش
انتقاد از خود شاعر تبیین می یابد.
انتقاد
هسته مهر است
و
مارکسیسم
تئوری انتقاد است.
انتقاد از خود و انتقاد از جامعه خود
را
دیالک تیک روشنگری
می نامند.
این دیالک تیک در انحصار احزاب مارکسیستی است.
احزاب سیاسی دیگر طبقات اجتماعی
نه مرتکب خریت و خطا می شوند و نه از خود و جامعه خود انتقاد می کنند و نه مغز کل اندیشی برای انتقاد در کدوی کله دارند.
خر می آیند و خرتر می میرند.
ادامه دارد.
ابراهيم گلستان
درنگی
از
مسعود بهبودی
شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت پانزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۷ ـ ۶۸)
۱
گر او را هرم، دست خدمت ببست
تو را بر کرم، همچنان دست هست.
معنی تحت اللفظی:
اگر او از فرط پیری عاجز از خدمت به توست،
دست تو به بخشش که بسته نیست.
مخاطب سعدی
در این بیت شعر،
ارباب بنده دار و یا فئودال
است.
سعدی
به اعضای طبقات حاکمه توصیه می کند که بنده و رعیت و نوکر و کنیز و کلفت پیر را که دیگر قابل استثمار نیستند،
مثل خر پیر بیماری روانه بیابان نسازند تا گرگ ها بدرند.
پشت سر این هومانیسم فئودالی سعدی،
منافع استرتژیکی طبقات حاکمه برده دار و فئودال خرناسه می کشد.
وقتی توده های برده و رعیت ببینند که در ایام پیری چه بلایی بر سرشان نازل می شود،
می توانند دست به عصیان و شورش و طغیان بزنند و همه جا را به اتش کشند.
ادامه دارد.