سیاوش کسرایی
«مهاجرت»
درنگی
از
یدالله سلطانپور
نه همه وحشت جان بود، در این کوچ سیاه
بر پر و بال، بسی بار خطا می بردیم
داده «دیروز» ز کف، سوخته «آینده» و باز
هم نه معلوم که ره سوی کجا می بردیم.
معنی تحت اللفظی:
هراس درنا وار مان در گذر شبانه از مرز کشور،
فقط
از مرگ نبود.
بار خطاها و خریت های خود را بر بال و پر می بردیم.
گذشته را از دست داده بودیم و آینده مان به آتش کشیده شده بود.
ضمنا
نمی دانستیم که به کجا می رویم.
۱
نه همه وحشت جان بود، در این کوچ سیاه
بر پر و بال، بسی بار خطا می بردیم
سیاوش مهاجرت از کشور را در مفهوم کوچ سیاه تجرید می کند.
سیاه را سیاوش هم برای اشاره به عبور شبانه از مرز و هم برای اشاره به نکبت مهاجرت به خدمت می گیرد.
ضمنا
برای نشان دادن روانشاسی توده ای ها
دیالک تیک وحشت از مرگ و ناراحت از خریت را توسعه می دهد.
در این بیت شعر سیاوش
انتقاد از خود شاعر تبیین می یابد.
انتقاد
هسته مهر است
و
مارکسیسم
تئوری انتقاد است.
انتقاد از خود و انتقاد از جامعه خود
را
دیالک تیک روشنگری
می نامند.
این دیالک تیک در انحصار احزاب مارکسیستی است.
احزاب سیاسی دیگر طبقات اجتماعی
نه مرتکب خریت و خطا می شوند و نه از خود و جامعه خود انتقاد می کنند و نه مغز کل اندیشی برای انتقاد در کدوی کله دارند.
خر می آیند و خرتر می میرند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر