اولریکه گروت
(۱۹۶۴)
پروفسور سیاست اروپا در دانشگاه بن
میم حجری
اولریکه گروت
ما
روی هم رفته
از
علم
(مفرد)
سخن می گوییم.
انگار
فقط
یک علم وجود دارد
یعنی
یک حقیقت وجود دارد.
علم
بدین طریق
بحث جدال آمیزی می شود.
مطلق کردن مفهوم علم
اساسا
به
معنی به گور سپردن روشنگری است.
این ادعای حریفه
مملو از ایراد است
و
دال بر فقر فلسفی او ست.
۱
ما
روی هم رفته
از
علم
(مفرد)
سخن می گوییم.
انگار
فقط
یک علم وجود دارد
یعنی
یک حقیقت وجود دارد.
سخن گفتن از علم بدان معنی است
که
ما مفهوم علم را در نظر داریم
که
از تجرید علوم مختلف تشکیل یافته است.
به همان سان که از مفهوم کلاه و کرگدن و کلبه سخن می گوییم
بی آنکه منظورمان وجود یک کلاه و یک کرگدن و یک کلبه باشد.
۲
انگار
فقط
یک علم وجود دارد
یعنی
یک حقیقت وجود دارد.
حریفه
بیگانه با مفاهیم و تعریف مفاهیم است.
به همین دلیل
میان علم و حقیقت علامت تساوی می گذارد.
حقیقت
یک مفهوم فلسفی
است
و
نه
یک مفهوم علمی.
موضوع علوم
جزء
است.
مثلا
موضوع بیولوژی
سلول
است
و
موضوع شیمی
اتم.
فرق علم با فلسفه همین جا ست.
موضوع فلسفه کل است و حقیقت در کل است و نه در اجزاء.
۳
انگار
فقط
یک علم وجود دارد
یعنی
یک حقیقت وجود دارد.
حریفه
ضمنا و عملا و عینا
ادعا می کند که حقیقت های بیشمار وجود دارند.
یعنی
به
تبلیغ پلورالیسم حقیقت می پردازد
که
از ترفندها و توطئه های ایده ئولوژیکی امپریالیسم است.
مثلا
در مکتب پراگماتیسم
حقیقت
هر آن حکمی است که به نفع کسی باشد.
بدین طریق
هر کس حقیقت شخصی خود را دارد و هر خرافه سودمند، حقیقتی است.
۴
مطلق کردن مفهوم علم
اساسا
به
کدام مطلق کردن؟
سخن گفتن از مفهوم علم و یا کره و کرگدن و کلبه و کلاه که به معنی مطلق کردن آنها نیست.
بدین طریق
به عوض برشمردن یکایک علوم، مفهوم علم به کار برده می شود و شنونده و یا خواننده به طور خود به خودی به یاد همه علوم می افتد.
استفاده از مفاهیم و طرز تفکر مفهومی
چراباید به معنی تدفین روشنگری باشد
و
نه به معنی پرهیز از روده درازی و مفهومی اندیشی؟
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر