فروید
وقتی اندیشه ای فراموش می شود،
به کجا می رود؟
اندیشه که سهل است
خیلی از انعکاسات عینی
فراموش نمی شوند
مش فروید.
بلکه
در اعماق ذهن
ذخیره می شوند
تا
روزی
به بهانه ای
از اعماق ذهن کنده شوند
و
بالا آیند و صراحت کسب کنند.
حریفی می گفت:
فیلم غریبه و مه را دیده بودم و نفهمیده بودم.
به محض ورود به حیاط ساواک شهر
وحشت حاکم بر فیلم غریبه و مه
در ذهنم زنده شد
و
به فهم محتوای فیلم نایل آمدم.
هی جلاد
ازاذل و اوباش
اجامر و عمال خودت اند.
اینها جوانان و زنان کشورند که به تنگ آمده اند.
چرا از لجنزار می روید؟
در تلویزون گفته اند که تنها ره رهایی
همین است.
هیچ نظامِ اعتقادی در این جهان، بالاتر از انسانیت نیست.
ئوزجان
هی ئوز جان.
جنگ طبقاتی است.
انسانیت چیه؟
فوندامنتالیسم است که بر اریکه قدرت نشسته است
و
خون می ریزد.
و
خلق است که به تنگ امده است
و
به خیابان زده است
بدون کمترین تدارک تشکیلاتی
بدون شعور رهایی بخش
بدون رهبری علمی و انقلابی.
تعداد قربانیان در این ۶ روز به ۲۷ نفر رسیده است
و
کسی
جز خود خدا
از تعداد اسیران و مجروحان خبر ندارد.
کسروی روشنگر جسوری بود
ولی از جامعه و قوانین جامعتی خبر نداشت.
به همین دلیل
در سطح قضایا پرسه می زد و از عمق قضایا بی خبر بود
مثلا
عکس را می دید و اصل عکس را نمی دید.
روحانیت و مذهب را می دید
ولی طبقه حاکمه فئودال و روحانی کثافت را نمی دید.
به همین دلیل
در مقابل تشیع و تسنن و بابیگری و صوفیگری و غیره
مذهب جدیدی می گذاشت.
ورجاوند بنیاد را.
و
نمی دانست
که
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور.
بدون تئوری انقلابی و حزب مارکسیستی
جنبش انقلابی وجود ندارد.
خر نمی تواند انقلاب کند
کدام برابری زن و نر؟ مش سلیمان. در همین کور دوستان و کر دوستان سر همسر و خواهر و دختر خود را به جرم داشتن دوست پسر می برند و با کله خونالود در خیابان ها به راه می افتند و خر من احست و آفرین درو می کنند
زن ـ زندگی ـ آزادی
اثر اوجلان رهبر کردهای ترکیه است
انقلاب اجتماعی
به نظر اوجلان
نه تعویض زیربنای اقتصادی و حاکمیت طبقاتی و سلب قدرت از طبقه حاکمه
بلکه عنقلابی فمینیستی و برقراری سرکردگی زنان است.
سؤال از اوجلان این است که این خرافه را با چند من سریش میتوان به ریش مارکس بینوا چسباند و ادعای نئومارکسیسم داشت؟
سؤال دیگر از عرعردوغان این است که برای چی چنین کسی را ۲۳ سال
در زندان نگهداشته است؟
زندانی فرض اتمیین دار الحمار ای دوستان
جان من
چکش من
داس من
اینشتین
من از اعماق وجودم به لنین احترام می گذارم
که
خود را فدای تحقق عدالت اجتماعی کرد
قراگوزلو
مثل شاملو
ادیب است.
سیاسی نیست.
نظام حاکم تصمیم گرفته است؟
طبقه حاکمه و چه بسا هیئت حاکمه
تصمیم می گیرد.
نظام
که سوبژکت نیست.
پیوستن خیابان به کارخانه
بدون رهبری کارخانه و خیابان (کاگران و دهقانان و خرده بورژوازی و روشنفکران و پیشه وران و زنان و غیره)
توسط حزب طبقه کارگر
که ثمربخش نمی شود
ویکتور هوگو
بهشت اغنیا از دوزخ فقرا ساخته شده است
فاصلهها نزدیکه مثل جنگهای صلیبی جنگ تن به تن شده!
ممد
این رئالیستی ترین و بخردانه ترین تویتی است که ما تا کنون خوانده ایم
طبقات اصلی جامعه سرمایه داری
بورژوازی و پرولتاریا هستند.
ضمنا
خرده بورژوازی،
دهقانان،
لومپن پرولتاریا
و اقشار اجتماعی مختلف
مثلا روشنفکران و غیره
وجود دارند
و
هر کدام
اخلاق خاص خود را دارند.
اخلاق حاکم = اخلاق طبقه حاکمه.
تفاوت اخلاق در زمان شاه با اخلاق در زمان شیخ
به همین دلیل اس
گذشته
رفته است و دیگر نیست.
آینده
هنوز نیامده است.
تنها چیزی که هست
اکنون است که اینجا ست.
فرنگی
هی فرنگی
زمان حال
پلی بیش نیست.
دل بستن به پل
بخردانه نیست.
زمان حال
پلی است بین دیروز و فردا.
کسی که دیروز را تجزیه و تحلیل نکند
در زمان حال مدام به سر می برد
و
بی فردا می ماند.
چون بدون تجزیه و تحلیل دیروز
نمی توان
طرح فردا را ریخت.
امروز
به تنهایی وجود ندارد
امروز در دیالک تیک دیروز و امروز و فردا وجود دارد.
ننگ بر انکه در بند دم است.
سایه
« شبگرد »
بر آستانِ تو دل پایمالِ صد دردست
ببین که دستِ غمت بر سرم چه آوردست
هوای باغِ گُلِ سرخ داشتیم و دریغ
که بلبلان همه زارند و برگها زردست
شب است و آینه خوابِ سپیده می بیند
بیا که روزِ خوشِ ما خیال پروردست
دهانِ غنچه فرو بسته ماند در شبِ باغ
که صبحِ خنده گشا روی ازو نهان کردست
چه ها که بر سرِ ما رفت و کس نزد آهی
به مردمی که جهان سخت ناجوانمردست
به سوزِ دل نفسی آتشین برآر ای عشق
که سینه ها سیه از روزگارِ دم سردست
غمِ تو با دلِ من پنجه درفکند و رواست
که این دلیر به بازوی آن هماوردست
دلا منال و ببین هستیِ یگانهِ ی عشق
که آسمان و زمین با من و تو همدردست
زخوابِ زلفِ سیاهت چه دم زنم که هنوز
خیالِ سایه پریشان ز فکرِ شبگردست .
تهران، آبان ماه ۱۳۶۸
کانت:
صلح
شاهکار عقل است.
آره.
درست به همین دلیل
بدون حاکمیت خرد
یعنی
بدون حاکمیت خلق تحت رهبری طبقه کارگر
یعنی
بدون کمونیسم
برقراری صلح ابدی در جهان
محال است.
غروب
آتش
نسیم و سکوت و تأمل و تماشا
خدا کیست؟ خدا جانبدار کیست؟ خدا به نظر دهقانان ایران طرفدار زحمتکشان است. همان خدا به نظر اشراف فئودال و روحانی و تجار بازای جلاد زحمتکشان است و روحانیت نماینده اش است و به نمایندگی از سوی خدا آدم می کشد.
مذهب فقط به ظاهر چیز منسجم یکپارچه ای است. مذهب به تعداد طبقاتی شقه شقه می شود.
وقتی گفته می شود روحش و یا روانش شاد، بی اعتنا به نیت گوینده، خرافه ای مبنی بر وجود مستقل روح و روان از جسم تبلیغ می شود. جسد و جنازه و لاشه که روح و روان ندارد. جسد تجزیه می شود به آب و گاز و املاح معدنی
ناقوس
سایه
بانگ ناقوس در دلم برخاست
من سر آسیمهوار و خوابآلود
جستم از جا
چه بود؟
آه چه بود؟
روز شادی است؟
یا نوای عزاست؟
هیچ کس لب به پاسخ ام نگشود
باد جنبید و کشته شد فانوس
شب گرانبار و تیره چون کابوس.
بانگ ناقوس در دلم برخاست
آه می پرسم از خود
این چه نوا ست؟
از برای که می زند ناقوس؟
نیروی های سرکوب شما هم فرزندی دارین که چشم انتظارتونه، پدر و مادری دارین که نگرانتونه. اگر هنوزم ذره ای شرف و وجدان در وجودتون باقی مونده در کنار مردم باشین.
سحر
جانیان و جلادان و شکنجه گران جنقوری
در میادین جنگی
در داخل و خارج از طویله
دوره خونریزی دیده اند.
به ترور همنوع عادت کرده اند.
آدم
آدم است
و
قابل تبدیل به دد درنده است
فلسفه منتخب نمایندگان منتخب مجلس این است
که
دست چپ شان از کردوکار دست راست شان بی خبر می ماند.
بدین طریق
هر دو دست خود را به آب زمزم می شویند و معصوم مطلق می مانند.
مارکس
هی مش مارکس
گذشت آن دوره که یادش به یاد باد.
نمایندگان منتخب مجلس
کشتار جوانان و زنان مردم را
در مجلس
جشن می گیرند و از باده خون مست می شوند.
تو
فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
را
تجربه نکرده ای
تا بدانی
قرن ۲۱ چه وحشتکده ای است
اینشتین
تنها راه جلوگیری از جنگ
نرفتن افراد به جبهه است.
هی البرت
اولا
کسی به میل خود به جبهه نمی رود.
خلایق مجبور به رفتن می شوند.
ثانیا
تنها راه نیل به صلح ابدی
برقرار کمونیسم است.
همین
کشورهای بالکان و روسیه و اوکراین و تاجیکستان و قفقازستان و ارمنستان و اذربایجان
که خود همدیگر را می ریزند
۷۰ سال در صلح و صفا با هم زیسته اند.
مطمئن نیستم
که جنگ جهانی سوم با چه تسلیحاتی صورت خواهد گرفت.
ولی مطمئنم که جنگ جهانی چهارم با چوب و چماق و سنگ
صورت خواهد
البرت اینشتین
ولی ترفند استفاده از امبولانس شیوه جنگی داعش بود
کاف
صد رحمت به داعش
داعش که بر ضد خودی ها نمی جنگید.
ولی
جنقوری اسلامی با دولت اسلامی ویا داعش تفاوت ماهوی ندارد
هر دو فوندامنتالیستی اند
هر دو در صدد برگشت به صدر اسلام برده داری اند
هر دو ارتجاع سیاه اند. به قول محمدرضا شاه
ممنون.
اولا
در زبان فارسی
واژه زن وجود دارد.
دیالک تیک عینی
گریزناپذیر است:
هر چیزی با ضد دیالک تیکی اش توأم است.
زن با مرد
دختر با پسر
مادر با پدر
الله با ابلیس
خیر با شر
واژه زن
حتی
در شاهنامه وجود دارد:
زنان شان چنینند ایرانیان.
ثانیا
زن با واژه های مترادف وجود دارد:
بانو
کدبانو
شهبانو
ثالثا
اگر هم نباشد باید به وجود آورده شود تا نیمه دیگر بشریت منعکس شوند.
رابعا
دیالک تیک حریف و حریفه
چیزی عینی و واقعی است
حریف معانی متعدد دارد:
همدم
همنوع
همنشین
رقیب
مخالف
هماورد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر