پروفسور دکتر مانفرد بور
(۱۹۲۷ ـ ۲۰۰۸)
برگردان
۵
خرد حد و مرز جامعه بورژوائی را نشان می دهد!
۱
فرانسیس بیکن
(۱۵۶۱ ـ ۱۶۲۶)
فیلسوف و دولتمرد انگلیسی
مؤسس امپیریسم (تجربه گرایی)
· فلسفه عصر جدید بعد از دوره هومانیسم و رنسانس با بیکن و دکارت قد می افرازد.
۲
· افکار آندو تفاوت بنیادی با فلسفه قرون وسطی دارند:
· بیکن و دکارت واقعیت (هستی اجتماعی) را نه آفریده خدا، بلکه نتیجه عمل خود انسان ها و لذا قابل چیره شدن و قوام یافتن به وسیله انسانها می دانند!
۳
· بیکن می گوید:
· «سلطه انسان بر اشیاء تنها به کمک علم و هنر میسر است.»
۴
· و دکارت از فلسفه ای نام می برد که «برای حیات انسانی مفید فواید بیشمار است!»
۵
· بیکن و دکارت بدین طریق راه رشد بعدی فلسفه عصر جدید را تا هگل و فویرباخ مشخص می کنند.
۶
· فکر آندو پیاپی حول این مسأله دور می زند که «انسان چگونه می تواند طبیعت و جامعه را به مدد خرد، تحت اختیار خود در آورد؟»
۷
· دلیل تئوریکی طرح چنین مسئله ای ـ در وهله نخست ـ تصویر انسان شناسنده (انسان شناسنده ـ تصویر) را در ذهن ما زنده می کند.
· انسانی که دیگر به محدودیت های موجود تن در نمی دهد.
۸
· هدف فلسفه عصر جدید در واقع، عبارت است از اینکه انسان (اکنون فرد) از هرگونه قید و بند خارجی آزاد باشد.
۹
· عدم وابستگی انسان به هرگونه مرجعی اعلام می شود.
۱۰
· فرد از نقطه نظر تفکر عصر جدید، به عنوان «من» و یا «فاعل» (سوبژکت) تعریف می شود، که مؤثر، اکتیو (فعالیت مبتنی بر آگاهی) و قادر به عمل و تصمیمگیری مستقل است!
۱۱
· کانت این مسئله را در آغاز کتابش «تکوین انسانی از نظر فرضیه اصالت عمل» چنین فرمولبندی می کند:
· «این که انسان می تواند «من» خود را تصور کند، مقام او را نسبت به کلیه موجودات روی زمین بالاتر می برد و بدین طریق، انسان به شخصی صاحب مقام و ارزش و اعتبار تبدیل می گردد.»
۱۲
· این درک جدید از انسان، برای فلسفه عصر جدید، وظیفه توضیح «طبیعت واقعی» انسانی را در دستور کار قرار می دهد.
۱۳
· فلسفه می کوشد «طبیعت واقعی» انسانی را بطور طبیعی (با توسل به طبیعت) توضیح دهد و نه به طور ماورای طبیعی (با توسل به ماوراء الطبیعه)، یعنی نه بر اساس ناشی از خدا بودن و منسوب به خدا بودن!
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر