میم حجری
ویرایش:
دکتر کریم سهرابی
زخمِ کتفِ من التیام خواهد یافت
ام کلثوم اسطوره ی ملتی است، تو نیستی
*****
یار در عُزلت، به دردِ خود ستائی مُرده بود
با ، دلی نا مهربان، در خود نمائی مُرده بود
پُشت کرده بر نَیستان،در هبوطِ خویش، گم
اصلِ خود ، گم کرده ، با دردِ جدائی مرده بود
(هبوط یعنی فرود آمدن.
تفاوت معنوی و مضمونی هبوط با سقوط
احتمالا
آگاهانه و داوطلبانه و مثبت بودن هبوط
و
ناآگاهانه، اجباری و منفی بودن سقوط
است.)
بسکه در آئینه خود را دید و خود را می ستود
در تبِ خود بینی و در ژاژ خائی مرده بود
(بسکه در آئینه خود را دیده، خود را می ستود)
چشم ها را بسته ، با موی رها در دستِ باد
در فضاحت ، باهمان عکس کذائی مرده بود
(در این بیت غزل
فرمالیسم مطلق (هگل) معاصر به چالش هنری ـ استه تیکی کشیده می شود.
خیلی خردگرایانه و زیبا ست.
ما اصولا و اساسا در عصر عکس به سر می بریم.
جای عقل و اصل و عمل را عکس گرفته است.
این به معنی پاوپریسم (بی همه چیزی) مادی و فکری و عقلی و هنری و استه تیکی است.
برای اینکه عکس
اگر نتیجه مانی پولاسیون و دستکاری و تزیین و تعمیر و غیره نباشد،
چیزی سطحی و صوری، ظاهری و موقتی است.
عکس پرستی و معیارسازی از عکس
نشانه سقوط معیاری، ارزشی، فکری، عقلی و ایده ئولوژیکی آدمیان است.
عکس
چه ثابت و چه سیار
اسباب عوامفریبی در همه عرصه های جامعه بشری شده است.
یاد شکسپیر به یاد باد که می گفت:
جهان به صحنه پهناور تئاتر تبدیل شده است
و
هر کس با ماسکی بر سر
عوامفریبی می کند:
از پوتین تا پالان
از چارق تا نعلین)
بلبلی از فرطِ نخوَت، عشوه بر گُل می فروخت
یبنوا تنها شد و در بینوائی مرده بود
(یبنوا تنها شده، در بینوائی مرده بود )
با صدای تیشه و فرهاد، می رقصید، کوه
بعد از این دو، بیستون در بی صدائی مرده بود
" شمس" نزدِ کیمیا خاتون، شهیدِ عشق نیست
او همان آغاز ، با مرگِ خدائی مرده بود
(؟)
ناروائی کرد دلبر ، با دلِ یاغی، ولی
خود نمی دانست، در این نا روائی مرده بود
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر