۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

استالینیسم (۵)

Eine Frau macht Luftsprünge am Strand  
 
ورنر هوفمن
(۱۹۲۲ ـ ۱۹۶۹)

برگردان
میم حجری
 
پیشکشی به رنج برندگان و اندیشندگان

 

فصل اول

خصلت عام استالینیسم

ادامه

 

۲۰

·    زیرا درک این مسئله از اهمیت بزرگی برخوردار است:

·    مثلا نظام اجتماعی «دیکتاتوری پرولتاریا» (که باید دقیقتر تعیین شود)، بنا بر ماهیتش، نه نظام حاکمیت، بلکه نظام قدرت (حکومت) است.

 

۲۱

·    اعمال قدرت بر مبنای مناسبات حاکمیت به امر برخورداری قدرتمندان کمک می کند و فرم های اعمال قدرت، بی تردید از نیاز به تحکیم وضع مورد نظر فراتر می روند.

 

۲۲

·    فرم های اعمال قدرت بسته به اهداف حاکمیت اجتماعی تعیین می شوند.

·    (ورنر هوفمن، «قانون اساسی کار در اتحاد شوروی»، ۱۹۶۵، ص ۲۲۵)

 

۲۳

·    مشخصه حاکمیت اجتماعی این است که وسایل اعمال قدرت در درون قشر اجتماعی مسلط (و اغلب در درون خانواده واحدی) دست به دست می شوند.

 

۲۴

·    «به میراث گذاشتن قدرت سیاسی، همواره مؤثرترین وسیله برای حفظ سلطه طبقه خویش بوده است.»

·    (ر. میشلز، «جامعه شناسی احزاب در دموکراسی مدرن»، ۱۹۵۸، ص ۱۴)

 

۲۵

·    در دولت فونکسیونر (مأموریتی) سوسیالیستی، این تداوم و توارث قدرت اجتماعی، ریشه کن می شود و به طور رادیکال از بین می رود.

 

۲۶

·    در دولت فونکسیونر (مأموریتی) سوسیالیستی، افراد منفرد حق انحصار قدرت برای مدت نا محدود را ندارند.

 

۲۷

·    فونکسیونر (مأمور) قابل تعویض است.

 

۲۸

·    فونکسیونر حقوق بگیر است و به ازای خدمت خویش مزد دریافت می کند.

 

۲۹

·    او نمی تواند قدرت خود را برای برخورداری شخصی (پر کردن جیب خود. مترجم) مورد استفاده قرار دهد، مگر اینکه قوانین جامعه را زیر پا بگذارد.

 

۳۰

·    قشر رهبران شوروی نیز هرگز خصلت «طبقاتی» نداشته اند.

 

۳۱

·    «بوروکراسی (دستگاه اداری) شوروی، به نظر نمی رسد که شالوده ای برای کسب منافع خصوصی مؤثر در مقابل شرایط فراگیر و عام سیستم اجتماعی، که منبع امرار معاش آن را تشکیل می دهد، داشته باشد.»

·    (هربرت مارکوزه، «آموزش اجتماعی مارکسیسم شوروی»، ۱۹۶۴، ص ۱۱۸)

 

۳۲

·    «جامعه شوروی تمایزمند است، ولی منقسم نیست.

 

۳۳

·    تمایزمندی این جامعه در وحدت ادامه می یابد.

 

۳۴

·    آخرین منبع قدرت ـ بسان مالکیت «اشتراکی»  که پایه و اساس این قدرت را تشکیل می دهد ـ بی نام و بی نشان می ماند.

 

۳۵

·    هر قدرت منفردی ـ بسان «وکالت تام الاختیار» ـ  قدرت مشتق گشته می ماند.

 

۳۶

·    اختیارات رهبر دولت نیز در نهایت به مثابه وظایف خود تعیین کرده، خصلت محدود کسب می کنند:

·    «آماج نهائی» که همه باید خدمتگزار آن باشند و خود رهبری هم خود را مکلف بدان اعلام می کند، سبب می شود که قدرت رهبری نیز به قدرت محوله، به معنی تاریخی آن، مبدل شود.

 

۳۷

·    قدرت ـ بدین طریق ـ شفافیت کسب می کند.

·    (برای همگان سهل الفهم می شود. مترجم)

 

۳۸

·    قدرت، اینجا خود را به وسیله خویشتن خویش توجیه نمی کند.

 

۳۹

·    قدرت خود را نه به این دلیل واقعی  که وسایل فشار اجتماعی به تک تک افراد جامعه تعلق دارند، بلکه از طریق خادم «آماج نهائی» بودن خویش و از طریق به رسمیت شناسی این «آماج نهائی»، به مثابه آماجی که ارزش آن را دارد، که به خاطرش حکومت شود (اعمال قدرت شود)، توجیه می کند...

 

۴۰

·    قدرت اما، همزمان، با توجه به «آماج نهائی»، که بیانگر فونکسیون قدرت است، زمان بندی می شود.

 

۴۱

·    قدرت همواره سایه ی پایان مندی خود را بالای سر خود دارد، که تنها با نیل به «آماج نهائی» می تواند محو شود.

 

۴۲

·    پیش شرط وجود قدرت شوروی ـ بنابرین و بنا بر ماهیت آن ـ عدم وجود آن، به مثابه «قدرت طبقاتی» است.

·    عدم وجودی که خود نیز خواهانش است.»

·    (ورنر هوفمن، «قانون اساسی کار در اتحاد شوروی»، ۱۹۶۵، ص ۵۲۶)

 

۴۳

·    دولتی که به «وکالت» از سوی خلق زحمتکش، به وسیله مأمورین همیشه قابل خلع (چه از «بالا» و چه از «پائین») اداره می شود، بنا بر ماهیت خویش، دولت حاکمیت نیست، اما دولت قدرت می تواند باشد.

 

·    (آماج عبارت است از یک وضع آتی و یا نقطه پایانی نسبی هر توسعه و تکامل که به طور فکری، به وسیله انسان ها، پیشاپیش، ازمیان انبوهی از امکانات عینی، انتخاب می شود (تعیین کیفی آماج) و مقرر می گردد (تعیین کمی آماج).

·    آماج تنها به برکت عمل فعال انسانی می تواند تحقق یابد، یعنی از خطه امکان به عالم واقعیت بگذرد. مترجم)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر