جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
مینی موش تصادف می کند.
· زنگ در خانه به شدت به صدا در می آید.
· پطر می دود و در را باز می کند.
· «گربه تو!»، بچه ها داد می زنند.
· «گربه تو رفته زیر ماشین!»
· «نه!»، پطر می گوید.
· «نه!»
· ادعای بچه ها اما حقیقت دارد.
· گربه ای که در حاشیه خیابان افتاده مینی موش است.
· او زنده است.
· پطر او را با احتیاط تمام برمی دارد و به خانه می برد.
· «مادر!»، پطر صدا می زند.
· مادر دست از هر کاری برمی دارد و فوری مینی موش را با ماشین به مطب دامپزشک می برند.
· «گربه تو بار دیگر شانس آورده!»، دامپزشک می گوید.
· «فقط پای عقبی اش شکسته است!»
· دامپزشک به مینی موش آمپول می زند.
· «باید بی حرکت بماند؟»، پطر می پرسد.
· «نه!»، دامپزشک می گوید.
· «او می تواند روی سه پا راه برود!»
· «همه چیز رو به راه خواهد شد!»، وقتی که به خانه برمی گردند، پطر به مینی موش می گوید و می زند زیر گریه.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر