جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
مینی موش پطر را غمگین می کند.
· پطر برای پرنده ها دانه می پاشد.
· این کار همیشگی او در هر زمستان بوده است.
· خانه پرنده ها در وسط چمنزار است.
· مینی موش به آنجا دسترسی ندارد.
· پطر لب پنجره ایستاده است.
· او می بیند که دانه ها برای چرخریسک ها چگونه بر زمین می افتند و آنها به چیدن و خوردن آنها می پردازند.
· ناگهان سر و کله مینی موش پیدا می شود و یکی از چرخریسک ها را شکار می کند.
· «نکن!»، پطر داد می زند.
· اما تا پطر بیرون بیاید، پرنده کشته شده است.
· «این امر وحشتناک است»، پطر به مادرش می گوید.
· «مینی موش گربه ای مهربان است، ولی علیرغم آن به این کار دست می زند.»
· «آره!»، مادر می گوید.
· «چنین چیزی غم انگیز است.
· تو اما باید تأمل کنی، مگر خودت کباب گوشت نمی خوری؟
· کباب هم از گوشت حیوانات است.
· مگر نه؟»
· پطر به اتاقش می رود، می نشیند و می اندیشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر