کاریکَلِماتور
(مرکب از کاریکاتور + کلمات)
نامی است
که
پرویز شاپور
بر نوشتههای خود داده است.
مأخذ:
سایت انترنتی دیده ور
درنگی
از
ربابه نون
۲۴
آدم منزوی،
ساکن خودش میباشد.
پرویز شاپور
در
این کاریکلماتور،
دیالک تیک فرم و محتوا
را
به
شکل دیالک تیک کالبد و فرد بسط و تعمیم می دهد:
آدم منزوی
به
مثابه دیالک تیک فرم و محتوا (ظرف و مظروف) در می آید.
همه چیزهای هستی هم دیالک تیکی از فرم و محتوا ست.
دلیل رسیدن شاپور به این ایده،
واژه گوشه نشینی
است.
در این واژه،
گوشه به مثابه فرم (ظرف) تلقی شده و فرد به مثابه محتوا (مظروف)
شاپور
گوشه نشینی
را
با
سکونت در خویشتن خویش
جایگزین کرده است.
۲۵
آنچنان آدم بدقولی هستم
که در محل دیدار،
انتظار خودم را میکشم.
پرویز شاپور
در
این کاریکلماتور،
قرار دیدار با خویشتن
را
تماتیزه می کند.
یعنی
به
عوض رفتن به دیدار همنوع در وعده گاه
به
دیدار خویش
می رود.
اما
این چه ربطی به خوش قولی و یا بد قولی دارد؟
آنچنان آدم بدقولی هستم
که در محل دیدار،
انتظار خودم را میکشم.
دلیل بد قولی او
از خود بیگانگی او ست.
نیمه ای از او سر قرار رفته است.
در حالیکه نیمه دیگرش قرار را فراموش کرده است و نرفته است.
۲۶
موجودی که به جای سلام خداحافظی میکند
حرف آخر را اول میزند.
پرویز شاپور
در
این کاریکلماتور،
دیالک تیک درود و بدرود
را
به
شکل دیالک تیک سلام و خداحافظ بسط و تعمیم داده است:
کسی که به هر دلیل و نیتی
به
عوض درود،
بدرود می گوید،
مایل به همگویی و همنشینی و همراهی و همکاری نیست.
این اندیشه
را
هم
فروغ فرخزاد
به
طرز سوسیولوژیکی ستایش انگیزی
تبیین داشته
و
هم
مهدی اخوان ثالث:
فروغ
در خیابان های سرد شب
جفت ها پیوسته با تردید
یکدگر را ترک می گویند.
در خیابان های سرد شب
جز «خداحافظ»، «خدا حافظ» صدایی نیست.
اخوان
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران
را.
نگه جز پیش پا را دید، نتواند،
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزانست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر