۱۳۹۹ بهمن ۸, چهارشنبه

سیر و سرگذشت سیرک بلونی (۴۱)

  

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری
 

هنرنمائی بزرگ کلاودیا  

 

·    «زنبورک به من عسل بده!»، دلقک می گوید و بچه ها همه از خنده روده بر می شوند.

 

·    شتر با پاهای پهنش که به کفش های راحتی از هم گسیخته می مانند، هنرنمائی با کمند، هنرنمائی با چاقواندازی، بعد موسیقی آفریقائی و اولگا.

 

·    آیا اولگانه شبانه رشد کرده و بزرگتر شده است؟

 

·    اولگا بزرگتر از دیروز به نظر می رسد.

 

·    اولگا پای جلوئی اش را بلند می کند.

 

·    اولگا خرطومش را بلند می کند.

 

·    اولگا روی بشکه می نشیند.

 

·    اولگا روی دستانش می ایستد.

 

·    اولگا با خرطومش برای تماشاچی ها دستمال تکان می دهد.

 

·    « و اکنون؟»، برنی می پرسد.

·    «پسرک بزرگی وجود دارد که مایل به فیل سواری باشد؟»

 

·    کلاودیا حتی صبر نمی کند تا برنی جمله اش را به آخر رساند و مثل موشکی به پیش می تازد، از ترس اینکه دچار دو دلی و تردید گردد.

 

·    کلاودیا پسرک بزرگی نیست.

 

·    او دخترک نسبتا کوچکی است.

 

·    از این رو ست که کف زدن تماشاچی ها عظیم است.

 

·    «تو؟»، عمو برنی می پرسد.

 

·    بعد او را بلند می کند.

 

·    بلند و بلندتر تا پشت کله فیل.

 

·    و میکائیل دم در ورودی ایستاده و شاهد ماجرا ست.

 

·    اما کلاودیا از این امر بی خبر است.

 

·    او فقط می داند که روی فیل قرار دارد و جسارت فیل سواری داشته است.

 

·    و بعد دو باره افتاده پائین.

·    چون اولگا خود را تکان داده و کلاودیا را به پائین انداخته است، ولی برنی او را گرفته است.

 

·    کلاودیا اکنون در منیژه ایستاده است و شاهد کف زدن تماشاچی ها ست.

 

·    سر کلاودیا قدری گیج می خورد، ولی دلش سرشار از رضایت و خشنودی است.

 

·    «تو حاضر به انجام چنین کاری شدی!»، میکائیل می گوید.

·    «دیروز جرئت دست زدن به اولگا را حتی نداشتی!»

 

·    «فکر می کنی ...»، کلاودیا شروع به صحبت می کند.

 

·    ولی میکائیل دیگر آنجا نیست.

 

·    نمایش به پایان رسیده است.

 

·    هرکس یک مارک بدهد، می تواند پونی سواری کند.

 

·    میکائیل هم باید کمک کند.

 

·    «فکر می کنی که من می توانم آرتیست بشوم؟»، کلاودیا از هایدی، لاما می پرسد.

 

·    هایدی جواب نمی دهد، دیگر تف هم نمی اندازد.

 

·    فقط به کلاودیا نگاه می کند.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر