ویرایش و درنگ
از
یدالله سلطان پور
یاغی
(۱۳۵۸)
۱
اينك ان اواز و پرواز بلند و اين خموشي و زمينگيري
اينك ان همبستري با دختر خورشيد و اين هم خوابگي با مادر ظلمت
شفا
در این بند شعر،
ماضی مجلل را با مضارع محقر
مورد مقایسه قرار می دهد:
جای آواز و پرواز بلند در ماضی را خاموشی و زمینگیری در مضارع
گرفته است
و
جای همبستری با دختر خورشید در ماضی را همخوابگی با مادر ظلمت در مضارع.
مدرنیسم (نوگرایی) شفا
کمی و فرمال و صوری و توخالی و بندتنبانی است:
آواز و پرواز و دختر
نو و مدرن جا زده می شوند و خاموشی و زمینگیری و مادر به عنوان کهنه.
شفا
به
ماضی بربادرفته و از یاد رفته
حسرت می خورد.
بی آنکه برای مضارع منفور موجود
آلترناتیوی
داشته باشد.
شفا
بسان شاملو
به
عوض الترناتیو عینی و علمی و انقلابی
هارت و پورت لفظی و ذهنی مبتنی بر نوگرایی
تحویل خواننده شعر می دهد:
۲
من هرگز سر به تسليم خدايان هم نخواهم داد
گردن من زير بار كهكشان هم خم نمي گردد
این چیزی جز هارت و پورت توخالی و دهن پر کن نیست.
۳
زندگي
يعني
تكاپو
زندگي
يعني
هياهو
زندگي
يعني
شب نو
روز نو
انديشه نو
زندگی
يعني
غم نو
حسرت نو
پيشه نو
شفا
اکنون
به
عوض تعریف عینی و علمی و فلسفی زندگی،
تحریف من در آوردی ذهنی و لفظی از زندگی
عرضه می دارد:
زندگی در قاموس شفا
چیزهای مثبت و منفی نو است:
شب نو
غم نو
درد نو
حسرت نو
در کنار روز نو، شادی نو، مرهم نو و پیشه نو.
شفا
بسان آخوندها
خواننده و شنونده اراجیف خود
را
به شور و شوق و هیجان سطحی در می آورد
ولی نمی تواند ذره ای شعور و فهم و فراست در سفره فکری او قرار دهد.
۴
زندگي بايست سرشار از تكان و تازگي باشد
زندگي بايست در پيچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذيرد
زندگي بايست يك دم يك نفس هم ز جنبش وا نماند
گر چه اين جنبش براي مقصدي بيهود باشد
فلاکت فکری و ایده ئولوژیکی شفا
اکنون آشکارتر می گردد:
زندگی باید سرشار از جنبش باشد
نه
جنبش انقلابی و علمی،
بلکه
جنبشی حتی برای مقصدی بیهوده.
جنبش برای جنبش.
هی باید در هاون آب نو ریخته شود و کوبیده شود.
امروزه
جماعت بی شعور مجاهدین خلق هم همین شعار را می دهند.
در
صحنه
اند
نه
به نیتی خلقی و انقلابی.
بلکه به نیت در صحنه بودن صرف.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر