۱۳۹۸ تیر ۱۱, سه‌شنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۹)

 
قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟ 
  احسان طبری
ویرایش و تحلیل 
از
یدالله سلطان پور
 
 
 
 در واقع نیز بهرنگی به سود « کفه سبک» و برضدّ «کفه سنگین» ترازو 
در 
 زندگی کوتاه ولی پر محتوا و پر کار خویش 
همه‌جانبه تلاش کرد. 
لذا نه تنها در میان خلق آذربایجان 
(که وی به گردآوری فلکور آن توجه جدی معطوف داشت)،
 بلکه
 در 
میان همه مردم ایران
 نامش شهرت و محبوبیت یافت. 
گرچه آثار صمد در رشته قصه، مسائل تربیتی، فولکلور، ترجمه و تحقیق تاریخی متعدد است، ولی به حق درباره اش گفته اند: 
«شاهکار او زندگی اش بود».
۱
هر
کس
فقیرتر
به
همان اندازه
«انقلابی» تر.
 
 
سؤال این بود
که
این معیار آنارشیستی بهرنگ برای انقلابیگری
به
چه معنی
و
ضمنا
به
چه دلیل 
است؟

برای کشف دلیل دیگر این معیار بهرنگ برای انقلابیگری
باید
لحظه ای با اجامر متعلق به بورژوازی ایران
 محشور گشت.
 
بورژوازی
در
هراس از پرولتاریا و حزب طراز نوینش
به
لومپن پرولتاریا
امید بسته است.

سران فدایی و مجاهد
عمدتا از جبهه ملی و اشرافیت فئودال و روحانی و اقشار متوسط بورژوایی
برخاسته بودند
که
از
نفرت طبقاتی 
به
 پرولتاریا و حزب توده
سرشار بودند.

به
همین دلیل
به
لومپن پرولتاریا
به
عنوان گوشت دم توپ 
جهت حمله بر دژهای انقلاب ضد فئودالی و بورژوایی مدرن سفید
نیاز داشتند.

لومپن پرولتاریایی 
که
در
حواشی شهرها
(حلبی آبادها و غیره)
در
ذلت عیان و آشکار
به
سر
می بردند.

دربار
هم
در
کودتای ۲۸ مرداد
از
همین لومپن پرولتاریا
بهره بر گرفته بود.

۲
هر
کس
فقیرتر
به
همان اندازه
«انقلابی» تر.

طنز قضیه در مورد سازمان های فدایی و مجاهد
منشاء طبقاتی سران و اعضا و هواداران این طویله ها بود
که
عمدتا
متمول بودند و نه فقیر.
 
۳
حسن لومپن پرولتاریا برای اجامر فئودالی فدایی و مجاهد
سطح فکری فوق العاده نازل آن بود.
 
  پرولتاریا
فریب شعار فرمالیستی «تنها ره رهایی - ترور مسلحانه» 
را
نمی خورد
و
دیر یا زود می پرسید:
الترناتیو برای طبقه حاکمه بورژوایی مدرن چیست؟
 
برای اینکه سرنگونی به تنهایی کافی نیست.
 
نفی
همیشه 
باید
معین
باشد.
 
کهنه
باید
جای خود
را
به
نو
دهد.
 
احیای شرایط قبل از انقلاب ضد فئودالی سفید،
نه
انقلاب،
نه
پیشرفت اجتماعی و تاریخی،
بلکه
عنگلاب
است.
 
۴
 در واقع نیز بهرنگی به سود « کفه سبک» و برضدّ «کفه سنگین» ترازو 
در 
 زندگی کوتاه ولی پر محتوا و پر کار خویش 
همه‌جانبه تلاش کرد. 
لذا نه تنها در میان خلق آذربایجان 
(که وی به گردآوری فلکور آن توجه جدی معطوف داشت)،
 بلکه
 در 
میان همه مردم ایران
 نامش شهرت و محبوبیت یافت.
 
طبری
دلیل شهرت و محبوبیت نام بهرنگ
را
مبارزه او به نفع فقرا قلمداد می کند.

طبری
توان تفکر بخور و نمیر
حتی
ندارد،
چه رسد به تفکر مفهومی.
 
قهرمانان
را
طبقه حاکمه می سازد
و
نه
مردم.
 
برای قهرمان سازی
 دو جناح طبقه حاکمه واحد
خواه و ناخواه
مؤثر می افتند:
 
الف
طبقه حاکمه نشسته بر اریکه قدرت 
با
 بازداشت، تبعید و اعدام حریفی
موجب شهرت و محبوبیت او می شود.
 
ب
طبقه حاکمه منتظر نشستن بر اریکه قدرت   
  حریف مطلوب خود
را
در
فرم های متنوع
ایدئالیزه می کند
و 
نام و «آثار» او
را
 جامعه گیر و حتی جهانگیر می سازد.
 
۵
 در 
میان همه مردم ایران
 نامش شهرت و محبوبیت یافت. 
 
در
ایران آن زمان
که
قحط نویسنده نبود.
 
صمد بهرنگ و دار و دسته فدایی
در
حمایت از کفه سبک ترازو
حتی
 به
گرد سیاوش کسرایی و هزاران فرزانه پهلوان حزب توده نمی رسیدند.
 
صمد
در
رود ارس غرق شده بود
و
جلال آل عبا
مرگ طبیعی او
را
به
ساواک
چسبانده بود
تا
از 
آن
بر
ضد  انقلاب سفید 
فرصت طلبانه و بی شرمانه
بهره برگیرد.

۶
گرچه آثار صمد در رشته قصه، مسائل تربیتی، فولکلور، ترجمه و تحقیق تاریخی متعدد است، 
ولی به حق درباره اش گفته اند: 
«شاهکار او زندگی اش بود». 
 
طبری
بی کم ترین تردید
آثار صمد
را
نخوانده است.
 
فولکلوری
که
صمد بهرنگی با بهروز دهقانی
گرداوری کرده،
زباله 
است.
 
اصلا
ارزش خواندن ندارد.
 
اشعاری
که
صمد و بهروز
از
شعرای آذربایجان
در
کتاب جیبی کوچکی
گردآوری کرده اند،
اشعار عمدتا بندتنبانی اند.
 
به
بهروز
گفته شده بود
که
چرا
اشعار میرزا علی معجز
را
عمدتا
فراموش کرده اید؟
 
جواب داده بود:
اشعار معجز ضد مذهبی اند.
 
کند و کار در مسائل پداگوژیکی بهرنگ
نه
اثری پژوهشی
بلکه
زباله است.
 
بهرنگ
برای سرهم بندی کردن این زباله
از
معلمین مدارس آذربایجان  یاری گرفته است.

صمد در این زباله می نویسد
که
معلم انگلیسی
هات داق
با
به 
سگ داغ
معنی کرده است.
 
وقتی
هم
که
دانش آموزان
پرسیده اند:
مگر در فرنگستان سگ ها 
را
جزغاله می کنند و می خورند؟
 
معلم انگلیسی
جواب داده
که
فرنگی ها
همه چی می خورند.
(نقل به مضمون)
 
۷
 
«شاهکار او زندگی اش بود».  
 
این جفنگ 
احتمالا
از
منوچهر هزارخانی 
در
ویژه نامه آرش به مناسبت مرگ بهرنگ
است
که
غیر عقل اندیشنده
کم و کسری
نداشته است.
 
هزارخانی
در
دانشگاه تبریز تدریس می کرد
و
با
صمد بهرنگ و نابدل
آشنا بود.

بعد
به
شورای مقاربت ملی
پیوست.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر