۱۳۹۷ دی ۲۶, چهارشنبه

«گفته» ها در ناگفته‌ ها، ای پخمه ها (۴۴)


مستند سیمرغ
(ناگفته‌ های حزب توده)

قسمت اول

تحلیلی
از
گاف سنگزاد
اکنون
این سؤال تردید آمیز
مطرح می شود
که
آیا اداره جامعه بوسیله فونکسیونرها (مأمورین)
نمی تواند از نقطه زمانی معینی، خصلت مأموریتی خود را از دست بدهد؟

برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش،
باید این مسئله مورد بررسی قرار گیرد
که
هر دولت
کی بس می کند،
در
انطباق با آماج های خیرخواه ملت
ـ به معنی وسیع کلمه ـ
باشد.
چنین پرسشی
را
در
مورد هر حکومتی
می توان مطرح کرد.
دعوی دولت ها مبنی بر «سوسیالیستی» بودن
را
باید
به همان سان پذیرفت،
که
ما خصلت «دموکراتیک» داشتن نظامات دولتی پارلمانتاریستی
را
می پذیریم.

هر نظام مبتنی بر اوتوریته اجتماعی
بر
مبنای محتوایش،
از
نظام حاکمیت
تمیز داده می شود
و
نه
حتما
بر مبنای فرم هایش.
قبول این ادعا
که
اگر
اعمال اوتوریته
مبتنی بر حاکمیت نباشد،
معتدلتر از استفاده از اوتوریته با خصلت حاکمیت
خواهد بود،
ساده لوحانه است.
میزان کم و یا بیش مزایائی که یک جامعه عرضه می کند،
بطور کلی
نمی تواند موضوع قضاوت علمی قرار گیرد.
در واقع،
محتوای جامعه
است
که
در نهایت،
تعیین کننده ادعاها و فرم های نمودین آن است.

تمیز نظام اوتوریته از نظام حاکمیت،
ما
را
به این نتیجه می رساند،
که
جامعه شناسی استالینیسم پای بند به معنای تفاوت تاریخی ،
هرگز
نمی تواند
استالینیسم
را
به مثابه آموزش توتالیتاریسم قلمداد کند،
توتالیتاریسمی
که
مشخصه نظام حاکمیتی از نوع ناسیونال ـ سوسیالیسم (فاشیسم آلمان هیتلری)
است.

(توتالیتاریسم عبارت است از فرم حاکمیتی که با استفاده از متدهای دیکتاتوری، به سرکوب دموکراسی می پردازد و مجموعه حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را (بنا بر اصل رهبریت، کیش شخصیت) تابع خود می سازد و قلدرمنشانه به صدور دستور العمل های دقیق و واجب الاجرا می پردازد.)

کسی
که
ادعا می کند
که
«سیستم های فاشیستی و کمونیستی، سیستم های توتالیتر هستند، که اساسا یکسان اند و فرقی با هم ندارند»
و
برای اثبات ادعای خود،
از
وجود «یک ایدئولوژی واحد، یک حزب واحد زیر رهبری یک شخص واحد، پلیس تروریستی واحد، در انحصار داشتن کومونیکاسیون و تسلیحات و اقتصاد واحدی، که بطور سانترالیستی اداره می شود»
(س. ج. فریدریش، «ماهیت حاکمیت توتالیتر»، ۱۹۶۶، ص ۲۰، ۴۶، ۴۷)
سخن می گوید،
چنین کسی
با
مطلق کردن تشابهات صوری (فرمال)،
جوانب محتوائی، پایگاه اجتماعی خاص، تفاوت میان مالکیت خصوصی و مالکیت اشتراکی بر وسایل اقتصادی و هدف اجتماعی اعمال اوتوریته هر کدام از آندو
را
نادیده می گیرد.

فقط
با
توسل به این ترفند
است،
که
می توان
نوعی از دیکتاتوری پرورشی تاریخی
را
با
فرمی از دیکتاتوری استقامت تاریخی
یکسان قلمداد کرد
و
افراطی
را
در
«دیکتاتوری پرولتاریا»
قابل مقایسه
با
مظهر «دیکتاتوری بورژوازی»
تلقی نمود.

منحرف کردن موذیانه و فاشیسم گرایانه سیل تنفر موجود نسبت به فرم های نمودین حاکمیت فاشیستی در گذشته ای نه چندان دور
ـ در لفافه انتقاد از «توتالیتاریسم» ـ
به
سوی نظام بلحاظ محتوا، ماهیتا دیگر،
کمترین ربطی به علم ندارد.

استالینیسم
موضوع جامعه شناسی «توتالیتاریسم» نیست،
بلکه برعکس،
موضوع جامعه شناسی «دیکتاتوری پرولتاریا» است.

تمیز ماهوی نظام اوتوریته از نظام حاکمیت
که
برای درک استالینیسم الزامی است،
به این معنی نیز است،
که
استالینیسم
را
نمی توان
بواسطه یک مورفولوژی صوری بی تاریخ اوتوریته و شیوه تأثیر، مکانیسم ها و پیش شرط های «آنتروپولوژیکی» اوتوریته
درک کرد.

(مورفولوژی عبارت است ازعلم فرم چیزها با توجه به خودویژگی ها، توسعه ها و قانونیت های شان.
آنتروپولوژی عبارت است از علم انسان و تکوین و توسعه آن.)

استالینیسم
را
می توان
تنها و تنها
به مثابه یک پدیده تاریخی مشخص،
به مثابه زائده جامعه ای معین،
به دلیل شرایط تاریخی خاص
درک کرد.
علاوه بر این،
بدین طریق می توان به درک عمیقتر شرایط تاریخی ئی نیز نایل آمد
که
غلبه بر استالینیسم،
امروزه تحت آن صورت می گیرد.
(نقل از استالینیسم چیست؟)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر