۱۳۹۷ تیر ۲۳, شنبه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش ششم) (۱۱)

 
جلال‌الدین محمد بلخی
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
 
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
 
بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند.
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر اول
 
۱
 خود غریبی در جهان چون شمس نیست
شمس جان باقی است کاو را امس (زوال) نیست

شمس در خارج اگر چه هست فرد
می‌ توان هم مثل او تصویر کرد

شمس جان کاو خارج آمد از اثیر
نبودش در ذهن و در خارج نظیر

در تصور ذات او را گنج کو 
تا در آید در تصور مثل او؟
 
 
معنی تحت اللفظی:
در جهان
غریب تر از شمس، چیزی یافت نمی شود.
شمس جان
فنا ناپذیر است و مرگ را در او راه نیست.

اگرچه شمس در جهان خارج، تنها ست،
ولی می توان شمس مشابهی را تصویر کرد.

شمس جان که از اثیر برون آمده است،
نه، در ذهن ما نظیری برای آن هست و نه در جهان خارج از ذهن ما.

مگر گنجی قابل تصور با ذات شمس یافت می شود 
که بتوان مثل آن را تصور کرد؟
 
۲
 
 شمس در خارج اگر چه هست فرد
می‌ توان هم مثل او تصویر کرد
 
منظور مولانا در این بیت شعر
چیست؟
 
حیرت انگیز است
ولی
نمی توان انکار کرد
 که 
مولانا 
بی آنکه خود ملتفت باشد، 
تئوری مارکسیستی انعکاس ماده در ماده را تبیین می دارد.

شمش موجود در خارج از ذهن ما،
یعنی 
شمس واقعی ـ عینی،
یکه و تنها ست.
 
این شمس واقعی ـ عینی واحد
اما
در آیینه ذهن ما منعکس می شود.
(عکس می اندازد.)
 
مولانا
انعکاس
 را 
سلب عینیت می کند.
 
مولانا
نمی داند که انعکاس (عکس اندازی) خاصیت ماده است:
هر چیز 
آیینه چیز دیگر است.
 
هر چیز 
ـ خواه و ناخواه ـ
در چیز دیگر منعکس می شود.
 
انعکاس 
مفهوم فلسفی فوق العاده غنی است
و
فقط در عکس اندازی ساده چیزی در چیز دیگر خلاصه نمی شود.
 
مراجعه کنید
 به 
انعکاس 
در 
ترانمای دایرة المعارف روشنگری
 
۳
شمس در خارج اگر چه هست فرد
می‌ توان هم مثل او تصویر کرد
 
انعکاس شمس در آیینه ذهن آدمیان
در قاموس مولانا
امری سوبژکتیو است.

به نظر مولانا
اگر کسی بخواهد می تواند شمس واقعی ـ عینی را در ذهن خود نقاشی کند.

انعکاس
بدین طریق
سوبژکتیویزه می شود.

دلبخواهی و بسته به میل و علاقه این و آن می شود.

دلیل این خطای فکری مولانا
این است 
که
هر عاشقی 
چهره معشوق خود
 را 
در دیواره ذهن خود
دیوانه وار
بازتولید می کند تا با آن حال کند.
 
این بازتولید ذهنی چهره معشوق اما عمری کوتاهتر از ثانیه دارد.
 
دلیل بی خوابی و خستگی مفرط عاشق جماعت 
همین بازسازی میلیون ها باره چهره محبوب خویش در ذهن خویش است.
 
این کردوکار سوبژکتیو
چیزی جز احیای تصویر تشکیل شده از چهره معشوق در اثر انعکاس عینی نیست.
 
اما
بدبختی عاشق جماعت 
این است 
که
در انبار ذهن
میلیاردها تصویر دیگر هم انبار و تلنبار شده است.
 
و 
پیدا کردن تصویر معشوق از میان میلیاردها تصویر دیگر
 به نیرو و انرژی عظیمی نیاز دارد.
 
به پیدا کردن سوزنی در کاهدانی شباهت دارد.
 
۴
شمس جان کاو خارج آمد از اثیر
نبودش در ذهن و در خارج نظیر
 
مولانا
در این بیت،
تبر بر ریشه های خرد فرو می آورد:
 
شمس جان کذایی
از اثیر (اتر، ماده بخارگونه فرار) بیرون می آید.
 
ولی 
با شمس واقعی - عینی تفاوت دارد.
 
یگانه بی همتا ست:
نه مادی است و نه فکری.
 
وقتی از خردستیزی عرفان سخن می رود، به همین دلایل است.
 
چیزی که نه مادی باشد و نه روحی
حتی در خیال آدمیان وجود ندارد.
 
۵
در تصور ذات او را گنج کو 
تا در آید در تصور مثل او؟
 
 
شاید منظور مولانا از واژه گنج،
گنجایش و ظرفیت باشد.
 
ذهن ما گنجایش ذات شمس جان را ندارد.
به همین دلیل،
ذات شمس جان
در تصور ما نمی گنجد.
 
یعنی انعکاس شمس جان در آیینه ذهن آدمیان محال است.
 
این بیت شعر مولانا
از سر تا پا
ایرئال (ضد واقعی) و ایراسیونال (ضد عقلی) است.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر